٤٣ سال پيش محمدرضا پهلوى از ايران رفت
٤٣ سال پيش من هم جزو احمق هايى بودم كه ريختند تو خيابون و جشن گرفتند. عده معدودى هم بشدت ناراحت بودند و بعضى هاشون گريه ميكردند و ما با خودمون ميگفتيم اينا مگه كورند كه جنايات و شكنجه هاى ساواك را نميبينند، دزدى ها و اختلاس ها را نميبينند، اختلاف طبقاتى شديد را نميبينند، رفتار پر از تكبر و تحقير آميز طبقه حاكم را نمى بينند؟ حلبى آباد و شهرنو را نميبينند؟
٤٣ سال پيش يك اقليت فهميده بودند كه چه بلايى قراره سرمون بياد، اون اقليت شيش ماه تا يك سال بعد تبديل شد به يك درصد بزرگى از جامعه، و يكى دو سال بعد هم تبديل شد به اكثريت، اكثريتى كه يا سوخت و ساخت، يا مهاجرت كرد، يا اعدام و زندانى شد.
٤٣ سال پيش يك عده كت شلوار كرواتى با تمايلات ملى گرايى را توى ويترين نشونمون دادند و گفتند جمهورى اسلامى اينه، بعد اونا را با اردنگى بيرون كردند (بعضى هاشون را هم كشتند) و بجاى اونا رفسنجانى و خامنه اى و مصباح يزدى را بهمون قالب کردند. يك گروه فرقان هم ساختند تا حتی خودی ها را هم تصفيه كنند (راستى تا حالا فكر كرديد گروه فرقان چه سنخيتى با ارتشبد قرنى داشت كه اون را ترور كنه؟)
٤٣ سال پيش سرود ملى ايران، تبديل شد به سرود اى ايران گل گلاب ، مجرى هاى تلويزيون جمهوری اسلامی بى حجاب بودند و چندصد هزار نفر رفتند احمدآباد زيارت قبر مصدق، ولی دو سه سال بعد، ملى گرايى جزايش اعدام شد و مجلس شوراى ملى شد مجلس شوراى اسلامى. 
قبل از ٤٣ سال پيش، يك كارمند ساده در ايران حدود ١٠٠٠ دلار آمريكا حقوق ميگرفت، ٧٠٠٠ تومان، اون موقع يك ليتر بنزين، يك خودكار بيك، يك روزنامه اطلاعات، يك عدد نان، يك كورس تاكسى، يك نوشابه گازدار، يك بستنى قيفى يا يك ويفر مينو (براى ما بچه ها) يك تومان بود. يك پدر ميتونست با حقوق يك ماهش ٧٠٠٠ تا بستنى قيفى يا خودكار بيك براى بچه اش بگيره. قيمت يك خونه معمولى توى يك محله متوسط تهران صدهزار تومن بود، يعنى ١٦ ماه حقوق يك كارمند.
٤٣ سال گذشت و حالا شهرنو بسته شده ولى كل تهران فاحشه خانه شده. كسى به زنهاى ميانسال تيپ شهرنوي سابق اصلا محل نميگذاره چون حالا حتی بعضى دانشجوها هم فاحشه اند، بماند كه ١٠-١١ ساله هم داريم، به مرز خودكفايى رسيديم و فاحشه صادر هم ميكنيم.
٤٣ سال گذشت و برخى از لايه هاى جامعه كه ميتونستند هفته اى يك بار كنتاكى فرايد چيكن بخورند الان پاى مرغ آب پز ميكنند و به بچه هايشون ميدند، ارزن هم اون زمان خوراك طوطى و بلبل بود، حالا خوراك انسان شده. حلبی آباد ها هم به وسعت یک شهر شده و مردم کلیه شان را میفروشند تا شکم زن و بچه شان را سیر کنند.
قبل از ٤٣ سال پيش ما قيمت نفت را تعيين ميكرديم و بيشترين سهميه را در اوپك ميگرفتيم، حالا سهميه اوپك تعيین كردن به درك، نفتمون را هم توى تحريم بايد با سيستم دزد دريايى بفروشيم و زير قيمت.
قبل از نكبت ٤٣ سال پيش، يك كشورى مثل آرژانتين ميدان ايران داشت (مثل ما كه هنوز ميدان آرژانتين داريم) و يكى از ستون هم تخت جمشيد را هم اونجا باز سازى كرده بودند. حالا در آرژانتين كلمه ايرانى معادل تروريستي هايي است كه مركز آميا را منفجر كردند. تور صوتى بونس ايرس هم وقتى به ميدان ايران سابق ميرسى براى چند دقيقه ساكت ميشه.
قبل از نكبت ٤٣ سال پيش، ما عمان را از اشغال شدن نجات داديم و باعث تداوم سلطنت در آن كشور شديم، الان به عمان التماس ميكنيم كه همين يك كشور عربى خليج فارس دوست و برادرمان بماند و رهايمان نكند، بخصوص براى ميانجيگرى. شيخ نشين هاى خليج فارس اون زمان تعطيلاتشان را در شيراز ميگذراند و با افتخار پيكان ميخريدند، حالا مردم ما براى گرفتن ويزاى يك كشور ثالث در امارت به هر ذلتى تن ميدهند. 
بقيه اش گفتن نداره، همممون ميدونيم.
حالا فقط يك نكته را يادمون نره. موضوع شاه شدن رضا پهلوى نيست، موضوع اين هم نيست كه دمكراسى بهتره يا رژيم سلطنتى. موضوع اينه كه رضاشاه و پسرش چه خدمتى به اين مملكت كردند و ما چه معامله اى باشون كرديم وبعضى هامون هنوز دو قورت و نيممون باقيه.