شهری هست آنور آبها
که «من و تو»
میگوید بود،
شهر من
که خودم را آنجا
جا گذاشتهام.
نگذارید شایعههای «اینترنشنال»
اشغالتان کنند—
اگر آن شهر و اگر آن آب و خاک
بود، پس من
پس ما
که و کجا هستیم؟
منهایی که بین خون و خرابه و دود
هستند تا تو و من را
در یافتآباد و سعادتآباد،
در لویزان و نوبنیاد،
نارمک و پیروزی و ستارخان
به هم بپیوندند—
دختری که زیر برج آزادی
بلندگو به دست
سرود وطنم میخواند،
پرستاران، پزشکان و مهماندارانی
که اعلام حضور میکنند
مردمی که نان را در صف
با هم تقسیم میکنند
و دخترکی که در جهنمِ راهبندان سر ظهر
شربت به جمعیت هلاک میدهد.
این ما، حتی من و تویی
که نیستیم
نقشهی وطن را
ترک نخواهیم کرد
مانند اهالی «اینترنشنال»
که هر وقت سرویس هتلشان
خوب نباشد به هتل-رسانه دیگری
کوچ میکنند.
مای ما
از آن «من و توها» نیست
که زن و زندگی را
تخلیه کنند و بگذارند
هستشان را در آیندهای خیالی
در خاکِ ایالات متحده صهیون
سند بزنند.
این ما در آن هوایی
نفس میکشد
که خودمان را آن جا
جا گذاشتهایم—
کنار مردمانی که هوای هم را
دارند و داشتهاند
تا زندهاند به انتظار عدالت
در اوین و خاوران و عادلآباد
و جاهایی که در آن
بیمحابا توسریها را
به هوا انداخته و خندیدهایم
و زیر تازیانه با تمام جان
هم را بوسیدهایم.
من و تویی که ماییم
خالی نمیکنیم هیچ خانهای را
تا موشهای کور از زیر
مدخلِ اشغال بزنند
برای بیرون خزیدن چکمهها
و پشت سرشان
ارتش بساز و بفروشها
تا برای خوشگذرانی توریستهای «اینترنشنال»
هتل و قمارخانه و تفرجگاه بسازند.
ما زنده است
در برابر توپخانه «من و تو»
که بیوقفه «بود» را شلیک میکند
و هست را « نیست و نابود» —
در تهران و کرج و اصفهان،
رشت و همدان و بروجرد و پیرانشهر،
تبریز و کرمانشاه و ایلام،
خرمآباد و اراک،
و جای جای وطن:
بیمارستان و هلال احمر و فرودگاه
آرایشگاه و نانوایی و شیرخوارگاه،
مدرسه و کارخانه و دفتر
و حتی گورستان
که عزیزانمان را آن جا
جا گذاشتهایم.
ما همچون در طولِ تاریخ تجاوز
میمانیم
پای این آب و خاک
تا با هم و به دست خود
آن را که نبوده و نیست
آزادی را
جاودانه هست کنیم.
/
نیلوفر شیدمهر
ونکوور – ۳۰ خرداد ۱۴۰۴
نظرات