نبوکد نصر دوم Nebuchadnezzar II(562-605 قبل از میلاد) دیکتاتور شهر کشور بابل در بین النهرین اصلا فکرشو نمیکرد روزی مجبور شود بین مرگ تحقیرآمیز توسط شورشیان  و فرار رقت بار از کاخ یکیشو انتخاب کند.

نبوکد در مدت زمامداری ؛  پرستش مردوخ خدای بابلیان را منسوخ و خود را خدا و  نامیرا و ابدی خواند.کاهنان از نون خوردن افتادند و این گناه نبوکد را هرگز نبخشیدند. نبوکد به کاهنان پیشنهاد داد که پرستش وی را بین مردم تبلیغ کنند. سرانجام بر سر حقوق و  دستمزد توافق کردند. کاهنان به سرکار بازگشتند و همگی کارت بیمه SOS گرفتند.

شاعران پاچه خوار و مجیز گویان درباری در اشعار بند تنبانی خود نبوکد را مردی توصیف میکردند که وقتی راه میرود سرش  در طول روز بر ابرها و شبانگاهان بر ستارگان آسمان می ساید.

 با وجود فقر شدید و بحران غذایی در بابل ، هزینه های هنگفتی در بودجه سالیانه کشور برای ساخت و تکمیل معبد نبوکد در ساحل رود دجله هزینه شده و این درحالی است که معماران رومی به دلیل زمین های سست اطراف رودخانه انتظار دارند این معبد بیش از پنج  سال دوام نیاورده و فرو بریزد.

 شورشیان ظرف ده روز از  مرزهای کشور همسایه لیدیا به پایتخت نزدیک شدند. همه جان نثاران نبوکد قبلا بابل را ترک کرده به شمال کالیفرنیا ؛ لندن و پاریس و  .... روسای اختلاسگر ضرابخانه های دولتی به کانادا و برزیل فرار کردند. نبوکد فرصت زیادی نداشت.

سفیر روسیه در بابل به نبوکد اصرار میکرد بدون اینکه به خیل فامیل و پسرعمو و دخترعمو و ..... سایر بستگان نسبی و سببی بروز دهد به پایگاه هوائی روسیه در نزدیکی طرطوس برود.

نبوکد انتخاب دیگری نداشت اما  مسئله این بود که انتقال با هلیکوپتر از قصر تا پایگاه  هوایی حمیمیم  را قبول نداشت. وی میترسید شورشیان هلیکوپتر را سرنگون کنند. اتومبیل را ترجیح میداد.

در حالی که زمان به سرعت طی میشد نبوکد همراه مارتین بورمان سرمکانیک  آلمانی( که بعد ها معلوم شد از نازیان فراری و معاون هیتلر بوده)  در پارکینگ بزرگ سلطنتی که  همه ماشین های اهدا شده به وی و پدرش در 80 سال گذشته در آنجا جمع آوری شده بودند میگشت تا برای آخرین سفر  در وطن و قبل از  عزیمت( شما بخوانید فرار) ماشین مناسبی را انتخاب کند.

در برابر یک اتومبیل بدترکیب و زمخت سال 1951 ساخت لهستان ایستاد. FSO Warszawa اتومبیلی که از روی پابدای روسی با کج سلیقگی کپی برداری شده بود. سال 1951 هزینه حمل اش از ورشو تا بابل پنج برابر قیمت ماشین هزینه برداشته بود.

همه کسانی که دیکتاتور را همراهی میکردند از بدسلیقگی اش شگفت زده شدند. این ماشین آن قدر بدنام بود که روزنامه های آلمانی در دهه 1950با تمسخر به آن مرسدس گومولکا می گفتند. گومولکا از رهبران  کمونیست دست نشانده مسکو در سالهایی بعد از جنگ جهانی  در لهستان بود.

در حالی که ثانیه ها به سرعت سپری می شدند و صدای  توپخانه شورشیان در  فاصله اندکی از پایتخت شنیده میشد نبوکد دوم با خاطری آسوده شروع کرد به توضیح دلایلش که چرا از مرسدس گومولکا خوشش میاد؛ طوری حرف میزد انگار در گردهم آئی کسل کننده حزبی دیگر حرفی برای زدن نمانده و همه گوش به دهانش هستند تا مطلبی جذاب تعریف کند.

نبوکد  وقتی همه را مشتاق دید شروع کرد با آب و تاب تعریف جزئیات بدرقه رسمی ایملدا مارکوس همسر فردیناند مارکوس رئیس جمهور فلیپین به بابل. چشمانش به دوردستها خیره مانده و کلمات به تانی از دهانش خارج میشدند......  ایملدا حالا 95 ساله است اما زمانی که بدرقه اش میکردم35 ساله و در اوج جذابیت بود. در فاصله طولانی شهر و فرودگاه دو بار کردمش. خیلی داغ بود. به من خیلی چسبید. البته این تنها خاطره ام از مرسدس گومولکا نیست.

صدای غرش مسلسل های شورشیان هر لحظه بلند تر شنیده میشد.تلفن همراه نبوکد زنگ خورد از آن طرف پوتین  دیکتاتور روسیه سر نبوکد داد زد : ریادوم.... اوبلیودکوم..... рядом с матерью Янде بجنب مادر جنده ......سکوتی برقرار شد. اما نبوکد زود بر خودش مسلط شد و اصلا توجهی به فحاشی پوتین نکرد.

مارتین بورمان سر مکانیک پارکینگ ریاست جمهوری با یک استارت مرسدس گومولکا را روشن کرد. نبوکد در لباس رزم مخصوص بابلیان  بر خلاف همیشه به صندلی عقب نرفت. درست کنار دست راننده نشست.  اتومبیل آن قدر بی حرکت مانده بود که دقایق اول حرکت عین مرده ائی که از قبر بیرون بیاد اطراف خود گرد و خاک می پراکند اما بعدا خیلی فرز و چالاک جاده بین قصر تا پایگاه روسها را طی کرد و خیلی  سریع به مقصد رسید.

خانواده نبوکد به همراه تعداد زیادی چمدان قبلا به مسکو رسیده بودند. هواپیمای ایرفلوت تازه از  پایگاه اوج گرفته به سمت دریای سیاه و خاک روسیه متمایل بود که نبوکد با گوشی همراهش شماره پوتین را گرفت. با روسی شکسته بسته اش به رهبر روسیه فهماند که اصلا دلش نمی خواهد در مسکو هیچگونه مراوده و معاشرت با  عسکر آقایف رئیس جمهور سرنگون شده قرقیزستان و ویکتور یانکویچ رئیس جمهور قبلی اوکراین داشته باشد...... انگار پوتین ازش میپرسید : چرا نبوکد جون نمیخواهی با  این دو نفر که عضو باشگاه ممتاز " رهبران سرنگون شده پناهنده در مسکو" هستند ؛  دوست بشی ؟ 

نبوکد چاک دهنشو باز و با کمال گستاخی به پوتین فحش ناموسی داد.

در حال حاضر سال 2044  است. بیست سال از حوادثی که منجر به فرار نبوکد دوم از بابل شد میگذرد. نبوکد 79 ساله است. در روسیه بعد از پوتین چند دیکتاتور عوض شده اما نبوکد با تکیه بر پول هایی که از بابل آورده زندگی راحتی دارد. تازه داره  با طعم غذاهای روسی آشنا  و به راحتی ودکا میخورد.

پاییز که میشه در اودسا و سوچی باد خنکی می وزد. باد فتق نبوکد در سرما عود  میکنه. بیضه بندهای روسی اصلا جالب نیستند. زبان روسی نبوکد اندکی بهتر شده. زنش خیلی وقته ترک اش کرده.

اغلب روزها به ساحل رفته و در حالی که ودکا مزمزه میکند زیر لب آهنگ قدیمی روسی که با زحمت یاد گرفته زمزمه میکند :

بخت من مثل همین دریای سیاه شومه

دلم برای بازار حمید دمشق تنگ میشود

اگر شورش رزمناو پوتمکین به موقع کنترل میشد ؛ انقلابی روی نمیداد

مرغان دریایی بالای سرم مثل کرکس دور میزنند

 سرسام میگیرم.

خایه هایم ناله میکنند.. باد فتق ام دوباره عود کرده اند.

خواب استالین را میبینم

مرا دلداری میدهد : سکته مغزی آرامی برایت آرزو میکنم

شلوارت را خیس خواهی کرد؛ مثل من.

جنازه ات سه روز بعد پیدا خواهد شد

طاق باز می افتی

با چشمانی رنگین. خبره بر سقف و ستاره پنج پر پیشرفت و ترقی

دلم برای خوردن کیبه کیبه غذای معروف بابل با گوشت بره یک ذره شده.........

کنار دجله و برج بابل در چشم انداز......