دیوید کاپرفیلد  یک ایرانی مهاجر سرمایه دار موفق در کالیفرنیا از اویل دهه 1960 میلادی بود.  متولد  4 ژوئیه 1920 و در گذشته 11 فوریه  2002 .

اسم واقعیش در مدارک ابتدائی ورودی همون دوران ؛  داود کارتوفیل ثبت شده. کارتوفیل در زبان روسی به معنی سیب زمینی است. ایرانی ها تا جنگ جهانی دوم با گوجه فرنگی و سیب زمینی آشنا بودند اما نقش مهمی در رژیم غذائی مردم عادی نداشت. روسها در مدت اقامت چهار ساله خود در آذربایجان طی جنگ کشت این دو را توسعه داده و مردم را با مزایای این دو ماده غذائی آشنا کردند.  پدر و عمو های داود خیلی سریع آینده سیب زمینی را حدس زده و به شکلی انبوه آن را کاشته و  در استانهای دیگر ایران مصرفش را توسعه دادند. خانواده آنها به کارتوفیل معروف شدند. داستان مهاجرتش به آمریکا هم در اوایل دهه 1960 که هنوز خیلی ها در ایران در روی نقشه جهان هم نمی توانستند محل دقیق ایالات متحده پیدا کنند ؛ جالبه.

EO Los Angelesکه سازمان کارآفرینان لوس آنجلس  است و داود هم از اعضای قدیمی آن محسوب میشود برای آشنائی نسل جوان کار  آفرینان و سرمایه گذران همیشه از اعضای قدیم و موفق خود در خواست میکرد  که با سخنرانی های خود راه موفقیت را به جوانان نشان بدهند. داود کاپرفیلد سالها در برابر این درخواست مقاومت میکرد اما سرانجام در سال 2000 میلادی که  سابقه عضویتش به چهل سال میرسید دیگر نتونست مقاومت کند. قرار شد با استفاده از اسلاید های پاور پوینت راز موفقیت های خود را بر همگان به ویژه نسل جوان آشکار کند.

بعد از سالها اقامت در ایالات متحده لهجه دیوید درست مثل  اعقاب کولی های مهاجر اروپای شرقی تو ذوق میزد. هیچ نشانه ائی از سرمایه داران و کار آفرینان کالیفرنائی در وجودش مشهود نبود و لهجه زمختی داشت.

 خلاصه در شب موعود پانل  اداره جلسه طبق سنت های موجود کارنامک درخشانی از دیوید خواندکه چگونه در صنعت  برج سازی  و عمران و شهرسازی کالیفرنیا و ایالات هم جوار رشد کرده و هم اکنون برند دیوید کاپرفیلد را به دارائی با ارزشی در بورس تبدیل کرده  است.

رئیس یادآوری کرد که باز طبق سنن موجود تنها نیم ساعت وقت در اختیار سخنران است و  یک ساعت نیز به طرح سئوالات و پاسخ  های سخنران اختصاص یافته است.

دیوید کاپرفیلد سخنرانی  خود را طبق سنن  رایج در آمریکا با شوخی  شروع کرد تا به اصطلاح یخ مجلس آب شده و همه حضار به راحتی با موضوع ارتبط برقرار کنند.

دیوید کاپرفیلد همون اول سخنرانی روشن ساخت که تعداد محدودی اسلاید به اصطلاح مستهجن و یا پورن  دارد و بقیه صحبت هایش حول همان تصاویر میچرخد.

دیوید سینه ائی صاف کرد و در حالی که حضار از تعجب دهانشان تا بنا گوش باز مانده بود شروع کرد به صحبت در باره قهرمان زندگی خودش پریاپوس.

وقتی با چند سرفه صداشو صاف و شروع به صحبت کرد که پریاپوس  که تلفظ لاتینی آن Priapusو تلفظ یونانی  اسم مبارکشان Priaposو خود یونانی هم  به جنابشان Πρίαπος می گویند؛ خدای باروری در یونان محسوب می شود.

جناب پریاپوس ، فرزند نامشروع دیونوسوس (Dionysus) و آفرودیته (Aphrodite) و سمبل باروری در یونان قدیم شمرده میشود، دارای آلتی است بلند و بزرگ وهمیشه راست. به قولی Large, Permanent Erection ( LPE). واژه پزشکی Priapism به افتخار ایشان وارد فرهنگ طب شده  و به مردانی اطلاق می شود که به پیروی از جد بزرگوارشان پریاپوس همیشه خدا دچار LPE  هستند.

 سالن سخنرانی را چنان سکوت سنگینی  فراگرفت که به قول معروف اگر سوزنی به زمین می افتاد مثل بمب صدامیکرد.حضار خیلی مایل بودند ارتباط پریاپوس را با پیشرفت های مالی دیوید کاپر فیلد بدانند.

دیوید وقتی اشتیاق حضار را دید دقایقی سکوت کرد  و بعد با آرامش  روی صندلی راحتی رو به حضار نشست و ادامه داد:

بعد از پایان جنگ جهانی دوم گروه کوچکی را تشکیل داده و به کارهای ساختمانی تعمیرات خانه های قدیمی پرداختم. کاسبی پر رونقی نبود اما به هر حال گروهی در تهران بودند که  نمی توانستند خانه را فروخته و  منزل بهتری بخرند بنابراین همین خانه خود را تعمیرات اساسی کرده و به قول  امروزی ها آپ گرید میکردند.

 اشتیاق حضار را میشد از چشمانشان خواند که دیوید چگونه به این ثروت دست یافته است. سخنران بعد از اینکه جرعه ائی آب خورد ادامه داد : روزی خانمی به نام زیور خانم که مامای مشهوری بود به من مراجعه کرد و گفت نیاز به تعمیرات اساسی منزلش  در دزاشیب دارد. اون زمان اغلب زایمان ها در منزل و زیر نظر ماماها صورت میگرفت و هنوز سنت مراجعه به زایشگاه ها در جامعه ایرانی معمول نشده بود..... خلاصه رفتم خانه را دیدم. قرار و مدار و هزینه ها  معلوم شد و تاریخ شروع عملیات ساختمانی هم به قول امروزی ها فیکس گشت.

شنوندگان هر لحظه مشتاق تر می شدند که ارتباط همه این داستان ها با ثروت فعلی دیوید چگونه است. وقتی جمعیت را مشتاق دید  دوباره با آرامش شروع به صحبت کرد  و گفت :  در اولین روز کاری که داخل اطاقی که ابزارهامونو گذاشته بودیم میخواستم لباسهامو عوض کنم و لباس کار بپوشم زیور خانم از همه جا بی خبر ناگهان درو باز کرد و منو لخت و عور دید. فکر کنم مثل عشق در نگاه اول به خوبی تشخیص داد که از فامیل های پریاپوس هستم. در را بست و رفت و  تا یک هفته پیداش نشد.

دم غروب که همه دستو صورت می شستند تا منزل بروند زیور خانم پیداش شد و گفت : استاد داود بمون تا در باره ادامه کار و مراحل بعدی صحبت کنیم. آب دهانمو قورت دادم و ترسیدم. اغلب اینگونه صحبت ها در باره اتمام بودجه و توقف کار بود..... خلاصه... با ترس و لرز استکان چایی را که آورده بود خوردم. ماما زیور زود رفت سر اصل داستان.  سخنرانی طولانی کرد و پیشنهاد داد در باروری زنانی که کل اشکالات از شوهرانشو است با زیور همکاری کنم.  به دستور و صلاحدید ایشون ؛من چند تریپ متوالی روی زن نازا امتحان میکردم اگر حامله میشد به اندازه مزد دو ماه  ام  را یک روزه کاسب می شدم. بدون  مالیات.

 در دهه 1940 و 1950 میلادی صدها زن  در کلینیک خانگی ماما زیور را حامله کردم. زیور منو معدن طلا میخواند. یادمه میگفت : تو حتی میتونی یک تکه چوب خشکو با این ...ری که داری بارور کنی.

در اواخر دهه 1950 و همزمان با سالهای آخر  ریاست جمهوری آیزنهاور حس غریبی به من میگفت تا گندش در نیومده بهتره با این  ثروت هنگفت به  قول  ماما زیور ( ....ک...ری) مهاجرت کنم به آمریکا. حالا چرا آمریکا ؟  خودم هم نمیدونم فکر میکردم آمریکا باید مثل فیلم های وسترن باشد. وسیع و ... پر از اسب های کهربائی زنان موطلائی و دشت های بیکران.در مدارک مهاجرت اسم ام را دیوید کاپرفیلد ثبت کردم. البته برای  تشخیص دقیق در  املای کاپرفیلد حرف F  را دو بار پشت سر هم نوشتم تا با کاپرفیلدهای دیگر اشتباه نشود.

از همون وقتی که آمدم اینجا  بازگشتم به همون صنعتی  که بلد بودم  خرید خانه های قدیمی ؛ بازسازی و فروش......به آمریکا رسیدم ثروتمند بودم  در اینجا به ثروتم اضافه کردم اما همیشه ممنون پریاپوس باقی خواهم ماند.

 حضار بر سر کف زدن مردد بودند بعد از حدود سه دقیق سکوت که همه منتظر بودند سخنرانی  تموم شد یا نه سالن از صدای کف زدن ها ترکید.  رئیس جلسه به دیود کاپرفیلد تبریک گفت و اضافه کرد کسب ثروت یک داستان اما حفظ و افزایش آن موضوعی مهم است. تو نشون دادی در دو مورد آخر کاملا موفق بودی هر چند کاش ماما زیور هم اینجا بود و میدید چگونه تشخیص اولیه او در مورد معدن طلا بودن  ات چقدر سرنوشت ساز بوده.  احتمالا تو پدر فیزیلوژک خیلی از مهاجران ایرانی مقیم کالیفرنیا باشی.