جيران دختر خوشگل محله ما بود
پدر جيران قبل از انقلاب كارمند عاليرتبه دولت بود و وضعش مثل بقيه
كارمنداى دولت خيلى خوب،
انقلاب كه شد بازخريد شد و مثل بقيه كارمندا به مرور هرروز فقيرتر
همه ما پسرا يه جورايى خاطرخواه جيران بوديم
قبل از انقلاب، داداش و پسرخاله جيران حسابى حواسشون به جيران جمع بود و تو محل از جيران محافظت ميكردند
بعد از انقلاب برادر جيران طرفدار يكى از گروه هاى مخالف رژيم شد، پسر خاله جيران هم بسيجى شد،
برادر جيران يك مدت پنهان شده بود و بعدشم ظاهرا جونش رو برداشت و از مملكت فرار كرد
پسرخاله جيران توى جبهه كشته شد
از بد روزگار توى اون گيرو دار على نهنگ يكى از لات هاى محل، دلباخته جيران شد
على نهنگ از خواستگارى ساده شروع كرد ولى جواب شد
مرحله بعدى مزاحمت هر روزه براى خانواده جيران بود تا رسيد به تهديد پدر جيران با قمه
چند بار هم شكايت كردند به كميته، ولى گنده لات محل خودش عضو كميته شده بود
بالاخره با وساطت بزرگان محل خانواده جيران كوتاه اومدند
جيران بلافاصله يك بچه آورد
بعد از چند سال، ديدن جيران با سرو صورت زخمى و كبود شده توى محل عادى شده بود
چند بار تقاضاى طلاق داد ولى چون زن بود تقاضاى طلاقش به جايى نمى رسيد
بالاخره يكى توى دادگاه بهش حالى كرد كه بايد صيغه قاضى بشه
تا كارش راه بيافته
طلاق را گرفت ولى حضانت پسرش به على نهنگ رسيد كه سريع
هم رفت يك زن ديگه گرفت
بزودى نوبت پسر جيران شد كه با سر و صورت كبود و زخمى تو محل ظاهر بشه
شايعه شد كه جيران يك بار ديگه هم صيغه يك نفر تو دادستانى شده بود تا حضانت پسرش را بگيره ولى بازم كارش پيش نرفت
پسر جيران نوجوان كه شده بود حسابى با على نهنگ درگير بود، صداى دعواشون دائم تو كوچه ميومد
يك روز صبح زود، يك آمبولانس جلوى در خونه شون پارك بود
بعدشم جنازه پسر جيران را آوردند بيرون
پزشكى قانونى تشخيص داد دو جور چاقو توى قتل بكار رفته
هم على نهنگ را دستگير كردند هم زنشو
على نهنگ اعتراف كرد ولى چون ولى دم بود اعدام نگرفت
زنش هم همه فك و فاميلش را برد دادگاه، مراسم قصامه اجرا كردند كه بى گناهه، اونم تبرئه شد
پدرجيران با اونهمه كيا و بياى قبل از انقلاب، براى گذران زندگى اين اواخر نگهبان يك انبار شده بود
انبار شركت صادرات واردات جمالى، جمالى قبل از انقلاب راننده باباى جيران بود كه بعد از انقلاب حزب اللهى شده بود
باباى جيران يه جورايى دق كرد، البته انصافا سيگار هم زياد ميكشيد
بچه كه بوديم جيران اينها يك گربه داشتند، هميشه عاشق اين بودم كه جيران از من خواهش كنه همراهش برم مرغ فروشى محل براى گربه اش پاى مرغ بخره، تنهايى خجالت ميكشيد بره،
بعد از مرگ پدرش بازهم جيران يا مادرشو ميديدم كه پاى مرغ ميخره،
البته سالهاست گربه ندارند، بقال محل ميگه ارزن هم ميخرند
جيران اين روزا صبح ها با چادر مشكى از محله ميزنه بيرون و شبا برميگرده
پشت سرش شايعه زياده
يكى از بچه هاى محل البته قسم ميخوره كه جيران خودشو كاملا با چادر ميپوشونه و روى پل عابر گدايى ميكنه، ظاهرا
غفلتا يه بار چهره شو يك لحظه ديده بود
مادرمن ميگه جيران كه بدنيا اومد مثل دسته گل بود، پدر وطنپرستش دوست داشت اسمشو بزاره ايران، مادرش ولى اسم جميله را انتخاب كرده بود، بالاخره جيم جميله را اضافه كردند به ايران، و جيران را ازش درآوردند
باورم نميشه جيران يه روزى قرار بوده اسمش ايران باشه، اى روزگار
تشبیه بسیار عالی و ماهرانه از سرگذشت تلخ میهنمان ایران