شقایق رضایی
بعد از كار، مامان و شكیبا را همراه كردم كه: بیاین باهم بریم خرید.
یك چیزی را می خواستم از نزدیك ببینم. اگر خودم به تنهایی می رفتم، بعد از قیمت گرفتن و امتحان كردن، تشكر می كردم و از مغازه بیرون می آمدم. دیشب ولی، خواهرم با ملایمت و فروشنده با ترفندهای فروشندگی و چاشنيِ چقدر مامانتون نازه و چه خواهرهایی و اینها، فضا را تلطیف كردند. فروشند كیف خرید را در یك پاكت سفید ساده گذاشت برای استتار، این اولین بار بود كه برای امنیت، خرید را مخفی می كردند.
مركز خریدی كه در دالاس رفته بودیم معمولاً شلوغ تر از آن بود كه دیروز دیدیم. تعداد كم مردمی كه قبلاً برای پرسه زدن و تماشا یا راه رفتن می بودند به چشم می آمد. البته مدت مدیدی بود كه نرفته بودیم. از بعضی تغییرات تعجب كردم. حالا در سه چهار جا، چیزی شبیه پودیوم ساخته بودند كه در آن نگهبان مردم را می پایید.
كمی بعد به فروشگاه نزدیك خانه رفتم تا كمی مواد غذایی بخرم. معمولاً این فروشگاه شلوغ است و آن وقت شب باید در صف صندوق می ایستادم. دیشب فروشگاه سوت و كور بود. شاید كلاً ٤-٥ نفر كنار صندوق های پرداخت ایستاده بودند. تغییر ساعت بود یا تغییر قدرت خرید؟ آنها كه از كمك های اندك دولتی استفاده می كنند این ماه جیره شان قطع شده است و نگرانی عجیبی در هوا موج می زند.
امروز مدیر بخش پیوند اعضا بیمارستان گفت، خانمی كه برای اهدا كلیه اش آمده بود (این جا اهدای عضو مجانی است و بابتش پولی به اهدا كننده نمیدهند)، گفت كه با مسول بخش اجتماعی می خواهد صحبت كند چون نگران تهیه غذای روزانه اش است و احتیاج به كمك دارد.
نظرات