ایلکای

۱- در فلسفه‌ی هوش مصنوعی یک آزمایش فکری مشهور داریم به نام «بازی تقلید». آلن تورینگ آن را پیشنهاد داد تا بتوانیم انسان را از ماشین تشخیص دهیم. نسخه‌ی روزمره‌ی همین ایده را هر روز در اینترنت انجام می‌دهیم؛ کپچاهایی که از ما می‌خواهند چراغ راهنمایی انتخاب کنیم یا ثابت کنیم که «ربات نیستیم». در اینجا کاری با خود آزمون ندارم...

۲- آزمون تورینگ به وضوح نشان می دهد که در عصر سایبری، انسان بودن دیگر پیش‌فرض نیست؛ باید احراز شود. انسان بودن، یک حق طبیعی و بدیهی نیست؛ یک وضعیت مشروط است که باید از طریق «قبولی در آزمون» به آن دست یافت. و وجود این آزمون، حقیقتی عمیق را برملا می‌کند:

اگر انسانیت بتواند با یک آزمون تأیید شود، معنی‌اش این است که انسان بودن ذات نیست، بلکه امکان است. امکانی که ممکن است محقق شود و ممکن است نشود—اگر از پسِ آزمون برنیاییم.

۳- و واقعا هم همین است. انسان بودن یک امکان است، درست مثل دانشجوی دانشگاه تهران بودن. امکانی که برای همه فراهم است مشروط به اینکه یک آزمون خاص (کنکور) را با موفقیت پشت سر بگذارند. انسان بودن برای همه فراهم است، مشروط به اینکه بتوانند یک آزمون خاص را با موفقیت پاس کنند: در فضای سایبری ، آزمون تورینگ؛ در فضا واقعی آزمون قدرت.

۴- اینجاست که می رسیم به  دوزخیان روی زمین: به بخت برگشته های سودانی: همانها که در آزمون قدرت نمره ی قبولی نگرفته اند و بنابراین وارد دایرۀ انسان بودن نشده اند. آنها انسان نیستند و برای همین میتوانند به راحتی قتل عام شوند، تکه تکه شوند و هیچ پیامدی گریبان گیر قاتلانشان نشود.

انسان سودانی فقط به لحاظ زیست‌شناختی انسان است: در واقع تعداد کروموزوم‌ها، ساختار ژنتیکی و ریختار بدنی‌اش با آنچه در زیست‌شناسی «گونهٔ انسان» نامیده می‌شود هم‌خوان است. اما این فقط یک طبقه‌بندی تکاملی است؛ یک تعریف بیولوژیک از انسان، نه اعتراف جهان به انسان بودن او. در واقع " انسان بودن " از زیست‌شناسی شروع می‌شود، اما در آن متوقف نمی‌ماند.

۵- به همین دلیل کسی فقط با داشتن ۴۶ کروموزوم، «انسان» نشده است؛ او  وقتی انسان است که از مرزهای زیست‌شناختی عبور کند و در میدان‌ قدرت وارد شود. بنابراین بودنِ انسانی، یک امرِ بیولوژیک صرف نیست؛ یک ساختار سیاسی-معنایی است. بدن و ژن، لازم‌اند اما کافی نیستند؛ انسان بودن، پیش از آنکه در آزمایشگاه تعیین شود، در میدان نیروها تعریف می‌شود.

این یعنی انسان بودن موقعیتی است در شبکهٔ قدرت، و کسی که از این شبکه بیرون گذاشته شود،

حتی اگر ژنتیک انسانی داشته باشد، در دایرۀ انسانی قرار نمی گیرد؛ او به یک شی تبدیل می‌شود، به آمار، به خبر کوتاهی در صفحه‌ای دور.

۶- مرگ انسان سودانی صرفاً یک تصویر است؛ یک آمار، یک سکانس خشونت که قبل از نمایش، پلتفرم به‌ما اخطار می‌دهد:

این محتوا ممکن است برای شما آزاردهنده باشد

بله! انسان سودانی یک محتوای آزاردهنده است که خیلی تصادفی تعداد کروموزوم هایش با یک انسان غربی برابر است.

با کشته شدن فاجعه بار او هیچ کدام از نهادهای اخلاق جهانی برای او از جا نمی‌پرند؛
نه چون نمی‌دانند او انسان است، بلکه چون او واقعا انسان  نیست.

مرگ دیجیتال یا مرگ زیستی؟

جذابیت فیلم «ارشیو » به این است که دست گذاشته روی یکی از عمیق ترین مفاهیم انسانی (و شاید عمیق ترینشان!): مرگ... و ایده ی پسا-حیات دیجیتال
(Digital after life).

به این ترتیب پای مفاهیم خیلی عمیق دیگری مثل «سوگواری و فقدان» در عصر دیجیتال / در عصر هوش مصنوعی به داستان باز می شود..

سوگواری یعنی چه وقتی هنوز می‌توانی با نسخه‌ی دیجیتالِ مرده حرف بزنی؟
• فقدان چه معنایی دارد وقتی حذف کامل ممکن نیست؟
• آیا ما واقعاً می‌خواهیم عزیزان‌مان برگردند،
یا فقط نمی‌خواهیم خودمان نبودِ آن‌ها را بپذیریم؟

و همین‌جاست که فیلم از یک درام تکنولوژیک فراتر می‌رود و تبدیل می‌شود به یک تراژدی پدیدارشناختی:

بدن مرده است،
ولی آگاهی مقاومت می‌کند.
مغز رفته،
ولی «رابطه» نمی‌خواهد تمام شود

به همین دلیل است که پروژه‌هایی مثل Right to be Forgotten گوگل ــ حق فراموش شدن ــ ناگهان بدل به یکی از بنیادی‌ترین مناقشه‌های اخلاقی عصر ما می‌شوند. چون حقیقت ساده است:

ما دیگر نمی‌میریم؛ ما بایگانی می‌شویم.

در جهانی که حافظه‌ی دیجیتال بی‌انتهاست، فراموش‌شدن می‌شود امتياز، نه فقدان. پاک‌شدن می‌شود حق، نه تهدید. در گذشته، مرگ از بدن شروع می‌شد؛ امروز مرگ از داده شروع می‌شود. وفاتِ دیجیتال مقدم است بر وفاتِ زیستی.