نام نیک تو نباشد جاودان جز در سفر

شیدا محمدی

 

«سفر» نه در معنای عامش بلکه آنگونه که ناصر خسرو می گوید «شما بر سفرید و چو حال این است و ما مر بیشتر مردم را اندر نگریستن اندر این باب غافل یافتیم» معنای زیستن بوده است مرا. از این رو بی قراری جان و تن ام را هماره «در سفر بودن» توان و التیام بخشیده است از تزلزل هر لحظه جهان بیرون از خویش که هر روز در خاک آن سرزمین فرو می ریزد.

ازیرا ناصر خسرو می فرماید «بدانچه عدد حرکاتش همی فزاید هر ساعتی و زمان چیز متحرک عدد حرکات اوست - و زمان آینده اش نقصان همی پذیرد همی داند - اگر خردمند است - که او بر مثال مسافری است کاندر همه زمان خویش مر او را بر یک جای چشم زخمی درنگ ممکن نیست کردن تا از این خط که زمان اوست در نگذرد و به نقطه نقطه اکنون ها مر این خط را نپیماید».

و مرا جز این قرار نیست که لحظه ای درنگ نکنم در این خط زمان که می گذرد و زمانی که در من می گذرد از فراق یاران. فراق نادیده ها که در خاک شدند از شدت شدید بیداد، از شدت سکوت ناراستان و نا اُستوُاران  که توتیا در چشم کردند. اگرچه وسوسه جذاب «راه» گو زمزمه این رود بود «دلت شاد و پشتت به ما گرم باد».

#شیدامحمدی
#نامه_های_سرخ_ازاتاق_زرد
#ناصرخسروقبادیانی
#سفر