(از همه هموطنانم بابت نوشتن این مقاله پوزش میطلبم، امیدوارم در سطور پایانی مقاله دلایل و جوانب مسائل مطرح شده برای همگان روشن شده و سوتفاهم ها برطرف شود، اگر این نوشته را مفید و قابل تامل دانستید لطفا بدون ذکر نام نویسنده منتشر کنید)

 

گل گلاب

یکی از دلایل مهم سقوط تاریخی این ملت و سرزمین را میشود با نگاه به وقایع پیرامونی و اندیشیدن به یک سوال ساده و پیش پا افتاده فهم کرد:

چرا مردمی که در هر کوی و برزن شاهد حضور وحشتناک و پرتعداد مهاجمان افغانی و نابودی منابع ایران و ایجاد تهدیدهای امنیتی توسط آنان هستند، اینقدر به این تهدیدها بی تفاوتند و هیچ عکس العملی انجام نمی دهند؟

این سوال میتونه زیر مجموعه سوالی مهمتر باشه:

چگونه چند دهه شاهد نابودی ایران توسط جمهوری اسلامی هستند، اما نسبت به نابودی مملکت توسط این حکومت بی تفاوتند و این حکمرانی خسارتبار همچنان ادامه دارد؟

از نگاه من پاسخ هر دو سوال مشخص اما باورناپذیره:

عدم وابستگی و عشق به وطن، غرور و توهم کاذب، عادی سازی شر!

ایرانیان بیشتر از دیگر ملت ها مدعی وطن پرستی، عِرق ملی، ناموس، خاک و... هستند، اما اگر نیم نگاهی به پشت سر کنیم میبینیم تمام این ادعاها توخالی و گزافه و غلوآمیز هست و در این زمینه ها از اکثر ملت های جهان عقب تر هستیم.

طی قرن های گذشته مهاجمان زیادی به ایران یورش آورده و مملکت را تا چند دهه و سده تحت سیطره خودشان گرفتند؛

مسلمانان، خلفای بغداد، مغولان، غزنویان، محمود افغان، قاجار و جمهوری اسلامی از جمله ویران کنندگان ایران بودند که مدت زمان حکومتشان هم چندان کوتاه نبود.

ایرانیان حرکت خاصی برای پایان سریع حکمرانی ویرانگر این حکومت ها انجام ندادند و بسیاری از این حکومت ها بخاطر فساد درونی و بیکفایتی و یا حمله خارجی سقوط کرده و به تاریخ پیوستتد.

عده ای استقرار و حیات مداوم ایران طی چند هزار سال را دلیلی بر زنده و وطن پرست بودن ملت ایران می دانند، من معتقدم موقعیت خاص و استراتژیک ایران زمین باعث دوام و قوامش شده است و این دوام هیچ ارتباطی به اتحاد، همدلی، وطن پرستی و بیگانه ستیزی مردم ایران در دوره های مختلف نداشته است.

ملت ایران در تمامی این برهه های سیاه اشغال و تباهی، به جای اتحاد و مبارزه با این اشغالگران نابودگر، به مرور با ظلم و ستم و تحقیر مهاجمان و استعمارگران کنار آمده و در اوج ذلت و تفرقه به شعر و عرفان و گوشه نشینی و توجیه بلاها و انتظار موعود پناه بردند.

در نهایت هم برای تسکین درد بی عاری و ستم پذیری خودشان، به اینکه تعدادی وزیر و مدیر ایرانی به دستگاه اشغالگران و فاتحان ایران ورود کرده و معدود حرکات مثبتی انجام داده اند و چند دانشمند

شاخص ایرانی در زمان فلان حاکم ظالم زیسته اند، افتخار کرده و از آن بت ساختند!

متاسفانه ما هیچ سابقه ای از تشکیل یک حکومت ملی و فراگیر و ماندگار مردمی در این سرزمین نداریم.

اندک حکومت های وطن پرست و مشهور موجود در طول تاریخ این سرزمین هم با زور شمشیر و اراده آهنین بنیانگذاران و پادشاهان نابغه ایرانی تشکیل شده است و ربطی به اتحاد و خواست و آگاهی مردم نداشته است.

علیرغم آن همه شعار و ادعا، هیچ وقت به این نقطه نرسیدیم که خودمان بتوانیم حکومتی ایرانی و فراگیر تشکیل دهیم تا از زیر یوغ شاه ستمگر به زیر یوغ شیخ ویرانگر کوچانده نشویم.

علی الظاهر مفاهیم "روح جمعی، ملت واحده، مام میهن " در ژن و خون ایرانیان وجود ندارد!

با عنایت به اتفاقات چند دهه اخیر می توان نتیجه گرفت نبودِ شعور اتحاد و شور وطن پرستی و ظلم ستیزی در وجود ما ایرانیان ژنتیکی و ذاتی هست و ربطی به سیستم آموزشی و شرایط فاجعه بار حاکمان قبلی یا فعلی ایران ندارد.

جدای از تفرقه و هزار دستگی و بی تفاوتی و سقوط جامعه ایرانی داخل کشور، ایرانیان خارج کشور هم علیرغم زندگی در جوامع توسعه یافته و ذوب شدن در قوانین و فرهنگ های غربی، هیچگاه نتوانستند از بند بلای تفرقه و خودبزرگ بینی و خودخواهی ایرانی رها شده و زیر یک سقف گرد هم آمده و برای آزادی و آبادی ایران برنامه ریزی کنند.

چند میلیون ایرانی غالبا فرهیخته و توانمند و نخبه مقیم خارج کشور طی ۵ دهه حتی نتوانستند یک همایش فراگیر برپا و برگزار کنند.

یا یک نهاد دموکراتیک تاسیس کنند.

یا یک لابی قدرتمند تشکیل دهند.

و یا یک سازمان ملی برای نجات ایران سازماندهی کنند و...

عده اندکی طی این چند دهه به اسم اپوزیسیون به کار سیاسی روی آورده و گروه های کوچکی تاسیس کردند.

تمام این گروه ها و اتحادها و ائتلاف ها در مدت کوتاهی منحل یا منشعب گردید و در نهایت دکانی برای کسب درآمد از کنار بدبختی ملت ایران و یا خدمت دهی به منافع جمهوری اسلامی از دلشان بیرون آمد.

همکنون صدها ایرانی بصورت شخصی یا گروهی مشغول نوشتن قانون اساسی و چارت حکمرانی برای آینده ایران هستند.

اما هیچ نیرویی قادر نیست تعداد محدودی از این افراد را دور هم جمع نموده و بین آنان وفاق و اتحاد و همدلی ایجاد کند تا باهم کار کنند.

کلا هر کدام برای خودشان دنیایی داشته و شاهی هستند و حاضر نیستند بخاطر منافع مملکت از منافع شخصی خودشان کوتاه بیایند.

اکثریت مطلق مهاجران ایرانی به مرور زمان و با جبر زمانه پابسته و دلبسته کشورهای محل اقامتشان شدند و ایران برایشان در حد خاطره بازی و بازار گردی و جاده چالوس و چلو کباب و... شد و امیدوارند ایران به دست منجی یا خود به خود آزاد شود و این بزرگواران برای گردش چند روزه به ایران آمده و سریع به کشور محل اقامتشان و نزد عروس و داماد و نوه و بیزینس و دوستان چهل ساله خود بازگردند...

مگر کسی دیوانه است که از دل امکانات و خدمات و حمایت های مدرن غربی به دل خرابی و کمبود و ویرانی های ایران نقل مکان کند!؟

تفرقه، هزار دستگی، بی تفاوتی نسبت به سرنوشت میهن، ظلم پذیری، توجیه و سفید شویی ظالم، سازگاری با شر، منفعت طلبی شخصی و... دامن ایرانیان در هر موقعیت و مقام و جایگاه و سرزمین را رها نمی کند و این بلاهای سیاه در ژن ما نفوذ کرده است...

در ماجرای تهاجم افاغنه به ایران، مردم به چشم خود شاهد تبعات این تهاجم و بحران های منتج از آن هستند، اما هیچ اقدامی جهت مقابله با این سیاست ویرانگر جمهوری اسلامی انجام نمی دهند.

انگار تخم این ملت را کشیده و دندان هایش را خرد و زبانش را بریده و گردنش را برای هر کُرنشی کج کرده اند.

اکثریت فقط در خفا نق میزنند و دنبال مقصر می گردند، اما جرات اعتراض علنی و ایستادن جلو سیاست های حکومت اقلیت را ندارند.

مگر مقصری غیر از خود ما وجود دارد؟

چگونه حکومتی با پایینترین مشروعیت و مقبولیت داخلی و خارجی و موقعیتی به شدت متزلزل، می تواند ملتی ۹۰ میلیونی را گروگان گرفته و زندگی و عزت و اعتبارشان را نابود کرده و هر اقدام ویرانگری بر علیه منابع و منافع آنان انجام دهد و نگران تبعات هیچ یک از اقدامات ویرانگر خودش نباشد؟

مگر دوام این حکومت و ادامه سیاست های ویرانگرش بخاطر ظلم پذیری و سکوت و بی تفاوتی ما نیست؟

تمام مشکل، ناشی از عدم وطن پرستی، بی توجهی نسبت به سرنوشت ایران، ترس و تفرقه، و ظلم پذیری مان هست.

تاریخ این سرزمین شهادت می دهد که در کمتر دوره ای حکومتی ملی و ایرانی در این خاک قوام گرفته است، این سرزمین قرن ها تحت حکومت اجانب و مهاجمان و یا حاکمان بی لیاقت و وابسته و وطن فروش بوده است، و ملت با تمامی این شرایط کنار آمده و همچنان کنار می آید و در آینده با بدتر از این هم کنار خواهند آمد.

برای مردم ایران همواره منافع شخصی بر منافع عمومی و ملی ارجحیت داشته است .

مواجهه ملت پر مدعای ایران طی این چند دهه با حکومت ویرانگر و غاصب جمهوری اسلامی چگونه بوده است:

عده ای که توان و تخصص و امکانات داشتند وطن و ملت را رها کرده و به سرزمین های امن مهاجرت و فرار کردند.

این گروه مدعی هستند که اگر میماندند، بخاطر جهل و سکوت اکثریت و قساوت حکومت، یا گرفتار زندان های حکومت می شدند، یا اموال و زندگی شان مصادره می شد، یا حکومت مانع از پیشرفتشان می شد و...

درواقع برای این گروه منافع شخصی مهمتر از منافع ملی بوده است و چیزی به اسم وطن و تاریخ و مام میهن و... برایشان در اولویت نبوده است.

اینان هیچ رسالتی برای ماندن و مبارزه و تلاش برای پایان دادن به جهل اکثریت و روشنگری و فرهنگ سازی و... برای خودشان قائل نبودند.

یک خانواده هنگام مواجهه با فجایع گوناگون مثل سیل یا آتش سوزی و... چکار می کند؟

آیا پدر لوازمش را جمع کرده و به جایی امن پناه برده و فرزندان خرد و ناتوان خودش را در دل حوادث رها می کند؟

یا فرزندان توانمند خودشان را به مکان امن رسانده و از دور شاهد و ناظر نابودی پدر و مادر کهنسال و خانه و کاشانه شان می شوند؟

مگر وطن غیر از پدر و مادر است؟

مگر باید در بحران ها وطن را رها کرد و رفت؟

مگر باید مام میهن را با غارتگران تنها گذاشت؟

مگر با رفتن ما چیزی درست شده است؟

گروهی خودشان را وارد دستگاه جور و ظلم جمهوری اسلامی کرده و از کنار این حکمرانی آغشته به خون نان میبرند و برایشان مهم نیست که حکومت چه بلایی بر سر میهن و ملت می آورد.

گروهی هم از بی قانونی و خیانت های عامدانه حکومت استفاده کرده و سود و منفعت می برند.

هموطنانی که امروز به چند میلیون مهاجم افغانی مکان برای زندگی، کار، خدمات و مشاوره می دهند و از کنار افاغنه اجاره خانه و درآمد و مزد خدمت کسب می کنند، دقیقا درحال سود بردن از خیانت های جمهوری اسلامی هستند و امری به اسم منافع وطن برایشان مهم نبوده و نیست.

آنان منفعت خود را از دل نابودی مملکتشان بدست می آورند و به کمک آخوندیسم نان در خون مام میهن میزنند.

گروه کثیری فقط ناظر نابودی مملکت هستند و اصلا برایشان مهم نیست که با این شیوه حکمرانی و سقوط دائمی، سرنوشت فرزندان و مملکتشان چه خواهد شد.

همیشه با این توجیه که "کاری دست ما نیست" خودشان را بخاطر سکوت در مقابل جنایات ویرانگر حکومت تبرئه می کنند و منتظر هستند دستی از غیب یا نیروی خارجی از راه رسیده و مشکلات را حل کند.

گروه از ملت هم بخاطر فقر، ترس، جهل و یا منافع شخصی در دستگاه فریب و تزویر حکومت استحاله شده اند و آب بر آسیاب خونین حکومت میریزند.

اینان با برپایی مراسم و مناسک بی پشتوانه و جدید التاسیس مذهبی، سفرهای زیارتی، هزینه در عراق و عربستان، نذورات، اربعین و... باعث دوام حکومت مذهبی و ارتزاق و تبلیغ و ادامه حیات آخوند و مداح و‌... می شوند.

هرساله تعداد مراسم مذهبی و انقلابی برپا شده در اقصا نقاط ایران صدها برابر از مراسم ملی و باستانی اش بیشتر است.

بسیاری از مردم خودشان بانیان و برپاکنندگان اکثر این مراسم هستند، مراسمی که هیچ سنخیتی با وطن پرستی و ایرانیت نداشته و خروجی اش فقط و فقط به جیب آخوند و حکومت ویرانگر فعلی می رود.

مراسمی خالی از فکر و اندیشه و حتی سابقه تاریخی، مراسمی برای افیون توده ها.

همین مردم حتی جسارت دفاع از اعتقادات ملی گرایانه خودشان را هم ندارند و آخوند همه آنان را از تخت جمشید دیپورت کرده و مانع از برگزاری مراسم در آن مکان می شود.

و اینان بجای تشر زدن با حاکمانی که باید تابع دستورات و خواست ملت باشند، گردن کج کرده و دست خالی برمیگردند.

ما با فربه کردن دین و مراسم دینی درحال خدمت و فربه کردن مهاجمان و ویران کنندگان ایران هستیم، اما ادعای وطن پرستی هم داریم!

ما در طول سال برای ایدئولوژی حاکمان بیگانه ای که بارها و بارها اعتراف کرده اند به ایرانی بودن و تاریخ ایران و وطن پرستی و... اعتقادی ندارند و به دنبال امت اسلامی و جامعه توحیدی و کربلا و مدینه و موعود عربی هستند، صدها مراسم دینی گرفته و در راستای اهدافشان حرکت میکنیم.

مشارکت در برپایی همین مراسمات و خدمت به اشغالگران، عمق بیگانه پرستی و دوری ما از عشق به خاک و وطن را عیان می سازد.

هیچ یک از این مراسم پشیزی برای این ملت و سرزمین اقتدار و پیشرفت و رفاه به ارمغان نیاورده است، اما در عوض در بالاترین حد ممکن باعث قدرت و ثروت و نفوذ مهاجمان و اشغالگران ایران شده است.

در اکثر روستاها و شهرهای مملکت میتوان مراسم و مراکز پر تعداد مذهبی را مشاهده کرد.

کثیری از ملت هر ساله در حال برگزاری مراسم مذهبی، نذر، وقف، ساخت مسجد، حسینیه و تکیه و... هستند.

اما هیچ خبری از مراسم و نمادهای ملی نیست و کسی به این حجم از دین زدگی و دوری از وطن پرستی و ایران دوستی ملت توجهی ندارد و معترض نیست.

درواقع به دلایل گوناگون خود ملت به حامیان بیگانگان و دشمنان ایران زمین تبدیل شده اند، آن هم ملتی که گوش فلک از ادعاهای گوشخراشش بابت فرهنگ و تمدن و وطن پرستی و ایران دوستی و بیگانه ستیزی و... کر شده است.

هیچ کس با اعتقادات شخصی افراد تا زمانی که جنبه تبلیغ و ایدئولوژی و اجبار حکومتی نداشته باشد دشمنی ندارد، مشکل زمانی آغاز میشود که این اعتقادات شخصی به عرصه عمومی وارد شده و باعث سواستفاده عده ای و نابودی ساختارهای یک سرزمین گردد.

در تاریخ ایران حتی یک دوره کوتاه وجود ندارد که دین و خاصه دین حکومتی و حکومت های دینی باعث پیشرفت و تعالی و رفاه این ملت و سرزمین شده باشند.

تمامی حکومت های دینی همراه خودشان تفرقه، آوارگی، نابودی، تباهی و خون و آتش برای این سرزمین به ارمغان آورده اند.

این روزها تمامی رسانه های حکومتی مملو از برنامه های گوناگون برای مراسم دفن سید حسن نصراله هست.

هیچ کس نمیپرسد این فرد و دیگر رهبران گروه های نیابتی جمهوری اسلامی چه سنخیتی با ایران و فرهنگ ایرانی و منافع ایران داشته اند و چرا باید این همه برای این افراد و گروه ها برنامه ساخت و تبلیغ و هزینه کرد؟

چند درصد ملت مخاطبان و موافقان این برنامه ها و هزینه ها هستند؟

مگر غیر از این است که نابودکنندگان و اشغالگران ایران برای همکیشان و شرکای ایدئولوژیک خودشان از جیب ما مراسم و سازمان و ساختار ایجاد کرده اند؟

و این گروه های نیابتی و مذهبی هیچ ربطی به فرهنگ و منافع ایران ندارد؟

و ملت هیچ اعتراضی به اینگونه برنامه های حکومت ندارند و به این تحقیرها عادت کرده اند؟

درواقع همه ما در ویرانی و سقوط مملکت شریکیم، همه دنبال منافع شخصی خودمان هستیم و "روح جمعی و ملت واحده و حس وطن پرستی واقعی" در وجودمان مرده است.

کلا ما ملت مرده، متفرق، ظلم پذیر، منفعت طلب و خودویرانگری شده ایم...

ما ملتی هستیم که میتوانیم ساعت ها و روزها و سال ها بابت مسائل بیهوده و پیش پا افتاده و تکراری و منسوخ در رسانه ها با هم بحث کنیم، اما حاضر نیستیم چند دقیقه مطالعه و تفکر و تعمق کنیم.

حاضر نیستیم به حرف های همدیگر گوش دهیم، فقط دنبال جنجال و خودنمایی و صدای بلندیم.

حاضر به مطالعه هیچ فکر و اندیشه و طرح جدیدی نیستیم و از هر امر ریشه داری سرسری عبور میکنیم.

همه عقل کل هستیم و تمام راه های گیتی به عقل ناقص ما ختم می شود.

تمامی مشکلات امروز و گذشته ایران به همین بی تفاوتی، ظلم پذیری، سازگاری با شر، منفعت طلبی و عمیق نبودن ملت ایران ختم می شود و از ماست که بر ماست.

تا این فرهنگ ظلم پذیر و سبک زندگی مزورانه و زیست اجتماعی ویرانگر و توهمات مخدرانه را تغییر ندهیم، اوضاع همینگونه خواهد بود.

روزی شیخ بر گرده مان سوار خواهد بود و روز دیگر شاه و دیگر روز هر شرور مهاجم دیگر...

بیایید باور کنیم ما از صورت به وادی فقر، تحقیر، پسرفت، خودخواهی، دورویی، نفاق و ویرانگری سقوط کرده ایم و این سرزمین روزهای خوب ندیده و نخواهد دید.

راهی که رفته ایم و میرویم از اساس اشتباه بوده است، آنان که ما را صاحب فرهنگ و پیشینه و ظلم ستیز و ملت شاخص خواندند و به ما وعده روزهای خوب و موعود و منجی دادند و میدهند، دستشان در دست مهاجمان و ظالمان و استعمارگران این سرزمین است...

ما تنهاترین و بی کس ترین ملت عالم هستیم.

موعود آسمانی، منجی خارجی، دوست و شریک و هیچ معجزه ای برای ما وجود ندارد.

ما تنهاییم و فقط خودمان را داریم.

اگر خواهان عزت، توسعه و رفاه هستیم، باید تمامی توهمات و امیدهای واهی را کنار انداخته و دست به دست هم داده و این سرزمین را بازسازی کنیم.

ساختارهای فرهنگی و اجتماعی و تاریخی این سرزمین به شدت نیازمند بازنگری و اصلاح است.
باید دنبال مصلحان وطن پرست و فرهنگیان ایران دوست باشیم.

تا زیرساخت های فرهنگی و اجتماعی ما اصلاح نشود، هیچ امیدی به آینده این سرزمین نیست.

درمان دردهای این ملت، فقط و فقط به دست خود ملت ممکن است و هیچ راه دومی وجود ندارد...