ایمان آقایاری
حکایت آبان ۹۸ از آن دست حکایتهاست که هم در دل خود روایتها دارد و هم در نسبت با قبل و بعدِ تاریخی میتواند مورد تأویلهای متنوع قرار گیرد و از این حیث نه فقط به مثابهی یک یاد، بلکه به عنوان عنصری زنده در صیرورتِ تاریخ باید به آن نگریست. نزدیک شدن به سالگرد آن روزهای خونین بهانهی بازخوانیِ چندین و چند باره اما ناکافی و ناتمامِ آن رویداد را فراهم کرده است.
به دنبال زنجیرهای از اعتراضات اقتصادی که از دی ماه ۹۶ آغاز شد و در واقع گذار از «خاص به عام یعنی از اقتصاد به سیاست» بود و لرزه بر پیکر سیاست ایران انداخت نه تنها حکومت بلکه مجموع نیروهای سیاسی مخالف نیز در معرض یک دگردیسی معنادار قرار گرفتند. سیاست رسمی و واضعان و پاسدارانش یعنی هیأت حاکمهی جمهوری اسلامی در برابر این رویدادها بر همان مدار همیشگی یعنی سرکوب چرخیدند. اما در میان نیروهای اجتماعی، شکافی پدید آمد که با گذشت هر ساعت، پر رنگتر شد و در نهایت به خندقی پر ناشدنی و غیر قابل عبور بدل گشت. آشکارگیِ مطلقِ دو قطبیِ حکومت_مردم، یا همان تضاد میان دولت و ملت که به «اصلاح طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» ترجمه شد، نقطهی پایانِ بسیاری از سطرهای نوشته و نانوشته بر جریدهی سیاستِ ایران بود. به واسطهی فشار تحریمها و مسائل گوناگون همچون فساد سیستماتیک که توصیف ناقصی برای سیستم فسادزای جمهوری اسلامی است مشکلات اقتصادی از انباشت گذشت و سرریز کرد. بحران ناکارآمدی که میتوان آن را بیماری ذاتی و نه عارضیِ نظامِ ولایت مطلقه دانست در بالاترین سطح رخ نمود.
اینها همه به موازات انقلابی پدیدار میشد که با شتابی روز افزون ذهن و ضمیر ایرانیان را از تمامیت نظام ارزشی و هنجارین پیشین میگسست. پویشها و کوششها برای بازپسگیری زندگی و اعلام مالکیت بر آنچه قوانین ظالمانه از مردم سلب کرده بودند در جریان بود. حرکتهای انفرادیای چون کنشِ «دختران انقلاب» تنها نشانههایی جزئی از رویدادهای دورانساز آینده بودند. جامعه کالبدِ پوسیدهای را که حکومت نمایندگیاش میکرد به کل وانهاد. شرایط عینی و ذهنی، ایران را آبستن حوادث بزرگی کرده بود. در این میان افزایش قیمت سوخت، پاشیدن بنزین بر شررهای پا گرفته در جای جای کشور بود.
انبوه مردم به درستی تشخیص داده بودند که همه چیز سیاسی است. آنان میدانستند که در ایران تحت سیطرهی جمهوری اسلامی هیچ ناحیهی مستقلی وجود ندارد. نه توجیهات اقتصادی و نه هیچ نوع توجیه دیگری نمیتواند توضیح معقولی برای رفتارهای حکومتی باشد که همهی شؤون زندگی مردم را اسیر بوالهوسیهای خود کرده است. بنابراین و مطابق عقل سلیم، جان به لب رسیدگان، مرجع فلاکتها را هدف گرفته و علیه تمامیت حکومت شوریدند. اگرچه تجمعات گستردهی آن روزها پراکنده بود و میتوان به تخمین گفت که جمعیت لازم برای یک انقلاب در پهنهی خیابان حضور نداشت؛ اما هم جمعیت معترض و پراکندگی اعتراضات قابل اعتنا و هم به طور شهودی قابل درک بود که اینبار اعتراضات با همدلی عمومی بالایی همراه است. اگر ترس از سرکوب عریان، چندلایه و سبعانه، مانعِ پیوستن اقشار وسیعتر به خیزش بود، اما حمایتهای عاطفی در میان لایههای مختلف اجتماع نیز فهمیده میشد. اگرچه هنوز یخِ به اصطلاح روشنفکران برای پیوستن به اعتراضات کاملا ذوب نشده بود، اما گسست از گفتمانِ غالبِ گذشته و تکاپو برای قرار گرفتن در موقعیتی نزدیک به معترضان در بین آنان قابل تصور بود.
رویدادهای آبان ۹۸ بر زوایای گوناگونی از واقعیت ایران نور انداختند، خصیصه نمایی کردند و مرزهای انکار ناشدنی ترسیم نمودند. آبان ۹۸ چهرهی نهفتهی مطالبات ایرانیان در اقصی نقاط کشور را عیان کرد؛ اما از سوی دیگر پرده از ماهیت حکومت نیز برانداخت. واقعیت ماجرا این است که دردهای اقتصاد ایران، اتلاف هزینه و انرژی در کشور، مسائل مربوط به یارانهها و غیره پیچیدهتر از آن بود و هست که با یک شوک گرانی بنزین آنهم به قیمتی که مشخص نیست چه مبنای محاسباتیای داشته، همچنین تنها برای یکبار و باقی ماندن تفاوت نرخ آن با نرخ جهانی، درمان بشود. از طرفی در مملکتی که حسینقلی خانی اداره میشود پانصد تومان بالا و پایین هم چندان توفیری به حال حاکم نمیکند.
با این حال حکومت در مقابل اعتراضات مردم، حتی حاضر به عقبنشینی از قیمتِ اعلام شدهی بنزین نشد. رهبر جمهوری اسلامی به خوبی واقف بود که مخالفتها ریشههای عمیقی دارند و منحصر به افزایش قیمت یک کالا نبوده و محدود به آن نخواهند ماند. بنابراین او مثلِ محصّلی که در پاسخ به معلم خود، حرف «الف» را بر زبان نمیآورد که مجبور به ادای سایر حروف تا آخر نشود رفتار و مسیر هر سازشی را سد کرد.
امتناع حکومت و در راس آن علی خامنهای از هرگونه گشایش، مصالحه و عقبنشینی در امور سیاسی قدمتی طولانی داشت و الگوی رفتاریِ تثبیت شدهای بود؛ اما برای کثیری از مخاطبان کوتاه نیامدن راجع به مسائلی بسیار جزئی باورپذیر نبود. آبان ۹۸ این واقعیت را پیش چشم همهی جهانیان به نمایش گذاشت که حکومت تحت امر علی خامنهای از اعلام رسمی هر نوع کرنش در مقابل خواست مردم _ ولو خواستهای بسیار ناچیز باشد _ تن میزند. خامنهای بر حسب تجربهی رژیمهای هم سنخِ حکومتِ خودش، بازیِ «یا صفر یا صد» را تا انتها ادامه خواهد داد. هراسِ فروپاشیِ دومینویی، چنان ذهنیتی برای او و اعوان و انصارش ساخته که حتی وقتی تغییرات به خودی خود اتفاق میافتند آنها از اعلان و پذیرش رسمی پرهیز میکنند. اگرچه دیر یا زود واقعیت خودش را تحمیل خواهد کرد اما حکومت نمیخواهد سخاوتمندانه عرصه را تحویل واقعیت دهد. این ویژگی ساختاری در خلال رویدادهای آبانی نمود پر رنگی یافت.
رصد وقایع آن دوران با در نظر گرفتن همهی امور، از جایگاه کنونی، به شناختی دقیقتر از آنچه گذشت و تأثیراتی که باقی گذاشت منجر میشود. میدانِ دید، بر درک و پردازشِ ذهنی ما از سرعت تاثیر میگذارد. ما هرچه تحولات سیاسی و اجتماعی را از نزدیک مشاهده میکنیم متوجه سرعت آنها نیستیم؛ اما وقتی کمی عقبتر ایستاده و در گسترهای فراختر آن را به نظاره مینشینیم میفهمیم که همین تحولات بطئی چه سرعت حیرتانگیزی داشتهاند و چه میزان جامعه و جهانِ اعتقادیِ آن، از نقطهی مبدأ فاصله گرفته است. از آبان ۹۸ تا امروز تنها چند سال فاصله است، اما بین ایرانِ آن روز تا ایرانِ کنونی چند سالِ نوری فاصله افتاده. این فاصله یک واقعیت است؛ واقعیتی انکارناپذیر. این واقعیت، با هر رویداد تازهای که در مسیرِ تغییرِ ساختار سیاسی اتفاق میافتد، برجستهتر میشود. آخرین تجلی این واقعیت در قالب «زن، زندگی، آزادی» با وجود همهی تیرگیها هنوز افق آیندهی ایران را روشن میدارد.
نظرات