نقدی بر کتاب  "خاطرات و طنزهای سیاسی  پرویزخطیبی"

 

نورالدین زرین کلک / آمریکا

نسلی که من به آن - یا آن به من - تعلق دارم/ دارد، نسلی متفاوت از نسل های پیشین است چرا که این نسل شاهد حوادث سیاسی، اجتماعی، فرهنگی متعددی بوده است که کمتر نسلی مانند آن را دیده است.

جنگ اول و دوم جهانی، کودتای 28 مرداد ،  جنگ ایران و عراق، انقلاب اسلامی... اگرهریک در نسلی اتفاق می افتاد کافی بود تا زندگی آن نسل را دگرگون کند.

همه ی این حوادث سیاسی - اجتماعی در طول قرن چهاردهم هجری مقارن قرن بیستم میلادی پیش آمد که کمابیش  قرین است با عمر من و هم سن و سال های من.

من که تا سن دبستان در شهرستان ها و از آن به بعد در تهران ساکن بوده ام بخت ( بخوانید بد بختی) مشاهده ی یورش ارتش شوروی و اشغال آذربایجان را در کودکی ( که البته درکی از سیاست و غیر آن نداشتم ) و بقیه حوادث را در نو جوانی یا میانسالی داشته ام  و بعد از آخرین حادثه که انقلاب اسلامی باشد از ایران خارج شدم.

این که آیا من باید از بخت خود راضی باشم یا ناراضی امری خصوصی است که شاید فرصتش پیش بیابد و به آن بپردازم : اما این که نسل من هم باید از این همه حوادث که بر سرش آمد راضی باشد   ( بویژه آخرین حادثه)  نه گمانم چنین باشد.

من نوجوان، جوان ، میانسال از همه ی وقایع یاد شده ی بالا خاطره ای دارم که گهگاه پر رنگ و گاهی بسیار کمرنگ بلکه سایه ایست که در ذهن من بجا مانده است و گمان می کنم در بسیاری از مردم نیز چنین باشد.

برای مثال از حوادث کودتای مرداد سال سی و دو که شانزده ساله بودم و چنان که افتد و دانی، غرق هیجانات سیاسی، وقایع و نام های بازیگرانی را در خاطر نگه داشته ام که امروز بکلی از رنگ و رو رفته است.

چنین است که وقتی کتاب خاطرات پرویز خطیبی بدستم افتاد با ولع هرچه تمام تر شروع به خواندن آن کردم و از شما چه پنهان چنان  مست شدم که هوش از سرم پرید!!

این کتاب به من فرصت داد تا به مرورهمه ی خاطرات این هفتاد هشتاد سال گذشته بپردازم و نه تنها آن ها را در ذهنم تصحیح و کامل کنم بلکه بخش های ناپیدا و گمشده ی آن را بازیافته و اصلاح کنم.

مثل همه ی مردم، من هم برداشت های شخصی و خام خود را از وقایع روزگار داشته ام اما این کتاب روی آن وقایع نورافکن انداخت و سایه روشن های زیادی به آن ها بخشید که هیچ روش دیگری برای چنین واقع بینی ای  وجود نداشت.

در واقع کاری که پرویز خطیبی کرده است بدون این که خودش اراده ای در آن  اتفاقات داشته باشد همنشینی در زندان با شخصیت های سیاسی دوران خودش است. برای مثال همه ی ما شنیده بودیم کریمپور شیرازی مدیر روزنا مه شورش  یا دکتر حسین فاطمی وزیر خارجه ی کابینه ی مصدق چگونه در زندان کشته شدند اما کمتر کسی جزییات آن حوادث را می داند.

نیز شخصیت و خوی و خصلت مردان صحنه ی سیاست که عموما در  پرده است و مردم عامی چیزی از آن نمی دانند در این کتاب به صورتی دلنشین ذکر شده است.

از قراری که کتاب می گوید پرویز خطیبی در مرداد سال سی و دو بنا به دعوت کشور کمونیست رمانی و به عنوان روزنامه نگار همراه تیم ایرانی به مراسم جشنی  (فستیوال جوانان) به بخارست می رود : پس از دو هفته اقامت در این کشور و در راه بازگشت به وطن بازهم بنا به دعوت مهمانان ( بخوانید گردانندگان) روسی به مسکو می رود و غلیرغم اصرار روسها که او را از بازگشت به ایران و خطر جانی برای وی منع می کنند، او به وطن مالوف خود برمی گردد. این بازگشت نه تنها او را به خانواده اش نمی برد بلکه راهی زندانش می کند و تا هفت ماه از این زندان به آن زندانش می کشد!

خطیبی یدون این که ناله ای سر دهد و یا شکایتی بکند همه ی روزها و شب های تاریک و غم انگیز زندان را بدون شکایت سر می کند اما در عوض خاطرات ماندگاری از همنشینی با زندانیان سرشناس دولتی و ملی تجربه می کند و در این کتاب به رشته ی تحریر می کشد.

این مردان نامدار سیاست از دکتر مصدق و دکتر فاطمی و سرلشگر زرم آرا شروع می شود و یه دکتر شایگان و بقیه اعضای کابینه ی مصدق گسترش پیدا می کند و ووو

شاید بهترین تفسیر این باشد که بگوییم نسل مصدق آنچه در یاره ی او و مردم سیاسی اطراف او شنیده اند،  در این کتاب به صورتی ملموس و از زبانی شیرین مطالب را درک می کنند و لذت می برند. برای مثال کسانی که نام و احوال حسین مکی و دکتر بقایی راشنیده اند اما نمی دانند چطور شد که این دو بازوی فعال دکتر مصدق ناگهان بر ضد او برخاستند و با او به مقابله پرداختند درمی یابند یک سفر به امریکا و نزدیکی با مردان سیاسی امریکایی  آن ها را به این راه کشاند.

مبالغه نیست اگر بگوبم تقریبا همه ی رچال آن دوره را شما می توانید در این کتاب پیدا کنید اما نه به آن صورت که می شناسید بلکه با شخصیت حقیقی و در لباس زندان و روحیات یک زندانی.  نه، غلط گفتم.  با روحیات کسی که در زندان اما در مجاورت دوستان خوش قریحه و بذله گو است.

برای مثال شما هرگز نمی توانید تصور کنید دکتر شایگان درلباس زندان و شنل خانگی چه صورتی دارد!

من که دوران های مختلف سیاسی را بدون این که سیاست باز باشم پشت سر گذاشته و خاطراتی در انبان حافظه چمع آوری کرده ام، از خواندن شرح حال مردان سیاسی دوران خودم در این کتاب به وجدی رسیده ام که گمان نمی بردم چنین شود.

اینک  اگر بتوانم دست کم فهرستی از نام های مردان سیاست که در این کتاب آمده و به و وجهی شیرین قصه آنان ذکر شده است بیاورم این مقاله را تمام می کنم.

رضا شاه / محمدرضا شاه / ساعد مراغه ای./ جکیم الملک./ صدر الاشراف /  محمد مصدق / حسین فاطمی / حسین مکی / مظفر بقایی /  کریم پور شیرازی / گروهبان ساقی / سرلشگر علوی مقدم / پزشک احمدی /  لطفی / سرهتگ تدین / داریوش فروهر / محمود نریمان / عباس مسعودی / عبدالرحمن فرامرزی / محمد مسعود / احمد دهقان / محمد مهر داد / پرویز جواد زاده / رضا گنجه ای / پرویز خطیبی / .

هریک از ما که دوران پیش از انقلاب را درک کرده باشد یقینا خاطراتی از این نام ها دارد / برخی خوش و برخی ناخوش.  

         فصل دوم این کناب سفریست که پرویز خطیبی در پی دعوتش برای شرکت در فستیوال به بخارست پایتخت رومانی کرده است.

در فصل پایانی " تیارت براندازی " نمایشنامه ی طنزی است  که  به گفته ی کتاب چندین بار در آمریکا بر روی صحنه رفته است و کتاب "میخ اسلام در سرزمین کفر" طنز تخیلی درباره اسلامی شدن آمریکا که در مقوله جداگانه ای درباره آن خواهم نوشت.

  بد نیست در پایان این مقاله نمونه  ای از اشعار زنده یاد خطیبی را بخوانیم که یکی از هنرهای اوست در همین شهری که می زیسته است و ما می زییم:        

شهر دروغ و کشور بهتان لس آنجلس
دریای خشم و مرکز طوفان لس آنجلس

کاخ غرور و قصر عزیزان بی جهت
بازار لاف و خواب پریشان لس آنجلس

دنیای مکر و حیله و یاران حقه باز
کانون "مخلصم" " بله قربان"  لس آنجلس

گودال مار و چاله ی افعی و سوسمار
سوراخ موش و مدفن شیران لس آنجلس

شهر وام و وکیل و پزشک و چلوکباب
کان هنروران رجز خوان لس آنجلس

خط چدال و منبع غوغا و جای بزم
میدان رزم رستم دستان لس آنجلس

انبارجنس بنجل و واخورده ی جهان
بازار رقص سینه و پستان لس آنجلس

سرچشمه ی وقاحت و سرمنزل حسد
آنجا که می رسد به لبت جان لس آنجلس

مجموعه ی بزرگ ز جویندگان نام
غافل ز قدر و ارزش انسان لس آنجلس

کانون بی ثباتی و بی نظمی و رکود
دکان ور شکسته زبحران لس آنجلس

دنیای جهل و مکتب بنداز و در برو
افکار سو و (سو) ی فراوان لس آنجلس