ياد سبز

سپیده مجیدیان

 

یادت آيد كه ز من پرسيدی،
"كيستی؟ آخر مگر تو كيستی؟"
عاشقانه گفتمت: "آب زلال!"
صادقانه گفتمت، مهربان می خوانديم، من هنوز او هستم!
يادت برفت؟

من نوای عاشقم،
من صدای يك زنم در كوچه ها،
من همانم كه تو زيبا ديديش.

حال كه دانستی كه ام با من بگو،
تو همان سپيدی جلال دل در نگاه اولی چون ديدمت؟
گفتمت با من بساز.

تو همان نجابت و اصالتی؟

گفتی اما هر چه باشم،
رهروم، مشكن مرا،
گفتمت: شكسته را درمان بود.
باز گفتی رهروم، من رهروم.

گفتمت: اينك مجال.
رهرو اما رفته بود،
در فضای خون و شعر ،
ياد سبزش مانده بود.

ونكوور - فوريه ٢٠١٩