مسابقه انشای ایرون

 

با شما هستم دوستان

عترت گودرزی الهی

 

دوستی می گفت: دوستانم، دوستتان دارم. گاهی بیشتر از خودم دوستتان دارم. شما دوستانی هستید که هرگز آزارم نداده اید و به من دروغ نگفته اید.  شاید هم نمی توانسته اید به من دروغ بگویید برای اینکه اگر به من دروغ بگویید بلافاصله دوستان دیگر دروغ شما را برملا می کنند و با هزار و یک دلیل ثابت می‌کنند که شما دروغ گفته اید.

اما این مسئله مهم نیست چون من شما را خیلی دوست دارم. مگر فراموش کرده اید که هر روز شما را می بینم و باهم به هر کجا که بخواهیم می رویم؟  با هم بهترین غذا ها و رستوران ها را امتحان می کنیم.  با هم از هر دری سخن می گوییم. چقدر از دوستان دیگرمان غیبت می کنیم! من شماها را دوست دارم چون همیشه جوانید و همیشه مرا به یاد روزها و دوران جوانیم هم شاد و خرسند می کنید.

شما را دوست دارم چون هر روز به خانه شما می‌آیم. اصلا مهم نیست چند سال دارید. گاهی بعضی از شماها سن نوه بزرگ من هستید ولی چه خوب می توانیم باهم صحبت کنیم، جوک بگوییم و باز هم غیبت کنیم، غیبت دوستان دیگر را.

خوب است که مرا به عروسی و تولد تان دعوت می کنید. گاهی اوقات مرا به کنسرت خوانندگانی می برید که خیلی دوستشان دارم ولی به تنهایی حاضر نیستم به دیدن آنها بروم.

دوستان عزیزم، دوستتان دارم.  بدون شما واقعاً زندگی برایم سخت است. من وقتی تنها هستم یا حوصله ام سر می رود به دیدن شما می آیم. مرا به خانه تان اگر تولد خودتان یا دیگر افراد خانواده تان باشد با روی باز می پذیرید. دوستانم، انتظار ندارید که برای تان یک هدیه گران قیمت یا یک دسته گل آنچنانی بیاورم. در جشن های ازدواج یا فارغ التحصیلی تان با هیجان شرکت می کنم. با شما می خوانم و می رقصم و شادی می کنم.

با اینکه تعداد شما دوستانم خیلی زیاد است ولی من با پشتکاری که دارم به همه شما سر میزنم و در تمام مراسمتان شرکت می کنم.

خیلی دوستتان دارم. گفته بودم که شما دوستانی هستید که دروغ نمی گویید ولی بعضی از شما برخلاف تصور من دروغ هم میگویید. مثلاً اصرار دارید که سنتان را کم کنید. مگر چه فرقی دارد وقتی من شما را دوست دارم چه سنی باشید؟ با اینکه شما را میشناسم و می دانم چند سال دارید و احتمالاً در مدرسه و یا در دانشگاه با هم همدوره بوده ایم، ولی باز هم اصرار دارید که چند سال از من جوان ترید. ولی وقتی به شما نگاه می کنم، از خطوط غیر عادی صورتتان می فهمم که این طبیعی نیست. با وجود این اصرار دارید که این خدادادی است.

از رنگ سیاه موی دوستان مذکرم گاهی خنده‌ام می‌گیرد. دوستان عزیزم، بعضی از شما دوست دارید که خانه زیبا و بزرگ تان را به رخم بکشید. این اصلا قشنگ نیست. وقتی میدانید خانه من کوچکتر از خانه شماست چه اصراری دارید که در این مورد به من نیش و کنایه بزنید؟ من که میدانم ثروت بادآورده شما از کجاست. ولی شما می دانید خانه کوچک من حاصل کار شبانه روزی من است، پس شما حق ندارید مرا مسخره کنید.

از این حرف‌ها گذشته، من شما را واقعاً دوست دارم. من شب و روز با شما هستم، در جمع دوستان، در کنسرت و یا حتی در مسافرت هایتان با شما هستم.

دوستانم، ولی از شما گله دارم و بعضی از صحبت هایتان را دوست ندارم،  مخصوصا وقتی اصرار دارید بگویید که فرزند شما، که من او را خوب می شناسم و میدانم نتوانسته است به هیچ دانشگاهی وارد شود، نابغه است. یا شوهرتان از بدو تولد عاشق شما بوده. در زندگی زناشویی، حرف، حرف شماست. تصمیم، تصمیم شماست و شوهرتان مثل موم در دستان نرم میشود. در حالی که دوست دیگری پته شما را روی آب میریزد و ثابت می کند که همین ماه پیش با وساطت دو پسرتان از تلفن به ۹۱۱ و شکایت از ضرب و شتم او منصرف شده اید!

بگذریم، از اینکه این همه دوستان خوب، جوان، میانسال، پیر و عزیز دارم خیلی خوشحالم. ولی چرا آنقدر سعی دارید با گرفتن عکس با آدم های معروف ثابت کنید که آدم مهمی هستید؟ چه چیزی را میخواهید ثابت کنید؟ به خودتان دروغ نگویید، به من هم که عاشق تان هستم دروغ نگویید. به هم فحش ندهید. همدیگر را تهدید نکنید. بگذارید این دوستی ها به همین زیبایی و صداقت در فیس بوک باقی بماند. کاری نکنید که مجبور باشید همدیگر را از صفحه تا ن طرد کنید.

دوستان عزیز فیسبوکی ام، دوستتان دارم و عاشق تان هستم. باور کنید بدون شما زندگی بسیار سخت است.