کسی که ادعای شناختِ ادبیاتِ غربی را کند ولی آثارِ الکساندر پوشکین را نشناسد ـــ بهتر است خاموشی را پیشه کند. این جملهای بوده که یکی از پروفسور هایم به من گفت و از آن پس؛ در اعماقِ زیبائی نوشتههای پوشکین ـــ غرق شدم.
پوشکین؛ از اولین پیشگامانِ سنت ادبی واقعگرایی به شمار رفته و رمانها، داستانهای کوتاه و شعرهایش ـــ تاثیری جادویی بر افکارِ نیکلای گوگول، فئودور داستایوفسکی و لئو تولستوی داشته است. جدایی عکس العملهای درونی و هیجانهای شخصی؛ یکی از نکاتِ برجستهی آثارِ پوشکین بوده که خواننده ـــ خیلی زود و واضح به این قضیه پی میبرد. بیان، تشریح و تجسمِ واقعیتهای زندگی توسط پوشکین ـــ بی نظیر است. وی؛ افکار و احساسهای خود را در جریانِ داستان ـــ آشکار نکرده و از ابتذال، شرح و بسط بیموردِ محیط و اجتماع ـــ خودداری می کند. این برای من همیشه یک ویژگی بزرگِ آثارِ پوشکین بوده چرا که از گم شدن در میانِ انبوهِ اطلاعاتِ بیخودِ نویسنده؛ در رابطه با فلان چیز، فلان شخص و یا فلان حادثه؛ که کمکی برای فهمِ بیشترِ داستان به من نمیکند ـــ بیزارم.
پوشکین؛ فرهنگِ عامیانه و باورهای مردمی روسیه را به خوبی شناخته و از آنها در نوشتن داستانها و اشعارِ روایی و حماسههای تغزلی خود ـــ بهره میبرد. داستانهایش؛ از تقابلِ اجتماعی و سیاسی طبقاتِ محروم با اشرافِ روسیه؛ سخن گفته و بی آنکه حوصلهات سَر رود ـــ دقیق به مشکلاتِ نهفتهی آن دورانِ جامعهی روسیه ـــ میپرداخت. نشان دادنِ عواطف و احساساتِ مردم کاری بود که پوشکین بدان خوب پرداخته و نوشتههایش را بدین ترتیب ـــ آراسته میکرد.
دو اثرش را از بقیه ـــ بیشتر دوست دارم:
دوبروفسکی، مشهورترین اثر داستانی وی بوده که روایتی از سرگذشت مردی جوان به نام ولادیمیر دوبروفسکی است که پس از غصب اموال پدرش به دست ارباب دهکده، تصمیم به طغیان علیه ثروتمندان گرفته و البته دراینبین، دل به دختری جوان بسته که از قضا دختر همان اربابِ غاصبِ دهکده است.
پوشکین در این اثرِ اجتماعی و عاشقانهی درخشان، شورش طبقهی کارگر علیه فئودالها را در بسترِ نبردهای طبقاتی قرن نوزدهم به تصویر کشیده و همزمان؛ مبارزه برای عدالت و آزادی را ستایش کرده و به ارائهی نقدی اجتماعی از نگاهِ خود ـــ میپردازد.
کتاب دختر سروان و داستانهای دیگر، مجموعهای از داستانهای کوتاه الکساندر پوشکین بوده که بر نویسندگان نسل بعد روسیه ـــ تاثیر بسیار زیادی گذاشتهاند. پوشکین در این رمان، روایتی رمانتیک از شورش یملیان پوگاچوف (مدعی تاج و تخت امپراتوری روسیه بود که یک قیام دهقانی بزرگ معروف به شورش پوگاچف را در طول سلطنت کاترین دوم رهبری کرد) در سال ۱۷۷۳ میلادی را ارائه کرده و تضاد میان جنبشهای اعتراضی و دنیای درونی شخصیتهای درگیر در این جنبشها را به تصویر میکشد.
پوشکین در این رمانِ درخشان ـــ تقابلِ مصیبتبار عشق و وظیفه را در پسزمینهی داستانی تاریخی ـــ روایت میکند. حکایتی که به نظرِ من همچنان با ارزش بوده و میتواند شناختِ واقعی از زندگی به همگان دهد. به قولِ ماکسیم گورکی ـــ نویسندهی دیگرِ روسیه؛ پوشکین نخستین کسی بود که دانست ادبیات یک امر اجتماعی است. در نظر او، شاعر گردونهای است که همهی اندیشه و احساسات مردم را به دوش دارد، و وظیفهی او آن است که همهی نمودهای زندگی را دریابد و آنها را نقش زند.
پایانِ زندگی الکساندر پوشکین ـــ درد آور است. حسادتِ شخصی و رذالتِ مردم ـــ کار دستش داد. در سن ۳۷ سالگی (۲۷ ژانویهی ۱۸۳۷ میلادی)؛ در دوئل با ژرژ دانتس، یک افسر فرانسوی (دانتس با ناتالیا گونچاروا، همسر زیبای پوشکین، ارتباطاتی داشته که شایعات زیادی را در محافل اجتماعی سنپترزبورگ برانگیخت. این شایعات باعث شد پوشکین احساس کند که شرافتش زیر سؤال رفته و در نتیجه دانتس را به دوئل دعوت کرد)ـــ زخمی و سپس درگذشت (دهم فوریهی سال ۱۸۳۷ میلادی). دولت روسیه؛ از ترسِ تظاهرات سیاسی در هنگام تشییع جنازهی او، با یک مراسم مذهبی بزرگ مخالفت کرده و جسد او را نیمه شب ـــ مخفیانه به صومعه ای نزدیک به املاک مادرش منتقل کردند و در آنجا تنها با کمک خویشاوندانش ـــ به خاک سپرده شد. غروبِ تلخ خورشید شعر روسیه ـــ این گونه شکل گرفت.
میخائیل لرمانتوف ـــ از نویسندگان و شعرای نامی تاریخ معاصرِ روسیه ـــ پس از مرگِ پوشکین؛ شعر مرگِ شاعر را در سال ۱۸۳۷ میلادی نوشت. او بر اثر خواندن مرثیه در وصف پوشکین ـــ به قفقاز تبعید شده ـــ زیرا با صراحتی کمسابقه، اشراف و ساختار قدرت زمان خود را محکوم کرده بود. لرمانتف؛ نه تنها مرگ نابهنگام پوشکین را به تصویر کشیده ـــ بلکه جامعهی لوسِ اشرافی روسیه و بیتوجهی آنها به بزرگان هنر و ادبیات را بهشدت ـــ مورد انتقاد قرار میدهد. او بزرگ زادگان، بلندپایگان و نجبای روسی را به عنوانِ کسانی که با بیرحمی و شایعات (البته هنوز تا به الان جزئیاتِ واقعی جریاناتِ دلیلِ دوئل پوشکین مشخص نیست ولی به نظرِ من لرمانتوف بیشتر حق دارد) ـــ شاعر را به مرگ سوق دادند، معرفی میکند.
این اثر؛ بیشتر از یک مرثیه برای یک شاعر بوده تا نوعی فریادِ اعتراض؛ علیهی بیعدالتی و فساد اجتماعی. لرمانتف با بیان احساساتِ شدیدش، نقش جامعه و مسئولیت آن در مرگِ افراد خلاق و برجسته را مورد توجه قرار میدهد.
یادِ هر دو؛ به ویژه الکساندر پوشکین ـــ گرامی باد.
دامنهی پیرنه فرانسه، نوامبر ۲۰۲۵ میلادی.
نظرات