ایمان آقایاری
«پزشک به بیمار میگوید برای تو دو خبر دارم، یکی خوب و دیگری بد. خبر بد را اول میگویم و آن این که تو مبتلا به سرطان هستی، اما خبر خوب اینکه آلزایمر داری و این را فراموش خواهی کرد.»
سخنان رهبر جمهوری اسلامی در روز چهاردهم خرداد مصداق حکایت طنزآمیز بالا بود. رمز بقای حکومتی که کلیت پیکرهاش تباه شده، مرض فراموشیای است که رهبرش به آن مبتلاست. او باز هم از دستاوردها گفت، برای چندین و چندمین بار در طول دوران زعامتش معترضین را کم شمار خواند و بد و بیراه نثارشان کرد، برای دنیا شاخ و شانه کشید و در هیاهوی تودهای منفصل از واقعیات و جامعهی ایران ارضای تمنیاتش را جست.
اما رهبر این نظامِ بی نظام که سر تا به پایش را بحرانهای لاینحل فراگرفته فراموش کرده که بعد از آبان خونین ۹۸ و دی ۹۶ و اعتراضات ۸۸ و واقعهی کوی دانشگاه و اعتراضات دانشجویان در سال ۷۸ و طغیان جان به لب رسیدگان در اسلامشهر و مشهد و هزار بارِ دیگر در هزار جایِ دیگر نیز همین حرفها را زده بود. از آن روزها تا به امروز، نه تنها به تعداد کسانی که از حکومت اسلامی جز اشمئزاز چیزی حس نمیکنند بیشمار افزوده شده، بلکه تَرَکهای دستگاه حکمرانیای که خامنهای بر تارکش نشسته نیز چنان گسترش یافته که گاهی ترس از فروپاشیاش در لحن و نگاه و صورت ساکنان کاملا هویداست.
ندید گرفتن بحرانها یا همان فراموشی مزمن رهبر حکومت، موجب تداومِ حکمرانیاش شد. او هرگز واقعیتها را ندید و نپذیرفت، بر هر چیزِ عیانی خاک پاشید و صورت هر مسألهای را پاک کرد و با ددمنشی مسیر خود را پی گرفت. اما یک جایی همهی آنچه که تلنبار میکنیم کوهی میشود و بر سرمان میریزد. اولا هنوز مشخص نیست که مرگ در همین منصب و پیش از تغییر اوضاع به سراغ او خواهد آمد یا نه. ثانیا در این صورت هم فرض بر این است که عمر یک نظام سیاسی چیزی بیش از عمر رهبر آن نظام در نظر گرفته شود. آیا کلیت نظام جمهوری اسلامی میتواند برای بلند مدت با همین بیماری دوگانه سر کند؟
اگر این فراموشیِ خودخواسته لحظهای گریبان خامنهای را رها میکرد، آن روز و آن مکان وضعیتی ایدهآل برای اعتراف به بیماری مهلک نظام و اعلام مرگش بود. به یاد بیاوریم فردی که او در بزرگداشتش سخن میگفت مستبدی بود که تا سالها پس از مرگش کسی جرات بردن نامش بدون پیشوند «امام» را نداشت. حالا اما کافی است سری به کوچه و خیابانهای ایران بزنیم و سراغ طرح و نقشهها برای آیندهیِ آن مرقد و نشانیِ بیتِ این جانشین را از مردمان بگیریم. بیماری دوم دوای اولی نیست بلکه وحشتناکتر از بیماری اول است.
نظرات