آسو:

مریم فومنی

۱۳ اسفند ۱۳۸۵، مقابل درِ آهنیِ بند ۲۰۹ زندان اوین، چند ون سفیدِ تازه از راه رسیده توقف کرده بود. سرنشینانِ ون‌ها ۳۳ نفر از فعالان حقوق زنان‌‌ بودند که در تجمع جلوی دادگاه انقلاب تهران بازداشت شده بودند. مأموران بند ۲۰۹ با چشم‌بندهای پارچه‌ای در دست‌ منتظر بودند تا یکی یکی به زن‌ها چشم‌بند بزنند و آنها را روانه‌ی راهروی تو در توی اوین کنند. هنوز همه از ون پیاده نشده‌ بودند که صدای ژیلا بنی‌یعقوب، دبیر بخش اجتماعیِ روزنامه‌ی «سرمایه» را شنیدم: «چشم‌بند غیرقانونی است.» اعتراض ژیلا مانع از این نشد که مأمور، چشم‌بند را با زور بر چشمانش ببندد. صدای اعتراض اما قطع نشد. بعد از ژیلا دیگران نیز بارها و بارها گفتند که «چشم‌بند غیرقانونی است.»

چند ساعت بعد در اتاق‌های بازجویی هر بار که فعالان حقوق زنان به دلیل شرکت در تجمع مؤاخذه می‌شدند، با صدای قاطع و مطمئن می‌گفتند: «ما کار غیرقانونی نکرده‌ایم. بر اساس اصل ۲۷ قانون اساسی برگزاریِ تجمعات مسالمت‌آمیز آزاد است.» در یکی از همین اتاق‌ها بود که بازجو با خشم بر سرم فریاد کشید: «از هر کدامتان هر چه می‌پرسم من را به فلان اصل قانون اساسی و فلان بند آیین‌نامه‌ی زندان‌ها حواله می‌دهید. دیوانه‌ام کردید با این اصل ۲۷ قانون اساسی. اصلاً معلوم نیست شماها کی هستید و کی شما را برای شورش آموزش داده!»

ما تعدادی فعال حقوق زنان و روزنامه‌نگار بودیم و قبل از بازداشت، درباره‌ی حقوقمان به‌عنوان یک شهروند و یک متهم آموزش دیده بودیم. آموزش‌هایی که به ما کمک‌ کرد تا در برابر زندانبان و بازجو بی‌دفاع نمانیم و حتی از پشت چشم‌بندی که به‌زور به چشمانمان بسته شده بود، از حقمان سخن بگوییم.

برو به آدرس