ریشه

سپیده مجیدیان

 

پاهايم برهنه در خواسته های سرخت
ديده ام نگران بر تقديس عشقت،
و صدايم بغض آلود از خشم موج و سنگ.
جنگل وحشی تو تها ميخواندم،
من از ازدحام گرگها،
به درخت سبزت پناه آوردم،
آنجا كه ريشه هايت در آغوشم گرفت، و ديده گانت گفت: هستم.
به نسيم و درخت گفتم:
دوستش دارم
و ستاره ايی سرخ شد.
ای جاودان
بی تو سخت غمناكم.
مرا با خود تا سرخی ستاره ها ببر.
ای زيباترين ياد.