ایمان آقایاری

شب گذشته اسرائیل اهدافی را در خاک ایران مورد حمله قرار داد. این حملات موجب اضطراب عمومی شد و علاوه بر آسیب به برخی تاسیسات نظامی که شاید کم‌اهمیت‌ترین بخش ماجرا باشد، به کشته‌شدن دست‌کم چهار نفر از اعضای ارتش انجامید. کم اهمیت بودن آسیب به تاسیسات نظامی از آن جهت بیان شد که تحت حاکمیت ظلم‌بنیادِ جمهوری اسلامی نه تنها افزار دفاعی، در معنای متعارف کاربرد ندارد، بلکه به ابزاری برای قدرت‌نمایی‌های پوشالی و اتلاف هزینه‌های گزاف نیز تبدیل شده‌است. آن تاسیسات و تسلیحات نیز به‌رغم ادعاهای رژیمِ تبلیغات‌محور، فاقد کارایی و از جهات مختلف، بیشتر بلای جان مردم بی‌نواست.

جمهوری اسلامی دهه‌هاست که بر پایه‌ی یک ایدئولوژیِ موحشِ آخرالزمانی منظومه‌ای از سیاست‌های داخلی و خارجی را سامان داده که نفعی جز برای ذی‌نفعان و اندک حامیانش نداشته بلکه بسیاری از ظرفیت‌های ایران و حتی منطقه را نیز گروگان گرفته است. حکومت تمامیت‌خواه، با اِعمال سیاست‌های انقباضی در داخل، «حسرت یک زندگی معمولی» را به دل مردم گذاشته و با ماجراجویی‌هایی که به مرور تبدیل به سیاست‌های توسعه‌طلبانه و مشارکت در جنونِ احیای امپراتوری روسیه شد، هزینه‌های مستقیم و غیرمستقیمی را بر گُرده‌ی آنان نهاده است.

استبدادِ دین‌بنیادِ حاکم بر ایران، نه تنها برای دوام و بقای خود، جنبش‌ها و پویش‌های ایرانیان را به شدت سرکوب و منکوب کرد، بلکه با این توجیه که اگر در بیرونِ مرزها نجنگیم باید در تهران بجنگیم، ابتدا در سرکوب اعتراضات سوریه مشارکت کرد و پس از تبدیل آن اعتراضات به جنگ داخلی، در همراهی با هم‌پیمانِ بزرگتر یعنی روسیه موجبات کشتار و آوارگی میلیون‌ها انسان سوری را فراهم نمود. جمهوری اسلامی که به لحاظ ایده‌های تاسیسیِ خود، هیچ نسبتی با ملیت و ملی‌گرایی نداشت، در این مقطع برای خیزِ جنایتکارانه‌‌اش پوششی ملی نیز برگزید تا با توجیهاتِ ظاهراً مقبول و اسطوره‌سازی از «سردارانِ بی‌افتخار» و خون‌آشامِ خود، وجدانِ جمعی ایرانیان را هم زخمی حضور در ضیافتِ خون و جنونِ عمق استراتژیک مد نظر ولی‌فقیه سازد.

حکومت، با قوای قهریه، مردم عاصی را که شعارهایی بر ضد سیاست‌های منطقه‌ای‌اش سر می‌دادند، سرکوب کرد و از اموال همان سرکوب‌شدگان، استراتژی شوم منطقه‌ای خود را گسترش داد. حال، امروز که نعش متحرک این رژیم بیش از هر زمانی بر جسم و جان ایرانیان سنگینی می‌کند، حکومت در تله‌ی زنجیره‌ی انتخاب‌های خود گرفتار آمده است.

ایده‌ی شلیکِ مستقیمِ رسانه‌ایِ رژیم، که در دوران انحصار ابزار ارتباطی، محدود به بمباران خبری از طریق کانال‌های صدا و سیما بود، با پدید آمدن و گسترش شبکه‌های اجتماعی، تغییر کرد و اکنون علاوه بر روش سابق به مجموعه‌ای از اقداماتِ مویرگی برای بسط پروپاگاندا روی آورده است.

حکومتِ ستیزه‌جو و آتش‌افروزِ ولی فقیه که پیش‌تر در سایر نقاط منطقه مشغول شرارت بود، اکنون جغد جنگ را بر سر ویرانه‌ای که از ایران ساخته نشانده است. دستگاه تبلیغاتی، سابق‌براین مدعیِ اشراف بر آسمان و زمین و دریا بود و هر تهدید «دشمن» را مترادف با نابودی آن می‌دانست؛ اما اکنون که اسرائیل، نقاط مختلف ایران را آماج حملات خود قرار داده با افتخار از «خسارات محدود» و ناکامی او یاد می‌کند.

اگرچه انکار، دروغ، وارونه‌نمایی و تحریف، قلبِ سیاهِ این قدرتِ افسارگسیخته است؛ ولی بیمِ آن می‌رود که بقای این نظام به تدریج به زوال همه‌ی ارکان مملکت منتهی شود.

هم‌زمان با لودگی فعالان رسانه‌ای رژیم در تمسخر رویدادهای شب گذشته، مشاطه‌گران دستگاه دیپلماسی، با به‌خدمت‌گرفتنِ الفاظ دیپلماتیک، سعی در پنهان‌سازی سرشت هیولاواری دارند که چنین سرنوشت تلخی را برای ایران و جمله‌ی قربانیان خود رقم زده است.

همه‌ی این واقعیات نشان می‌دهد که خیل عظیم معترضانی که در سالیان اخیر با بذلِ جان خود، به صراحت، تمامی ابعاد این حکم‌رانیِ مرگ‌گُستر را افشا کردند، چه‌مایه بصیرت و دوراندیشی داشتند؛ همان شهروندانی که فراتر از نظرورزیِ بسیاری از مدعیان، با تکیه بر عقل سلیم خویش فریاد می‌زدند «اصلاح‌طلب، اصول‌گرا، دیگه تمومه ماجرا» یا «می‌جنگیم، می‌میریم، ایران و پس می‌گیریم». این فهم، آن چنان درست و این قهرِ آگاهانه آن چنان ویران‌گر برای بنیاد استبداد بود که رژیم، در واپسین اقدام فریب‌کارانه‌اش «برای ایران» را جعل و عَلَم کرد و با روی کار آوردن دولت پزشکیان سناریوی مدفون‌سازیِ این بصیرت عمومی در جامعه را دنبال نمود؛ البته توطئه‌ای که مُرده‌زاد شد.

با مرور این رویدادها، مشخص است که جمهوری اسلامی ابایی از ویرانی مطلق ایران ندارد. از سوی دیگر، منازعه‌ی نظامی کنونی اهدافی هم‌پوشان با اراده‌ی مردم ایران ندارد. همچنین می‌بینیم که حکومت، به هنگامِ غلتیدن در تنگنای موجودیتی، به انواع خفت و تلاش برای تظاهر به عادی بودن تن می‌سپارد.

با روایت ماجرا از این زاویه می‌توان گفت که اگرچه امکان ویرانی‌های بزرگ‌تر نیز در پیش‌ رو گسترده است، اما همچنان یک راهِ برون‌شد از این مهلکه پیداست و آن همان اراده‌ی شهروندانی است که یک دنیا زندگیِ نزیسته در وجودشان سرکوب شده، روایت خود را دارند، نهانخانه‌های حکومت را آشکار کرده‌اند، بیش و پیش از تسلیحات پیشرفته‌ی نظامی، بنیان‌های حکومت را به لرزه انداخته‌اند، اگرچه اکنون کمی متفرق‌اند و هنوز از شدت ضربه‌ها و بیدادِ خصم، احساس اضطراب و استیصال می‌کنند.