وضع موجود در جامعه مقدس ولایت فقیه، وضع اسفناکی ست. پس از نزدیک به نیم قرن حکومت بنام الله، مصیبت و نکبت، فساد و تباهی، غارت و چپاول، سرکوب و خفقان در درون و تنش و دشمنی با کشورهای دیگر. سیاستی برگرفته از اندیشه دینی نه تنها مانع پیشرفت کشور گردیده است بلکه بلحاظ سوء استقاده از ثروت مادی و عدم سرمایه گذاریهای عظیم بمنظور بوجود آوردن یک زیربنای مستحکم اقتصادی، بویژه در عرصه تولید و توزیع کار و سرمایه، نابود سازی فقر و گرسنگی، توسعه رفاه و آسایش و کاهش اختلافات طبقاتی، با صعود دین بر منبر قدرت برهبری آیت الهی که بنوعی بامامت رسیده است، امام خمینی، همه سرمایه های مادی و معنوی کشور را که ملک خصوصی خود میدانست، در بازگشت بگذشته بکار گرفت، گذشته ای که بشر در دوران طفولیت بسر میبرد هم بلحاظ مادی و هم فرهنگی، بشری که در دوران صحراگردی و بادیه نشینی زندگی میکرد..

البته، این بازگشت بگذشته، بی درنگ با صعود دین اسلام به منبر قدرت، واقعه ای که کمتر به نتایج آن در عمل آگاه بودند. دین و قددت با هم یکی شده بوند. آنچه تا دیروز دین بود، سر و کاری با بگیر و ببند و متخلفین احکام دینی، مثل احکام حجاب و یا جدائی جنسیتها، برپاداری پارتی در محلها و امکان خوشگذرانی و یا تولید و مصرف مشروب طرب آور و شادیبخش نداشت. در نتیجه کمتر کسی میدانست یکتائی دین و قدرت، یعنی که تقسیم جامعه به جامعه مردان و جامعه زنان، یکی حاکم و ممتاز و برتر، دیگری، محکوم و محروم و فروتر..  

همچنین، حکومت دین برهبری آخوندها، با خشونت و خونریزی، بیرحمی و انتقام ستانی آغاز گردید. همه ارزشهایی نهفته در لابلایه آیه های آسمانی کتاب مقدس قران که گفته میشود در بر گیرنده سخنان الله است که مستقیما به پیامبربرگزیده خود مخابره کرده بوده است با ابزار "الهام." اگر چه حکومت الهی برهبری پیامبر برگزیده، محمد، با مرگ او و پایان خلاقت راشدین، خاتمه یافت و الله، خداوند سخنگو، آگاه بریز و درشت زندگی اجتماعی افراد بشر، نیز، پس از در گذشت پیامبر بسکوت همیشگی فرو رفت، چنانکه گویی الله هم در حلقوم مرگ فرو رفته است که موضوع این بحث نیست..

موضوع بحثی که میاید، مختصرا، ارائه این واقعیت است که چگونه بازگشت بگذشته، در حکومت آخوندی صورت گرفته است. چه اگر با دقت بیشتری بنگری، می بنیی که چگونه، هرچند دیر، با این وجود، در آواخر حکومت شاهنشاهی پی ریزی زیربنای اقتصادی مبتنی بر تکنولوژی و علوم مدرن. با شدت بیشتری آغاز گردیده بود راهی که اگر بشکل تصاعدی ادامه میافت، میتوان انتظار داشت که شایستگی رقابت با چین را داشیم.

با صعود آخوندها بر فراز منبر قدرت، نه بر منبر روضه و موعظه، بازگشت بسوی گذشته آغاز گردید، بازگشت بگذشته ای که تنها میتوانست، با تخریب و ویرانی زیر بنای مادی حرکت به پیش، صورت بگیرد. پیشرفت در رمینه های مادی لزوما از الویتهای حکومت آخوندی نبود. حکومت آخوندی از آغاز مشتاق تغییر و تحول در روبنای فرهنگی بود که در مبارزه، مقابله و خصومت با فرهنگ غربی بازتاب مییافت. البته که آخوندهای حاکم با منت با جنگنده های هوایی آمریکا با جت های رادار گریز و تکنولوژی غربی، هرگز سر ناسازگاری نداشته اند. در دوران ریاست جمهوری روحانی بود که چندین هواپیمای مسافربری قرار بود از بوئینگ و ایرباس خریداری شود، قراردادی که بتصویب رهبر معظم، آخوند خامنه ای نرسید.

با این وجود آخوند و فقیه و طلبه را نمیتوانی گریران از زیور و زینت پنداری. اما، بیزارند از آنکه مردم آگاه شوند که آخوند امروز در کدام منطقه و در چه ویلاهایی زندگی میکنند. آخوند حاکم از یکطرف، به پس زدن زندگی مادی، رفاه و آسایش برای مردم دست میزند و خود از آن چه لذتها که نبرد، از طرف دیگر چه درسها در تقلید و تبعیت و تسلیم و اطاعت که نیاموزند. با این تفاوت که این بار آخوند این احکام را بر فراز منبر قدرت صادر میکند نه بر فراز منر روضه و موعظه.  گذشت آن دوران که میتوانستی لخت و عریان در خیابانهای پایتخت پرسه بزنی. در حال حاضر حجاب هم کافی نیست. کمرو هستند وگرنه خواستار برکه افغانستانی بودند.

نزدیک به نیم قرن تبلیغ و ترویج آخوند بر فراز منبرقدرت، مبنی بر بریدن از زندگی مادی، مصرف کم و تولید زیاد، درست است که اکثریت جامعه را بسکوت کشاند و منفعل نمود. اما، آنچه حکومت آخوندی بدان توجه میکند، آنست که باورها و ارزشها، نیرو نفوذ آنها بر افراد بشر انکار ناپذیر است، بویژه باورها و ارزشهائی که ریشه برگرفته از دین در 1400 سال پیش ار این، زمانی میتواند در شخص بماند ودر محیطی میتواند بزندگی ادامه دهد که بتواند در برخورد با باورها و ارزشهای دیگر انعطاف پذیر باشد. در واقع آنچه نظام ولایت فقیه را از آغاز با مقاومت و مقبولیتی محدود روبرو ساخت آن بود که انواع گشت های ارشادی، خود محروم و محدود و نارضی از زندگی، اماده هر خشونت و بیرحمی، دست بزنند که نه تنها مشکلی را حل نکرد، مسائل دشوارتری را هم بوجود آوردند. برغم همه دشواریها سر آنجام آخوندها توانستند جامعه ما را بیک جامعه اسلامی و یا جامعه شریعتی تبدیل کنند. اما پس از 45 سال، افول حکومت آخوندی  بسرعت در حال فرا رسیدن است..

این روزها خوشخیالی ست، اگر فکر کند کسی برای دین و مراسم دینی تره ای خورد میکند، بجز جمعی کوچک، بویژه، پس از ظهور زن زندگی آزادی. برغم تمامی خطبه خوانی ها بر فراز منبر قدرت مبنی بر تقلید و تبعیت و تسلیم و اطاعت، آخوندها را بالفاظی، همچون، آخوندهای فریبکار، دروغگو و هرزه کار و سلطه گر و بیرحم شناسائی میکنند. این واقعیتی ست که واکنش بدان بعضی اوقات بشکل عمامه پرانی ابراز میگردد. اما، بی اعتنائی زنان به احکام تحمیلی حجاب به بخشی از مقاومت و مبارزه زنان بطور روز مره تبدیل شده است. حال حکومت آخوند میتواند راه پیمائی های اربعین حسینی را براه بیانندازد با صرف هزینه و قراهم آوردن بسیاری از سرویس ها، به هزینه مردم گرسنه. راه پیمائی اربعین یکی دیگر از ان شعبده بازیهایست که نظام برای ماندگاری خویس و اقناع خارجی ها در داشتن حمایت داخلی بر پا میکند. این در حالی ست که شعبده بازی پاسخ به ترور اسماعیل هنیه همچنان ادامه دارد. البته که الله، در کتاب مقدسش بکمک ولی فقیه آمد و مصلحت او را در تاخیرپاسخگویی  مورد تائید قرار داد..

 در بیرحمیها، خشونت و قهر و انتقام ستانی نهفته در ذات این نظام شک و تردیدی نیست. درست دیگر نمیتوان همچون سال 67 بیش 4000 زندانی سیاسی را در سکوت مطلق بقتل برساند. در شرایط موجود شاهد افزایش اعدامهایی هستیم که پیوسته تنها بدلیل خفظ صیانت انجام میگیرد. چه، بعید نیست که برای چندی بمنظور ادامه ترس و ارعاب شاهد افزایش اینگونه اعدامها باشیم.

 حال آنکه بعضا، بر آن باوراند انتخاب/انتصاب دکتر پزشکیان، از سیاست جدید نظام مبنی بر بسر رسیدن دوران سختگیری و توجه جدی بوضع و نارضائیهای مردم برخاسته است. اگرچه، تجربه نشان میدهد که روابط ریاست جمهوری و ولایت فقیه هرگز با خوشی و رضایت طرفین بپایان نرسیده است. اما، پزشکیان، برخلاف ریاست جمهوریهای گذشته، بدون هیچ پنهانداری نقش تعین کننده ولایت فقیه را در گزینش مستقیم وزرای کابینه آشکار ساخت که به داد و بیداد و جنگهای زرگری پایان دهند و چنین نیز شد. در این نمونه، ما نظاره گر نظامی هستیم که براساس ذوب همگان در راس  و یا ساختاری که بر تسلیم و اطاعت و فرمانبری بنیادگذاری شده است هستیم. درست است که مجلس .ولایت هم در اقتباس با مجالس حکومتهای دمکراسی سازمان یافته است ولی روابط حاکم برآن از تعهد وشریعت دینی بر میخیزد که همچون یک کنش سیاسی بازتاب می یابد.

در مقابل حکومت آخوندی، بر روی  اعتصابات پرستاران، برغم گسترش آن بشهرهای دیگر، از جمله تهران. متاسفانه نمیتوان در حال حاضر حسابی بگشائیم. همچنین، نباید انتظار داشت که اعتصاب پرستاران در اقصا نقاط کشور گسترش  و زمینه ای مناسب برای براندازی نظام را فراهم آورد. واقعه ای که ممکن است در اینده ای نه چندان دور هم بوقوع بپیوندد..

با این وجود، نظر این نگارنده بر آن است تا زمانیکه حکومت آخوندی بنام الله حکومت میکند، بنام الله میگیرد، میزند، زندانی میکند، شکنجه میدهد و بر فراز دار ولایت بقتل میرساند، وحدت و یگانگی اعتصاب کنندگان اصناف و حرفه های متفاوت، امریست بسیار دشوار. اما، آنچه این واقعه نا محتمل را محتمل سازد، زمانیست که گروهای مختلف با هر جهان بینی و هر رنگ و رخ و لهجه ای، در کنار جنبش براندازی زن زندگی آزادی قرار گیرند. چرا که زن زندگی آزادی فراتر از یک شعار سیاسی ست،  چون ارائه دهنده جهان بینی خاصی  ست که میتواند جانشینی نظامی را بپذیرد که هم دشمن زن است و هم زندگی و آزادی.

باور به زن زندگی آزادی میتواند به آن جهان بینی دلخواهی تبدیل شود که تمامی آن عناصری که دین اسلام انکار و یا نفی میکند مورد تائید و تصدیق قرار دهد. آیا، اسلام وجودن زن را بعنوان یک انسان آزاد و مستقل، خود آئین و خود مختار می پذیرد؟  مسئله این است که اسلام انسان بودن مردن را هم برسمیت نمی شناسد. قران مقدس، انسان را با بنده شناسائی میکند، بنده ای که به تبعیت و تقلید میآموزد و به تسلیم و فرمانبری تن میدهد. شاید زشتر ازهمه آنستکه اسلام، دین نفی و انکار زندگی است، که اسلام، دین جنگ و جهاد و شهادت است، دینی ست که نیستی را بر هستی و رنج و درد را بر شادی و لذت ترجیح میدهد، گوئی زندگی اجتماعی در قرن 21 چندان تفاوتی با زندگی در چهارده قرن پیش نکرده است. گویی که بر اساس تئوری قرآن، الله بندگان خود را آفریده است برای تحمل درد و رنج و دوری و خود داری از هر گونه لذت وخوشی و پایکوبی و خوش زیستی، عدم مصرف مشروبات طرب زا و کار سخت و مال اندوزی. که در واقع، فراخوانی ست بسوی تسلیم و اطاعت و نفی زندگی  بامید دست یافتن به زندگی بهتری در آندنیای دیگر. به ازادی که میرسیم، از آن نمیتوانی یکجا با آسلام یاد کنی حتی در لفظه هم، اسلام و آزادی  با هم سازگاری ندارند، از معنا و مفهوم و تضاد آشتی ناپذیر انها سخنی نیافزایم که بسی بسیار طولانی خواهد شد..

 از این مقایسه نتیجه ای که میتوان گرفت انستکه که امروز دیگر نمیتوانیم از نبود آلترناتیو در برابر ناله سر دهیم وقتی شعاری همچون زن زندگی آزادی برآمده از مبارزه بر علیه یک حکومت دینی در دسترس مان است. چه جامعه و یا ساختاری را میتوان بنا کرد بدون این سه عنصر زن زندگی و آزادی؟ دین نشان داد که تاریکی را بر روشنائی ترجیح میدهد. نفی زن بعنوان یک انسان، از تاریکی بر میخیزد یا از روشنائی؟ مسلم است که هر قانونی که در باره زن زندگی  آزادی وضع نمائی نمیتواند در جهت بهزیستی این عناصر حیاتی زندگی نباشد. شعار زن زندگی آزادی ارائه راهی ست بسوی روشنائی و خوشزیستی در این دنیا. آنکه بریدن از این دنیا و بازگشت بگذشته را توصیه میکند، دست به تقیه میزند اگر خود به زن و زندگی، اگر نه آزادی  باور و عمل نکند

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjme@gmail.com