ایمان آقایاری

«فقط چیزهایی راهی را که تقدیر برای آن‌ها معین کرده است به پایان می‌برند که تن خود را تباه نمی‌سازند بلکه آن را چنان منظم نگاه می‌دارند که دگرگونی در آن راه نمی‌یابد و اگر هم دگرگون شود به سود خود دگرگون می‌شود نه به زیان خود. چون در این‌جا از بدن‌های مرکب مانند دولت‌ها ... سخن می‌گویم ادعا می‌کنم که فقط تغییراتی برای آن‌ها سودمند و نجات بخشند که سبب شوند آن‌ها به اصول اولیه‌ی خود بازگردند. از این رو... دولت‌هایی به بهترین وجه سامان یافته‌اند و درازترین عمر را به سر می‌برند که در درون خود وسایلی ذاتی برای تجدید قوا دارند.» ماکیاولی ۱

شایسته بود که این متن اندکی پیش آماده و منتشر می‌شد اما به هر روی «مدتی این مثنوی تاخیر شد». در پی برگزاری مراسم تاج‌گذاری پادشاه چارلز سوم و همسرش ملکه کامیلا موجی از واکنش‌ها فضای فکری و سیاسی ایرانیان را در‌بر‌گرفت. آنچه برای نگارنده جالب توجه می‌نمود غلبه‌ی وجه توهین و تمسخر نسبت به نهاد سلطنت بریتانیا و سنن و تشریفات تاج‌گذاری بود. طرفه آنکه بسیاری از طعنه‌زنان و مذمت‌گران از چهره‌های نام آشنای سیاسی ایران بودند. تند و تیزی مخالفت‌ها تا به حدی بود که حتی نهاد سلطنت و آیین‌هایش را با خرافات و جهل نیروهای بنیادگرا و تروریست هم‌تراز دانستند.²

به زعم نگارنده این نحو مواجهه گواهی است بر آن که موضوع صرفا در آوردگاه حزبی_سیاسی بازتاب یافته است. حال آنکه این سطح از برخورد با موضوعی در زمینه‌ای وسیع و پر دامنه «نه شرط عقل» است. مواضع سطحی در مورد مسائلی که بیشتر بُعد نظری می‌یابند و به حیطه‌ی گفتار محدود می‌شوند شاید در ظاهرِ امر خطرناک نباشند، اما عموما در عالم واقع نیز پیامدهایی شوم می‌آفرینند. اگر از سر خصومت باشد که هیچ، اگر هم با حسن نیت بیان شوند باید به یاد داشت که «راه جهنم را با حسن نیت‌ها سنگفرش کرده‌اند.» اگر ما هدفمان جدال سیاسی با طیف مقابل است یا چیزی را برای کشورمان مطلوب یا نامطلوب قلمداد می‌کنیم معقول و بهینه‌ترین شکل، بیان صریح و سر‌راست و مستدل نظراتمان می‌باشد، نه توسل به لفاف مفاهیم بی ارتباط و خرده‌گیری‌های عموما نسنجیده نسبت به نهادهای کشوری دیگر و توسل به قیاس‌های مع الفارق.

اما با فرض پاره‌ای مبانی فکری برای برداشت مخالفین می‌توان بحث را از منظری دیگر گشود. البته باید توجه داشت که هدف از این بازنمایی صرفا برجسته کردن وجه تعقل سیاسی است و نه جهت‌گیری نسبت به مبانی فلسفی و معرفتی که خود حدیثی است مفصل و بیرون از طاقت و بضاعت نگارنده.

ادموند برک (Edmund Burke)  سیاستمدار و متفکر ایرلندی در «تاملاتی بر انقلاب در فرانسه» در نقد «نظرورزانی» که محرک فکر انقلاب بودند می‌گوید که آنان «در شکاکیتِ خود جازم‌اند.»³ این عبارت پارادوکسیکال در خدمت نشان دادن مغایرت نفس و ادعای نظرات «شک گرایان» به کار می‌رود. فارغ از معتقدات فلسفی و یا الهیاتی، رویکرد انتقادی «برک» پس از گذشت بیش از دویست سال همچنان پابرجا و قابل ارجاع است.

از برک همواره به عنوان سیاستمدار و اندیشمندی «محافظه کار» یاد شده است و می‌توان او و اندیشمندان «عصر روشنگری فرانسه» را نمایندگان دو جناح مقابل هم خواند. اگر «روشنگری» را به مثابه‌ی منادی عقلانیت خود بنیاد، تلاش برای بر هم زدن نظم کهن و بر نهادن نظم جدید و تعیُّنِ تاریخی‌اش را «انقلاب کبیر فرانسه» در نظر بگیریم، به واقع برک خصم راستین چنین چیزی است.

«ادموند برک» از سنت‌ها و نهادهای کهن دفاع می‌کند و آن‌ها را میراث مشترکی می‌داند که مردمان یک کشور را به یکدیگر، گذشته و هم آینده‌شان پیوند می‌دهد. اما این بدان معنا نیست که او مخالف آزادی‌ها و حقوق اتباع یک کشور است. او لیبرالی عضو حزب «ویگ» (Whigs) و اراده‌اش معطوف به حفظ و گسترش آزادی‌ها بود. از قضا به باور او تضمین‌های عملی برای آزادی افراد در درون ساختار پادشاهی انگلستان و همینطور فرانسه وجود داشت و بر هم زدن آن مناسبات می‌توانست منجر به انقیاد افراد شود. او معتقد بود حقوق واقعی اتباع یک پادشاه از «حقوق انتزاعی» شهروندان یک دولت _ آن‌چه انقلابیون فرانسه می‌خواستند‌ _ موثر‌تر و با دوام‌تر  است.

پیش‌بینی «برک» از نتایج انقلاب فرانسه درست از آب درآمد؛ دورانی از خشونت لجام گسیخته، هرج و مرج و سپس زندگی تحت اراده‌ی فردی قدر قدرت. فارغ از اینکه مبنای نگرش او چه بود ملاحظاتش کارآمدی لازم را داشت. این ملاحظات برآمده از توجه به جامعه و سیاست به عنوان واقعیاتی پیچیده بود. واقعیات پیچیده‌ای که نه محصول یک یا چند طراحِ آگاه، بلکه پیامد فرایندی طولانی با دخالت عوامل متعدد هستند.⁴

می‌توان تصور کرد که دوران معاصر اروپا از دل چنین به اصطلاح «دیالکتیکی» بیرون آمده است. امروز اما مجبور نیستیم که دست به گزینش یکی از این مواضع بزنیم. این دو دیدگاه «قیاس ناپذیر» نیستند. می‌توان موافق عقلانیت با الحاقات آن بود. عقلانیت روشنگری به انضمام انتقادات وارده، ملاحظات و شکست‌هایش نه تنها مطلوب که شاید ضروری نیز باشد. شناخت محدودیت‌های عقل به اندازه‌ی خودِ آن در خور توجه است. و این‌ها محصولات اروپای مدرن اند.

حال به موضوع آغازین بحث بازگردیم. نهاد سلطنت انگلستان در سال ۱۲۱۵ (Magna Carta) یا منشور کبیر را به عنوان سندی حقوقی می‌پذیرد. در سال ۱۲۶۵ رسماً انتخاب سراسری مجلس برگزار می‌شود. «مشروطیت» (Constitutionalism) به عنوان یک نظریه‌ی فقهی_حقوقی⁵ در خدمت تحدید اقتدار سیاسی در می‌آید، «حکومت قانون» سر بر می‌آورد و نخستین «دولت مشروطه»‌ی تاریخ پدیدار می‌گردد. اگرچه صاحبان رای و واجدین حقوقِ تام، نه همه‌ی افراد بلکه گروهی از آنان بودند، اما بر حسب این بینشِ آلکسیس دوتوکویل  (Alexis de Tocqueville) که سیر دموکراسی سیر تکامل واژه‌ی «جنتلمن» است به مرور همه‌ی شهروندان واجد این حقوق شدند.

در زمانی که مسیر مدرن شدن در کشورهای اروپایی از سلب حقوق از صاحب منصبان و اشراف و تفویض همه‌ی حقوق و اختیارات به پادشاه می‌گذشت و سلطنت‌های مطلقه‌ی اروپایی برآمدند، انگلستان دوران کمی را با چنین خاطره‌ای گذراند و تمرکز قدرت در آن هرگز به گرد پای سایر دولت‌های اروپایی نرسید. ولتر (Voltaire) اندیشمند سرشناس فرانسوی عصر روشنگری آن‌جا را «جزیره‌ی آزادی» خواند و مونتسکیو (Montesquieu) دیگر متفکر از تبار ولتر «روح القوانین» را با تصوری از حقانیت ساختار حقوقی آن «جزیره» نوشت. این موارد تنها اشاراتی گذرا راجع به کشوری است که سرآغاز بسیاری از مفاهیم آزادی خواهی و مدنیت مدرن را باید در آن جست.

جان استوارت میل (John Stuart Mill) در رساله‌ی «حکومت انتخابی» می‌نویسد: «به موجب قانون، پادشاه می‌تواند از توشیح هر یک از قوانین مصوب مجلس خودداری ورزد، هر یک از وزیران را که بخواهد به رغم مخالفت‌های مجلس، برگمارد یا کنار نهد، ولی اخلاق مشروطیت سیاسی جامعه همه‌ی این قدرت‌ها را بی اثر می‌سازد و هرگز اجازه‌ی کاربرد آن‌ها را نمی‌دهد.»⁶ اخلاق مشروطه (Constitutional Morality) از جمله‌ی همان عناصری است که تاروپودِ یک اجتماعِ مبتنی بر حاکمیت قانون را می‌سازند. این ویژگی‌ها و سیر تاریخی نهادها همان چیزی است که ادموند برک می‌دید. این‌ها در حکم سد استبداد و تضمین آزادی افرادند. بریتانیا بر چنین اصولی استوار است.

حال در کشوری با این صبغه و سابقه، مناسک و رسومی بنا به مجموعه‌ای از تمایلات، ملاحظات یا ضرورت‌ها برگزار می‌گردد. آیا خردگرایی ما را بر می‌انگیزد که بر آن بشوریم؟ آیا تمام عادات و اعتقادات مخالفین این سیره، به صیقل عقل ساییده شده‌اند؟ آیا مراسم و مناسک اَشکال دیگر حکومت هم چون «جمهوری» نَسَب از ادیان و افسانه‌ها و اساطیر نمی‌برند؟ اهمیت نام‌ها و نمادها تا کجاست؟ مگر نه اینکه نه ظاهر و مراسمات بلکه محتوا، استحکامِ حقوق و آزادی‌ها و کارکرد نهادها مطمح نظر است؟ اگر در سایه‌ی نهادهایی که از مذهب و سنت باردارند، شهروندان آزادی تام داشته باشند، باز هم آن‌ها را موجب وهن عقل می‌دانیم؟

از عقلانی تا ضد عقلانی درجاتی وجود دارد. بسیاری چیزها غیر عقلانی هستند اما لزوما عقل ستیزانه نیستند. عمده‌ی مسائل پیرامون ما امور غیر عقلانی‌اند که ما می‌توانیم به مدد عقل آن‌ها را مورد مطالعه و محاسبه قرار دهیم، کارآمدشان سازیم، نسبتمان را با آن‌ها مشخص کنیم و اگر آسیبی دارند از گزندشان در امان باشیم. ضمن این‌که می‌توان در حوزه‌ی خصوصی خود به غایت عقل‌گرا، شک‌گرا، یا حتی پوچ‌گرا بود و این دیدگاه‌ها را هم بیان و هم ترویج نیز کرد؛ اما قضاوتِ یک امر اجتماعی پیچیده و مهم با متر و معیارهای ناقص، امری غیر عقلانی است. خاصه هنگامی که فرد چه به لحاظ زیستی و چه به لحاظ ذهنی در چنبر اسطوره‌ها و خرافات بی‌شمار باشد اما اراده کند که مبانی نهادهای معظم را به چالش بکشد. معیار بهتری هم هست که می‌توان از ساحت اندیشه‌ی مدرن وام گرفت و آن «عقل عقلایی⁷» (reasonable reason) است؛ چیزی که موجب پرهیز از پیچیدن نسخه‌های عاطفی یا سیاسیِ آنی برای تمام امور می‌شود.

 

۱- ماکیاولی، گفتارها، ص ۲۹۵، ترجمه محمد حسن لطفی، انتشارات خوارزمی

۲- برای مثال بنگرید به توییت دکتر سید حسین موسویان رهبر جبهه ملی

۳- ادموند برک، تاملاتی بر انقلاب در فرانسه، ترجمه سهیل صفاری، نشر نگاه معاصر

۴- این بینش در میان اندیشمندان «روشنگری اسکاتلند» وجود داشت. صورت‌بندی جدید آن توسط «فردریش فون هایک» انجام شد.

۵- برای مثال بنگرید به آثار «برایان تیرنی»

۶- جان استوارت میل، حکومت انتخابی، ص ۱۱۸، ترجمه‌ی علی رامین، نشر نی

۷- این معادل را دکتر سید جواد طباطبایی به کار می‌برد.