در میان صدها کلیپ ویدیویی که از ایرانیان این سو و آن سوی جهان به دستم میرسد، همیشه به دنبال پیداکردن و جشن گرفتن استعدادهای بچه های ایرانی هستم. روزهایی که آن استعدادها را پیدا می کنم بهترین روزهای زندگیم هستند. یادم می آید اولین باری که در نوامبر سال 2009 کاری از گروه دنگ شو را برای اولین بار روی یو تیوب دیدم و سر از پا نمی شناختم که بدوم و به همه بگویم. یا روزی که فرید شفیعی نوری را پیدا کردم. یا همین اواخر که با صنم عبدالعظیم زاده یا نیاز نواب و ماهان میرعرب و هدا مهاجرانی آشنا شدم. یا روزهای دیگری که دهها و صدها هنرمند جوان و پیر دیگر ایرانی را دیدم و حالم با شنیدن نوای موسیقی شان دگرگون شد. با وجود کمی وقت و زیادی مسئولیت، این روزها هنوز هم بعضی وقتها میگردم و از پیدا کردن بچه های با استعداد ایرانی بسیار خوشحال میشم.

امروز میخوام شما را با گروه نوژان یا نوژان نو آشنا کنم. این گروه یکی دو سال پیش در اصفهان یک کنسرت متفاوت اجرا کرده اند و چند قطعه کلیپ از آن کنسرت امروز روی یو تیوب آمده. این بچه های با استعداد اصفهان که همگی موسیقیدان و خلاق هستند برای خود شیوۀ جدیدی را به نام "لباسخوانی" خلق کرده اند. ممکن است نشود به آسانی این ژانر موسیقی را تعریف کرد، اما  این گروه توانسته است به خوبی بگوید که چه نیست! "لباسخوانی فرم نیست ، یا تکنیک.. نمایشنامه خوانی هم نیست یا شاهنامه خوانی.. یک گوشه در موسیقی هم نیست .. مرکب خوانی هم نیست .. لباسخوانی است." 

این یک قطعه از کنسرت آنهاست که در دانشگاه هنر اصفهان اجرا کرده اند. اسم این قطعه "روسری خوانی" است.


آهنگساز و نوازندگان: بابک رجبی و سینا فرزادیپور- نوازنده: مریم صمیمی - شاعر:علی اسداللهی، خوانندگان: رسول آزاد وار- سارا حمیدی
ترانه سرا: محسن آزادی


خیال روسریت مثل باد...!
سراب چشم تو بی اعتماد!

و دستهای من این جاده های بی برگشت
و دستهای تو آن آسمان در هم رشت

و دستهای تو باران به جاده می گیرند
که دستهای مرا بی اراده می گیرند
کبوتران خبر در تدارک سفرند
مترسکانه نمان تا کلاغها بپرند

خیال روسریت مثل باد می بردم
سراب چشم تو بی اعتماد می بردم

بگیر دست مرا تا از اصفهان برویم
که از زمین و زمان با دو استکان برویم

 

و البته میتوانید قطعات دیگر موسیقی آنان را نیز اینجا ببینید: 

پیراهن خوانی:

و من به هیات پیراهنی برای زنم ...
و سال‌هاست که در حال پیرتر شدنم
تمام البسه‌ی پشت شیشه معتقدند
که: بس که بی‌سروپایم، شبیه پیرهنم
شبیه پیرهنم

مرا- تو را به خدا!- یک نفر پسند کند
مرا که هدیه‌ی ناقابلی به یک بدنم!

شبی تو می‌رسی از پشت پنج‌شنبه‌ی بعد
نگاه می‌کنی از پشت ویترین به تنم:

- سلام! قیمت این چارخانه‌ها چند است؟
- سلام! چاره‌ی آن
چاربوسه از دهنم!!! چاربوسه از دهنم!!!چاربوسه از دهنم!!!

قبول می‌کنی و می‌روی اتاق پُرو
و توی آینه تنهااااا

و توی آینه تنها تو من تو من تو منم
و توی آینه تنها تو من تو من تو منم...و توی آینه تنها تو تو تو منم... تومن تومن تومنم ....و توی آینه تنها تومن تومن تومنم تومن تومن تومنم تومن تومن تومنم تومن تومن تومنم تومن تومن تومنم تومن تومن تومنم تومن تومن تومنم تومن تومن تومنم تومن تومن تومنم تومنم تومن تومن تومنم .....

میان پیکر ما هفت دگمه فاصله است
و هفت ثانیه‌ی بعد، با تو می‌بدنم!

آستین خوانی: http://youtu.be/Htye7k_i13g

و در قطعۀ "ویترین" از کمان پنبه زنی و در بعضی دیگر از زیپ به عنوان یک آلت موسیقی استفاده میشود: http://youtu.be/54jthVIG7og

 

منبع عکس اینجا: http://www.ehsantahvilian.com/handles/concert-singer-dress-category/