بیست و هشت فوریه‌ی ۱۹۷۴ میلادی – نیویورک – ایالات متحده

مردی وارد موزه‌ی هنرهای مدرن نیویورک می‌شود، به طبقه‌ی سوم می‌رود، یک قوطی اسپری رنگ قرمز از جیبش خارج می‌کند و ناگهان شاهکار هنریِ ضد جنگِ پابلو پیکاسو (تابلوی مشهور گرونیکا) را پس از ماه‌ها برنامه‌ریزی، مخدوش می‌کند!

آن مرد کسی نبود جز، تونی شفرازی. یک ایرانی‌الاصلِ ساکن نیویورک!

شفرازی در شهر آبادان در خانواده‌ی اَرمنی متولد شد و والدینش زمانی که او دو ساله بود از هم طلاق گرفتند. پس از آن، زمانی که تونی ۱۳ ساله شد، پدرش که از مدیران اجرایی شرکت نفت بود و نامادری‌اش او را برای ادامه‌ی تحصیل به انگلستان فرستادند. او ابتدا به یک مدرسه‌ی شبانه‌روزی در ویدلبری و سپس به کالج هنر هامراسمیت رفت. سپس از سال ۱۹۶۳ تا ۱۹۶۷ میلادی، در رویال کالج هنر حضور داشت و بعد از مهاجرتش به نیویورک در سال ۱۹۶۹ میلادی در دانشگاه‌های بسیاری سخنرانی کرد.

در فوریه‌ی ۱۹۷۴ میلادی شفرازی با یک قوطی اسپری رنگ، به نقاشی گرونیکای پیکاسو حمله کرد و جمله‌ی تمام دروغها را بکُش را با حروف بزرگ و ژستی هنرمندانه روی آن نوشت. پس از آنکه نگهبان موزه او را دستگیر کرد، شفرازی با صدای بلند فریاد زد: با کیوریتور (منظور نمایشگاه‌گردان یا هنرگردان ـ بوده که نقش مهمی در معرفی هنرمندان و آثار هنرمندان دارند) تماس بگیرید. من یک هنرمند هستم!

از اقبالِ خوبِ همگان، از آنجا که روی نقاشی وارنیش زیادی خورده بود، نوشته به راحتی از روی آن پاک شد! پس از این ماجرا ۵ سال عفو مشروط بدون محاکمه برای شفرازی در نظر گرفته شد.

در سال ۱۹۸۰ میلادی وی در بیانیه‌ای که در نشریه‌ی آرت این اَمِریکا منتشر کرد، در ارتباط با اقدامات سال ۱۹۷۴ میلادی خود چنین اظهار کرد: « من می‌خواستم هنر را کاملاً به روز کنم، آن را از تاریخ هنر بازیابم و به آن حیاتی دوباره بخشم. شاید به همین دلیل است که درکِ اتفاق گرونیکا هنوز هم دشوار است. من سعی کردم از آن سدِ نامرئی که هیچ کس مجاز به عبور از آن نیست، فراتر روم. من می‌خواستم در عملِ نقاشانه زندگی کنم، با آن درگیر شوم و با این اتفاق بیننده را تشویق کنم تا اثر را به چالش بکشد، با آن برخورد کند و در نهایت، اثر را همانگونه که هست به عنوان جسمی خام و پویا بررسی کند نه به عنوان بخشی از تاریخ!»

در سال ۱۹۷۶ میلادی، تنها دو سال بعد  از حمله به گرونیکا، شفرازی به وطنش ایران بازگشت و به عنوان مشاور هنری شاه و کامران دیبا، شروع به کار کرد و سپس به عنوان مدیر موزه‌ی هنرهای معاصر تهران برگزیده شد. شفرازی در طول ۴ سال به بسیاری از مراکز خرید و فروش آثار هنری در نیویورک سر زد و توانست مجموعه‌ای ارزشمند از هنر قرن بیستم را برای ایران گردآوری نماید.

او دیگر در بازار هنر فردی با تجربه و شناخته شده بود و مجموعه‌ی گردآوری شده توسط وی در تهران، عمدتاً آثار غربی از امپرسیونیسم گرفته تا آبستره اکسپرسیونیسم و آثار پاپ و مفهومی از هنرمندانی چون: اندی وارهول، روی لیکتنستاین (یکی از برجسته‌ترین هنرمندان پاپ آرت ـ در زمینه هنرهای تجسمی) و کونینگ بودند.

پس از شورش کثیف ۵۷ خورشیدی شفرازی دوباره به نیویورک بازگشت و خانه‌ی اجاره‌ای خود را به یک گالری کوچک موقتی تبدیل کرد به طوریکه شب‌ها به ناچار در اتاق کوچک زیر شیروانی می‌خوابید.

پس از مدتی، وی نخستین گالری نیویورک خود را افتتاح کرد و به سرعت به شهرت رسید و توانست استعدادهایی همچون دونالد باچلر و هنرمندان معروف گرافیتی مانند باسکیا، هرینگ و بسیاری دیگر را جذب کند. گویی مخدوش کردن اثر پیکاسو در زندگی شفرازی آنقدرها هم بد یمن نبوده و سرآغاز موفقیت‌های وی یکی پس از دیگری بوده است. او در سال ۱۹۹۰ میلادی یک گالری جدید با مساحت ۱۳۰۰۰ متر مربع در خیابان ۱۱۹ ووستر افتتاح کرد که اولین نمایش آن، با عنوان مَسترهای آمریکایی دهه ۶۰ میلادی با آثاری از کارل آندره (هنرمند مینیمالیست آمریکایی بود که برای خلق مجسمه‌های منظم ایستاده و خلق اشکال شبکه‌ای ساده شناخته معروف است)، تام وسلمن ( نقاش آمریکایی که از جمله نامدارترین هنرمندان جنبش هنر مردمی در سده بیست میلادی است)، جاسپر جونز (نقاش آمریکایی است که بیشتر با جنبش هنر عامه مرتبط دانسته می‌شود)، دونالد جاد (هنرمند دیگر مینیمالیست آمریکایی که در کارش به دنبال آناتومی و شفاف سازی اشیای ساخته شده و فضای ایجاد شده به وسیله آنها بود)، فرانک استلا (نقاش و مجسمه‌ساز آمریکایی) و اندی وارهول (هنرمند، نویسنده، عکاس و فیلم‌ساز پیشرو آمریکایی، از بنیان‌گذاران هنر پاپ) سرآغازی شگفت‌انگیز به حساب می‌آمد.

در سال ۱۹۹۹ میلادی، بنیاد فرانسیس بیکن، شفرازی را به عنوان نماینده‌‌اش در ایالات متحده انتخاب کرد. در سال ۲۰۰۴ میلادی، گالری شفرازی با نمایش بزرگی از آثار پیکاسو، بیکن و ژان میشل باسکیا، بار دیگر قدرت و توانایی‌هایش را به رخ همگان کشید.

دستکاری کردن آثار بزرگان به مثابه امری هنری، بارها در طول تاریخ و با اهداف مختلف رخ داده است، اما برای شفرازی گویا در درست‌ترین بزنگاه تاریخی حادث شده و شهرت و موفقیت‌های بسیاری را برای این هنرمند باهوش به همراه آورده است.

ـــ برای نگاشتنِ این مطلبِ کوتاه شده؛ از منابع متعددِ هنری و خبری استفاده شده است.