مطلبی که در ذیل آمده است را از صفحه فیسبوک جوان "بچه مسلمانی" که ظاهرا دل در گرو "جنبش سبز" دارد، برایتان نقل کرده ام. امیدوارم مطالعه آن به شناخت عمیق تر شما از ماهیت بالنده و تحول پذیر نسل جوان و مسلمان ایرانی یاری دهد. التماس دعا.
لطفا اگر فردی شخصیت پرست و متعصب و دارای جزم و جمود (دگماتیسم) هستید این مطلب را نخوانید!.هیچ تعصبی در پذیرفتن و قطعی دانستن چنین مطالبی که در پهنه تاریخ دچار دگرگونی ها و تحریف هایی شده اند نیست و این پست تنها منعکس کننده دیدگاه و تحقیقات و مطالعات تاریخی نگارنده است.
.....
امروز با خیل تحصیل کردههایی روبرو هستیم که در مسایل مذهبی، از مردم کوچه و بازار قدیم، بسیار عوامتر، متعصبتر و خرافیتر هستند. در گذشته مردم با اینکه بیسواد بودند ولی به دلیل نشستن بر پای منبر های مختلف و شنیدن سخنان متنوع در حد خود، قدرت تجزیه و تحلیل مییافتند و هر حرف و سخنی را باور نمیکردند. اما متاسفانه برخی از تحصیل کردههای ما، این حد از فهم مذهبی را هم ندارند و بدون مطالعه و اطلاعات علمی و منطقی یا منکر همه چیز میشوند و یا فکر میکنند هر چه بیحساب و خرافیتر بیندیشند و کودکانهتر عمل کنند، دیندارتر هستند.
گویا این دو گروه معتقد هستند غیر از موضوع تحصیل تخصصی آنها، برای تایید یا رد مسائل دینی نیازی به هیچ مطالعه، تخصص و یا دید کارشناسانه نیست. این موضوع وقتی تاسفبارتر میشود که مبلغین مذهبی ما نیز عوام زده شده و مسئولیتهای اجتماعی و امکانات دولتی را نیز به ظاهرگرایی و تظاهر بفروشند و برای خرافات که مشتری فراوان دارد خوراک تهیه کنند.
نگارنده در این ایام در صدد برآمد تا به بازخوانی پرونده سه داستان غم انگیز جریان کربلا که غالباً در عزادرایها و رسانهها به آن اشاره میشود بپردازد، تا حقیقت از تحریف، اسطوره و خرافه باز شناخته شود.
به نظر کارشناسان تاریخ برای قبول یک حقیقت تاریخی، زمان تنظیم سند حادثه باید به آن حادثه بسیار نزدیک باشد و هر چه زمان آن سند از حادثه فاصله بیشتری داشته باشد صحت آن سند مشکوک تر خواهد بود و با وجود سندهای دست اول تکیه بر اسناد دورتر قابل توجیه نیست.
۱-همه شنیدهایم که «ابی عبدالله الحسین (ع) کودک شش ماههای به نام علی اصغر داشته است. زمانیکه امام تشنگی کودک خود را احساس کرد، او را جلوی لشکر دشمن آورد و گفت: اگر به من رحم نمیکنید، لااقل بر لب تشنه و جگر سوخته این کودک رحم کنید و جرعهای آب به او بنوشانید. در این زمان حرمله با تیر سه شعبه گلوی علی اصغر را نشانه گرفت.»
این داستان به این شکل هیچ مستند تاریخی درستی ندارد و به نظر میرسد که از جعلیات ملاحسین کاشفی سنی مذهب، در کتاب «روضة الشهداء» باشد. او اسطوره پرداز متوفای ۹۱۰ هجری است. کاشفی این کتاب را به سفارش حاکم وقت و برای خوشایند او پردازش شده است. این کتاب اولین مقتل فارسی است که با قلم زیبا و نثر روان فارسی تنظیم شد و مبلغین مذهبی با خواندن این کتاب به «روضه خوان» معروف شدند و به این مجالس، مجالس «روضه خوانی» گفته شد. دلیل اینکه میگوییم این داستان ساخته اوست این است که وی تراژدی علی اصغر را برخلاف برخی از اخبار یا داستانهای دیگر کتاب خود، که آن را از منبعی نقل میکند، بدون استناد به هیچ منبع، با آب و تاب بیشتر از آنچه نقل شد به همین صورت آن را پردازش کرده است.(روضة الشهداء، ص۷۵۳)
شیخ مفید متوفای ۴۱۳ هجری یعنی حدود پانصد سال قبل از کاشفی، در بخش مقتل کتاب «ارشاد» خود، که معتبرترین کتاب شیعه در زمینه تاریخ ائمه اطهار (ع) است مینویسد: پسران امام حسین (ع) عبارت بودند از جعفر، علی اصغر، علی اکبر و عبدالله. جعفر در زمان حیات امام فوت کرد. (الارشاد، ص۱۲۶) سه فرزند دیگر او که در کربلا حضور داشتند، یکی علی اصغر بود که مادرش لیلی دختر مسعود ثقفی بود و در کربلا جنگید و اولین شهید بنیهاشم شد. (تاریخ طبری، ج۷، ص۳۰۵۲ ) (همان که در بین ما امروز به علی اکبر معروف است) نام فرزند دیگر او علی اکبر بود. (الارشاد، ص۱۲۷) علی اکبر به نظر شیخ مفید همان امام زین العابدین (ع) است. عبدالله که کوچکترین فرزند امام بود مثل برادرش در کربلا شهید شد.(همان، ص ۱۲۹) نحوۀ شهادت عبدالله بن حسین (ع) اینگونه بود که، امام حسین در حالی که جلو خیمهها نشسته بود. فرزندش عبدالله که کودکی بود پیش پدر آمد. امام او را بر روی زانوهای خود نشاند. مردی از بنی اسد تیری به سوی او پرتاب کرد. آن تیر به گلوی کودک اصابت کرد و او شهید شد. سید الشهدا(ع) دست خود را از خون او پر کرد و به زمین ریخت. سپس گفت: پروردگارا اگر یاری خود از آسمان را بر ما دریغ میداری، پس پاداش ما را، در آنچه بهتر است قرار ده و انتقام ما را از این مردم ستمکار بگیر. ( تاریخ طبری هم، ج۷، ص۳۰۵۵ ) سپس امام آن کودک را برداشت و در کنار کشتگان خاندان خود نهاد. (الارشاد، ص۱۱۲)
ابو الفرج اصفهانی متوفای ۳۵۶ هجری در کتاب «مقاتل الطالبیین» که در آن، از کشته شدگان خاندان ابوطالب سخن میگوید، نحوه شهادت عبدالله بن الحسین را شبیه شیخ مفید نقل کرده است با این تفاوت که از قول یک راوی مینویسد که حضرت، خون گلوی او را به آسمان پرتاب کرد و قطرهای از آن به زمین باز نگشت. امام در این حال فرمود: بار خدایا این کودک در نزد تو از بچه ناقه صالح کمتر نیست. (مقاتل الطالبیین، ص۱۱۱) او مادر عبدالله بن الحسین را رباب دختر امریء القیس دانسته است. ابو الفرج از قول امام باقر (ع) نقل میکند که حرمله قاتل عبدالله بن حسن (ع) در کربلا بوده است (همان، ص۱۰۹) احتمالا بین عبدالله بن حسن و عبد الله بن حسین (ع) مورخین خلط کردهاند.
این در حالیست که یعقوبی متوفای ۲۸۴ هجری در تاریخ خود آورده است: امام سوار اسب خویش بود. نوزادی را که در همان ساعت برای او متولد شده بود را به دستش دادند، ابی عبدالله در حالی که در گوش او اذان میگفت و کام او را بر میداشت، تیری در گلویکودک نشست و او را سر برید. امام، تیر را از گلوی کودک بیرون کشید و او را به خونش آغشته ساخت و گفت: به خدا سوگند که تو از ناقه صالح بر خدا گرامیتری، و محمد (ص) هم از صالح بر خدا گرامیتر است. (تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۸۲-۱۸۱)
چنانچه ملاحظه شد قضیه التماس از دشمن و طلب آب از جانب امام حسین (ع) برای خود یا کودک شش ماههای به نام علی اصغر در هیچ یک از منابع معتبر تاریخی ذکر نشده است.
۲-تراژدی کودکانه دیگری را که «ملا حسین کاشفی» در کتاب خود به نقل از کتاب «کنز الغرایب» آورده است که این کتاب موجود نیست، داستان دختری است چهار ساله از امام حسین (ع) که در شام بهانه پدرش امام حسین (ع) را میگیرد و یزید دستور میدهد که سر پدر را نزد او ببرند. او با دیدن سر، غش کرده و جان به جان آفرین تسلیم میکند. (روضه الشهداء، ص۸۴۵)
این دختر در بین روضه خوانان «رقیه» نام دارد و سن او سه سال است ولی در هیچ یک از کتب معتبر شیعی از گذشتگان، دختری با این نام برای امام حسین (ع) ثبت نشده است و این داستان را نیز کسی نقل نکرده است. بنا بر نقل شیخ مفید، امام حسین (ع) دو دختر بیشتر نداشت، یکی «سکینه» که مادر او «لیلی» بود و دیگری «فاطمه» نام داشت که مادرش «امِ اسحاق» دختر «طلحه بن عبید الله» بود.(روضه الشهداء، ص ۱۳۷)
مقبره معروف «رقیه» در شام به احتمال قوی قبر «رقیه» دختر امیر المومنین (ع) است چون حضرت علی (ع) دو دختر به نام «رقیه» داشته است. یکی رقیه که مادرش «ام حبیب» دختر «ربیعه» بوده است و دیگر «رقیه صغری» که مادرش «جمانة» نام داشته و کنیهاش «ام جعفر» بوده است. (ارشاد مفید، ج۱، ص۳۵۵) این نقل با نقل کسانیکه در کنار قبر شام سنگی را دیده اند که بر روی ان نوشته بوده است که «هذا قبر رقیه بنت امیرالمومنین علیه السلام» هماهنگ است. البته امام حسن مجتبی (ع) نیز دختری به نام رقیه داشتهاند. (همان، ج۲، ص۱۶) در صورتیکه داستان رقیه مرتبط با دختر امام حسن باشد اگر امام حسن این دختر را در آخرین لحظات عمر خویش نیز به دنیا آورده باشد در جریان حادثه کربلا حداقل باید ۱۱ ساله باشد بنابراین داستان خرابه شام و دختر سه یا چهار ساله امام حسین (ع) هم پایه و مبنای تاریخی ندارد.
۳-تراژدی کودکانه، دیگر مربوط به «دو طفل مسلم» است. این داستان را نیز «ملا حسین کاشفی» در کتاب «روضة الشهداء» بدون اینکه از کتابی نقل کند آورده است. به احتمال قوی این داستان غم انگیز طولانی که به این صورت در هیچ کتاب تاریخی از آن خبری نیست، از داستانهای ساختگی خود کاشفی باشد. داستان بنا بر نقل او اینگونه است که: مسلم در کوفه دو کودک خود، «محمد» و «ابراهیم» را به «شریح قاضی» سپرد و بعد از شهادت مسلم، قاضی آنها را راهی مدینه کرد ولی آنان در بین راه دستگیر شدند و به زندان افتادند. آنان بار دیگر به دست «مشکور» زندانبان فرار کردند ولی باز راه را گم کرده، زنی آنان را پناه داد که شوهرش «حارث» برای کسب جایزه خود به دنبال دو طفل مسلم بود. او پس از آگاه شدن از ماجرا، آنها را به کنار رودی برد تا به قتل برساند و سر آنان را نزد ابن زیاد ببرد. چون زن و فرزند و غلام او، وی را از این کار باز میداشتند، او فرزند و غلام خود را کشت و سپس دو طفل مسلم را نیز کشته، تن آنها را در آب انداخت و سر آن دو کودک را نزد ابن زیاد آورد. «ابن زیاد» گریست و دستور قتل حارث را صادر کرد. ابن زیاد حارث را به «مقاتل» نامی که دوستدار اهل بیت بود سپرد تا او وی را بکشد. او حارث را به همان مکانی آورد که کودکان کشته شده بودند و سر آن دو کودک را نیز به آب انداخت. بالاخره «مقاتل»، «حارث» را تکه تکه کرد و به دریا ریخت، دریا آنان را بیرون انداخت، به چاه انداخت، چاه آنان را بیرون انداخت، ناچار وی را سوزاندند و خاکسترش را بر باد دادند. (روضه الشهداء، ص۵۰۳-۵۲۲)
باید توجه داشت که در کتب معتبر پیشینیان نامی از «ابراهیم» به عنوان فرزند مسلم بن عقیل نیست. نام فرزندان مسلم در کتب تاریخ از جمله «مقاتل الطالبیین» «ابو الفرج اصفهانی»، «محمد» و «عبدالله» است. (مقاتل الطالبیین، ص۱۱۳) خوارزمی در مقتل خود، شیخ صدوق در امالی، و طبری در تاریخ خود آوردهاند که هر دو فرزند مسلم روز عاشورا در کربلا شهید شدند. «عبدالله بن مسلم بن عقیل» اولین کسی بود که از اهل بیت به میدان آمد و بعد از خواندن رجزی و کشتن تعدادی از دشمنان به شهادت رسید. برخی نحوه شهادت او را اینگونه توصیف کردهاند که او در حالی که دستش به پیشانیش بود تیر خورد، به طوری که دیگر نتوانست دست خود را از پیشانی جدا کند و سپس با تیری دیگر به شهادت رسید. پس چنانچه ملاحظه شد داستان «دو طفل مسلم» نیز جعلی است و دو فرزندی که مسلم داشت در کربلا شهید شدند.
بلی، در مجلس نوزده کتاب «امالی» شیخ صدوق شبیه این داستان را برای دو کودک فراری از لشکر ابن زیاد پس از شهادت امام حسین (ع) نقل کرده است که آنها نه فرزندان مسلم بلکه فرزندان جعفر طیار بودند که تحویل ابن زیاد داده شدند و آنها فرار کردند. (ج۱، ص۸۲-۸۸) این در حالی است که جعفر ابن ابی طالب در حدود پنجاه سال قبل در نبرد تبوک به شهادت رسیده است و داشتن کودکانی در آن زمان محال است. خوارزمی در «مقتل الحسین» فراریان از لشکر ابن زیاد را پناهنده به زنی میداند که بعدا شوهرش تصمیم میگیرد سر آنان را به ابن زیاد تحویل دهد. (امالی، ج۲،ص ۵۴-۵۸)
این سه داستان را به صورت نمونه از منابع اولیه و معتبر نقل کردیم تا معلوم شود چگونه ناآگاهانه اموری را مسلّم و قطعی دانستهایم در حالی که اصل و پایهای برای آنها نمیتوان ترتیب داد. به همین جهت از دانش آموختگان حوزه و دانشگاه انتظار میرود که بدون مطالعه و تحقیق کارشناسانه به عنوان دین، اذهان خود و مردم را آلوده به خرافات نکنند و ذهن تودهها را چنان شکل ندهند که آکنده از امور نادرستی شود که دیگر نتوان آن را از اذهان پاک ساخت.
در این شبها، تلویزیون فیلمی در مورد «طفلان مسلم» پخش میکند و برای آن داستانهایی پرداخته است که چنانچه ملاحظه شد ساختگی است. وقتی این داستان آن هم از رسانه ملی پخش شود چگونه میتوان آن را از ذهنها پاک کرد.؟ در اقصی نقاط مناطق شیعه نشین دنیا، با جمعیتها و هیئتهایی به نام «علی اصغر» و «رقیه خاتون» روبرو هستیم که حتی توسط تحصیل کردهها شکل گرفته است و چنانچه ملاحظه شد وجود چنین فرزندانی برای امام حسین (ع) به شدت مشکوک است. نگارنده در این سالها در شهر اصفهان مشاهده کرده است که سرتاسر شهر، به پیروی از آنچه در سالهای گذشته در تهران انجام گرفته پردههایی از طرف سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان، مجتمع فرهنگی امام خمینی، انجمن جوانان باب الحوائج علی اصغر، تحت عنوان «باب الحوائج علی اصغر (ع)» تدارک دیده شده است. جای تعجب است که در جایی، خود امام حسین (ع) باب الحوائج معرفی نمیشود ولی علی اصغر (ع) کودک شیرخوار و افسانهای او، باب الحوائج برخی مسئولین امور فرهنگی شهر است.
.....
نویسنده این مبحث جناب محمد نصر اصفهانی از دانشآموختگان حوزه و دانشگاه بوده و در حوزه قرآن، نهجالبلاغه، كلام جديد، اخلاق، تاريخ اسلام و سياست آثاري دارند.
ماخذ
نظرات