ایلکای
بحث بر سر تعریف آزادی به شکل مثبت یا منفی سابقهای طولانی دارد. آزادی منفی را خیلی ساده همهی ما میفهمیم و مورد علاقهی من هم هست: دست از سر ما بردارید، دولت مداخله نکند، نهادها به ما نگویند چه باید بکنیم، زنجیر به دست و پای نزنید، بقیهی زندگی را خودمان بلدیم، لازم نکرده سبک زندگی را یادمان دهید. صد و بیست و هفت هم همین را میگوید: چرا سرت به کار خودت نیست، مگر ما سر به کار تو داریم؟
حالا یک عدهای آمدند و گفتند این آزادی منفی خیلی سطحی و نیوتونی و مکانیکی است و فردگرایانه است و فرد در قبال جامعه مسئول است؛ باید به بشریت به شکل «ارگانیک» نگاه کنیم، یعنی بنی آدم اعضای یک پیکرند. پس آزادی به خودی خود ارزش نیست مگر این که فایدهای به حال جامعه داشته باشد. فایده چیست؟ همین عدالت اجتماعی و برابری و فقر از بین برود و این شرکتهای بزرگ محدود بشوند.
اینها حرفهای کیست؟ مثلا روسو که میگفت حل شوید در ارادهی عمومی و آزادی یعنی آزادی مثبت مردم یونان، نه این آزادی سخیف شما لیبرالهای لاک-دوست. پروگرسیوهای امریکایی اول قرن بیستم هم چنین میگفتند؛ یعنی کسانی که لیبرال بودند اما از نوعی که بعدا سوسیال-دموکراسی خوانده شد: هابهاوس، تئودور (نه فرانکلین) روزولت، وودرو ویلسون، جان دیویی. (۱)
همین استدلالِ غلط اندر غلط را بعدا در مورد پزشکی و تعریف بیماری هم به کار رفت. شروعش هم با سازمان جهانی بهداشت در دههی چهل میلادی بود وقتی که تعریف مثبت از سلامت ارائه داد: سلامت یعنی سلامت جسمی و روانی و اجتماعی. بنابراین شاید بتوان ادعا کرد تاثیر دولت رفاه دههی چهل و دورهی پسا-نیو-دیل بر این نگرش در پزشکی اثر گذاشته باشد. گواهی بر موازی بودن تاریخ ایدههای سیاسی و پزشکی.
حالا در مقابل این تعریف مثبت و ارگانیک از سلامت، تعریف سنتی منفی و مکانیکی از سلامت هست که خیلی هم قشنگ است به نظرم: نبود بیماری، نبود پاتولوژی. همین و تمام.
مشکل من با تعریف مثبت از سلامت چیست؟ نگاههای مثبت و ایجابی به بیماری باعث میشود راه برای هر نوع زیستسیاست و پزشکینهسازی باز شود. یعنی هر چه که مای مرکز (سازمان جهانی بهداشت، دولتهای دلنگران، نهاد پزشکی، پابلیک هلث) دلمان خواست به شما حقنه میکنیم تحت عنوان شیوههای سالم بودن و سالم ماندن.
حالا چرا منِ جوان ایرانی جمهوری اسلامی متأخر اینقدر حساسم به این موضوع؟ چرا بین این همه مشکل و بدبختی در جهان، روی یک تعریف ساده دارم جنگ و دعوا راه میاندازم؟ چون به چشم خود دیدهام چگونه است وقتی کسی میگوید «زنان وقتی حقیقتا آزاد میشوند که فلان-گونه رفتار کنند». یعنی آزادی منفی مورد طلب مردم، شده است حماقت و پیروی از میل (که البته این به معنای نقدناپذیری این میل نیست). در مقابل، آزادی حقیقی و ایجابی را همان صاحبان قدرت به سرعت به ما یاد میدهند از طریق مدرسه و کورسهای عمومی اجباری دانشگاه و قانون و زور و تلویزیون.
به همین دلیل هم هر وقت معنی منفی چیزی (مثل سلامتی به عنوان نبود بیماری) نفی میشود تا به شکل ایجابی معنا یابد (مثل سلامتی یعنی هم آزمایش خونت خوب باشد هم شاد باشی و لبخند بزنی هم سر کار بروی و پول در بیاوری هم با زنت دعوا نکنی)، آن وقت راه برای ورود انواع و اقسام سرکوب و ایدئولوژی برای کنترل باز میشود.
1. Lawrence Cahoone. The Modern Political Tradition: Hobbes to Hobermas. Lecture 17: Progressivism and New Liberalism. The Teaching Company. 2014.
نظرات