تنگ غروب است ~ در خانه شمعی است و چراغی یا صدایی نیست اما ~ در من کسی می گرید اینجا ~ ساعت به تابوت سیاهش خفته گویی ~ قلب زمان استاده از کار ~ از قاب عکسی چشمهای آشنایی روی دیوار ~ دارد به روی من نظر اما چه بیمار ~ در آسمان تیره یک چابک پرستو ~ با پنجه های باد وحشی در ستیز است ~ باران نمی بارد ولی ابری شناور ~ با بادهای خوب من پا در گریز است ~ دور است از من آرزو دور ~ دیر است بر من زندگی دیر ~ دل تنگ از این دوری و دیری و تماشا ~ در من کسی خاموش می گرید در اینجا. // - سیاوش کسرایی