در فرهنگ واژه ها
خشتک = مصغر خشت (از ناظم الاطباء/ از آنندراج/ از جهانگیری) - خشتچه . خشت کوچک . پارچه ٔ چارگوشه زیر بغل جامه (از انجمن آرای ناصری/ از برهان قاطع) - فسمت اتصالی دو پاچه شلوار که معمولا توسط یک پارچه خشت مانند این اتصال صورت می گیرد. برای زنان عیب است که خشتک ایشان را کسی ببیند: لغت نامه ی دهخدا/ تارنمای واژه نامه پارسی ویکی
خشتک = پارچه ای که میان دو پاچه شلوار دوزند - ِکسی را جر دادن (کنایه از آبروی کسی را بردن - به باد فحش و فضاحت گرفتن): فرهنگ فارسی معین
خشتک = ۱- قسمت میانی شلوار که دو پاچۀ آن را به هم وصل می‌ کند یا تکه ‌پارچه‌ای که در این قسمت دوخته می‌ شود - تکه‌ پارچه‌ ای که در زیر بغل لباس دوخته می‌شد (پُر ‌زَر و دُر گشته ز تو دامنش- خشتک زر سوزۀ پیراهنش/ نظامی): فرهنگ فارسی عمید/ تارنمای واژه یاب
در برخی از اصطلاحات فارسی
خشتک نما: وصف چمباتمه نشستنی که خشتک نشیننده نمایان باشد. 
خشتک زر: کنایه از آفتاب عالمتاب (از برهان قاطع)/ پر زر و در گشته ز تو دامنش خشتک زر سوزه ٔ پیراهش (از )  
خشتک زرین: کنایه از آفتاب عالمتاب (از برهان قاطع)  
خشتک شلوار: پارچه ٔ چهارگوشه میان تنبان و شلوار.  
خشتک پیراهن: بغلک . پارچه ٔ چهارگوشه زیر بغل . لَبِنَه 
خشتک درآوردن: طرف را شدیداً منکوب کردن . 
 خشتک سرکشیدن: در نزاع بسیار بیحیایی کردن - جار و جنجال بسیار راه انداختن - هنگامه بپا کردن .  
خشتک نما نشستن: نشستن آنگونه ای که خشتک شلوار نشیننده نمایان باشد  
خشتک دران کردن: کنایه از داد و بیداد کردن - بشدت جار و جنجال راه انداختن - قیامت کردن - بی حیایی و پررویی کردن
خشتک وارونه کردن: کنایه از کوبیدن شدید طرف است. توضیح : وقتی که طرف آنچنان قوی باشد که با مغلوب کردن مقابل خود شلوار او را از پا در آورد وارونه بپای او کند در این صورت نهایت خفت و تحقیر را روا داشته است از این عمل مصدر فوق را ساخته اند.
در برخی از گفتاوردها
ضرب‌المثل‌ مازندرانی: "پر کنگِ شلوار خشتک ندارنه وچه باد کنّه" (شلوار پدرش کهنه و پاره است بچه‌اش تکبر می‌کند/ فرزندی که پدرش فقیر باشد، ولی با این حال افاده داشته باشد): تارنمای ویکی گفتاورد
در برخی از ویدیو ها
پاره شدن خشتک مجری در تلویزیون ایران: تارنمای یوتیوب
در برخی از کتاب ها و نوشتارها
کتاب خشتک و تهاجم فرهنگی: تارنمای کلوب
نوشتاری پیرامون "میان‌ دوراه" و "خشتک":  در کالبدشناسی، چه در مورد جنس مؤنث و چه مذکر، به محدوده میان منطقه تناسلی و مقعد میان‌دوراه یا پرینیوم گفته می‌شود. در فارسی برای این معنی، واژه عربی عجان و واژه فرانسوی پرینه هم به کار رفته‌است. در فرهنگ عامیانه به این ناحیه یا بخشی از شلوار که بر روی این ناحیه قرار می‌گیرد خِشتَک هم گفته می‌شود. نام خشتک بخاطر خشتی (لوزی) بودن تکه پارچه‌ای است که در شلوارهای قدیم در این قسمت می‌دوخته‌اند. به این بخش از بدن در زبان غیرتخصصی دوشاخ نیز گفته می‌شد چنانچه در ورزش کشتی زمانی که یک پا از یک حریف در میان‌گاه دو پای حریف دیگر قرار می‌گیرد آن را فن «دوشاخ کردن» می‌گویند: تارنمای ویکی پدیا
داستان های خشتک پاره: تارنمای خبر دختر ۲۹۲
در برخی از سروده ها
اگر داری سر مستان کله بگذار و سر بستان/ کله دارند و سرها نی کلهداران پالیزی
سر آن‌ها راست که با او درآوردند سر با سر/ کم از خاری که زد با گل ز چالاکی و سرتیزی
تو هر چیزی که می‌جویی مجویش جز ز کان او/ که از زر هم زری یابند و از ارزیز ارزیزی
خمش کن قصه عمری به روزی کی توان گفتن
کجا آید ز یک خشتک گریبانی و تیریزی: مولوی
*
خاک ذلیلان شده گلشن به تو/ چشم غریبان شده روشن به تو
تا قدمت در شب گیسو فشان/ بر سر گردون شده دامن کشان
پر زر و در گشته ز تو دامنش/ خشتک زر سوزه پیراهنش...: نظامی
*
تا نفخات ربیع صور دمید از دهان/ کالبد خاک را نزل رسید از روان
غاشیه‌دار است ابر بر کتف آفتاب/ غالیه‌سای است باد بر صدف بوستان
کرد قباهای گل خشتک زرین پدید/ کرد علم‌های روز پرچم شب را نهان...: خاقانی
*
مشک خاک در او خواست که گردد اقبال/ گفت در خانه ما راه ندارد غماز
خشت ایوانش در سدره یگردون خشتک
طرز بنیانش بر دامن آفاق طراز...: سلمان ساوجی
*
من آستانه درگاه او کنم بالین/ بخسبم آنجا و ایمن شوم ز رنج سهر
برون کنم ز سرم کبر و باد بی خردی/ ز علم لشکر سازم ز اهل علم حشر
شوم به نانی قانع به جامه ای راضی/ به خط عقل تبرا کنم ز عجب و بطر
همه به خشتک شلوار برنشینم و بس
نه اسب تازی باید مرا نه ساز بزر...: مسعود سعد سلمان
*
قصیده ای که بهار در انتقاد از تقلب و کلاه برداری حاج ملک التجار تهران گفته است
یاد روزی کز برای دخل میدان ساختیم/ از دغل سرمایه و از تزویر دکان ساختیم
گاه با شه‌، گاه با دستور، گه با این وآن/ ساختیم وملک را میدان جولان ساختیم...
"اون"  شرکت گشت از "چیز" تقلب چاک و ما/ خویش را چون "پایهٔ" حلاج لرزان ساختیم
خشتک ما را اگرگیتی برون آرد رواست
زانکه الحق بهر فاطی خوب تن: بان ساختیم: ملک ‌الشعرای بهار
*
پوستم کنده شد از زجر، پس از ضجه زدن/ هرچه آوار که روی سرمان را که زدند
قبل هر فاجعه بال و پرمان را که زدند/ خواستم روی دلم خاک بریزم که نشد
شعله بیرون زده از خشتک هر کبریتی/ سوزش زیر و بم این همه تن را چه کنم؟
چاره ی این همه بیچاره شدن را چه کنم؟
خاک هم خاک شفا نیست، به چیزم که نشد: اشرف گیلانی

تهیه و تدوین:
دکتر منوچهر سعادت نوری

گزیده ای از نوشتارها
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2017/03/blog-post_3.html
بخش های پیشین مجموعه ی یادداشت ها و نوشتارها و نامه ها