قصه ازدواج  خاله سوسکه یکی از متل های قدیم ایران است. متن آن ساده و در عین حال جذاب و بارها به اشکال مختلف نقل شده است. سناریو متل خیلی قوی است. خاله سوسکه دلش میخواهد  ازدواج کنه ؛ پیشنهاداتی از طرف صنوف مختلف میرسد اما سرانجام خاله سوسکه  به ازدواج با آقا موشه رضایت میدهد.خاله سوسکه  اساسا کتک خوردن زنان توسط همسرانشونو  به چالش نمی کشه بلکه دنبال شوهری میره که کمترین آسیبو  برسونه. نکات مهم و عمده این داستان را میتوان  به این شکل خلاصه کرد:

خاله سوسکه تقریبا همه سنت های موجود در جامعه را می پذیره و مورد پرسش قرار نمیده. سعی داره در همین چهارچوب ظالمانه بهترین گزینه را  انتخاب کنه. تنها نو آوری در کارهاش به قول امروزی ها درج مشخصاتش در سایت شوهریابی آن روزگار یعنی بازار  است.

 خاله سوسکه تو خونه نمیشینه تا خواستگار براش بیاد. مادرش قسم بخوره که آفتاب و مهتاب صورت دخترشو  ندیده اند. تیپ میزنه و خودشو در بازار ازدواج عرضه میکنه تا شرایط خواستگارها را بسنجه و بعد تصمیم گیری کنه. یعنی شروع نهضت فمینیسم در ایران را میتوان  همین  اقدامات اولیه خاله سوسکه حساب کرد.

 انگار  کتک زدن خانم ها چنان جا افتاده و جزو حقوق شوهران شده  که خاله سوسکه  اصلا اونو مورد پرسش قرار نمیده بلکه دنبال شوهری  میگرده که با ساده ترین روش ها کتکش بزنه. قراین  نشان دهنده آن  است که در مقابل کتک خوردن تسلیمه. در صدد دفاع نیست. میخواهد صدمات به حداقل برسه. خاله سوسکه اساسا نرم های رایج جامعه دال بر کتک خوردن زنان را به چالش نمیکشه. دنبال شوهری نمیگرده که اصلا کتک زدن تو مرامش نباشه. مصلحتگرا و به قول امروزی ها پراگماتیسته. میدونه شوهری که احترام خانمشو نگه داره و اصلا اذیتش نکنه پیدا نخواهد کرد.

 نکته مهم اینه  که خاله سوسکه برای پیدا کردن شوهر به بازار میره. یعنی بازار در شهرهای ایران  نه تنها محلی برای خرید و فروشه بلکه جائی برای دیدن و دیده شدن و سنجش عرضه و تقاضا هم هست. اولین دیدار در بازار به قدری در فرهنگ ایرانی جا افتاده که آهنگ های کوچه و بازاری زیادی در مورد عشق ها و دیدارهای بازاری وجود دارند.

 بزک و ودوزک و آرایش خاله سوسکه هیچ شکی در  بازدیدکنندگانش باقی نمیزاره که خاله دیگه تصمیم گرفته حتما شوهر کنه. بنابراین اولش صحبت را با سر به سر گذاشتن خاله سوسکه شروع میکنند و بعد که اوضاع را مناسب می بینند  پیشنهاد ازدواج ارائه میشود. به عبارت دیگر کسی که آرایش میکنه و پیراهن پوست پیازی می پوشه مسلما دلش میخواهد دیت بزاره و راندوو برقرار کنه. معیاری که بعد از گذشت سالها هنوز در جامعه ما معتبره.

فهرست  خواستگاران خاله سوسکه در روایت های مختلف متفاوته اما در اغلبشون بقال ؛ قصاب ؛ بزاز ؛ خیاط  و سرانجام آقا موشه هستند. یعنی صنوف بازاری. از کشاورز و کارگر و سرباز خبری نیست. شوهر ایده آل خاله سوسکه باید دستش به دهنش برسه و زندگی آرامی را برای روبراه کنه.

 پاسخ خواستگاران به پرسش خاله سوسکه در خصوص تنبیه  بدنی  اغلب خشن و  بی رحمانه  است. مثلا بقال به استفاده از وزنه های ترازو تمایل دارد که دیگه اثری از خاله سوسکه باقی نخواهد ماند؛ قصاب  دیگه اوج شقاوتو نشون میده و خاله سوسکه را تهدید به استفاده از  ساطور میکنه. بزاز یک خورده ملایمتره و به خاله سوسکه می فهمونه که از متر  و ذرع و آرشین و خلاصه معیار های طولی برای زدن خاله استفاده خواهد کرد. خیاط دوباره مثل قصاب از در خشونت محض وارد میشه  و قیچی را رونمائی میکنه. انگار رسم  معمول این بوده که شوهر عصبانی هرچی دم دستش بوده به سمت همسر بیچاره اش پرت  میکرده و اصلا عواقب کارها براش مهم نبوده اند.

 نکته خیلی مهم در این داستان حضور دو حیوان است که اصلا سنخیتی به هم ندارند و داروین بزرگوار اصلا آنها را جزء  یک گونه قرار نداده  است. خاله سوسکه  و آقا موشه سرانجام بعد از مذاکراتی که شروع خوبی نداشت تن به مصالحه میدهند و ازدواج میکنند . البته آقا موشه قول میده که همسرشو درطول زندگی اصلا اذیت و تنبیه نکنه. انگار داستان قصد داره به خواننده تفهیم کنه که زندگی آدم ها بدون خشونت امکان ندارد و همسریابی و ازدواج موفق  و آرام تنها در دنیای حیوانات آن هم از دو نوع مختلف امکان دارد. شاید اگر آقا موشه با یک خانم موشه و خاله سوسکه با آقا سوسکه ازدواج میکرد آن  ها هم زندگی پر مخاطره ائی می داشتند. یعنی به سخن کوتاه : زندگی شاد  و بدون دردسر و کتک  کاری دردنیای واقعی حداقل در زندگی زوج های  ایرانی غیر ممکن  است.

از نکات مهم  این متل اعتماد به نفس زنانه خاله سوسکه  است." من که از گل بهترم ؛ چرا میزاری سر به سرم"   این تذکری  است به همه خواستگاران که اندکی متمدنانه رفتار کرده و از مواضع شرورانه خود پائین بیایند اما نتیجه ائی نمیدهد. البته در نهایت تعجب  نه خاله سوسکه در باره  وضعیت تاهل خواستگاران می پرسه و نه اونا پاپیش میشند که آیا  ازدواج اولشه و از شوهر قبلییش بچه داره یا نه.   این جنبه داستان خیلی جالبه. احتمالا ازدواج های قبلی خواستگاران برای خاله سوسکه اصلا مهم نیست.

در برخی از نسخه ها  مقصد خاله سوسکه شهر همدان ذکر میشه یعنی خود خاله اینو  میگه که میخواهد بره در آن شهر همسر مردی به نام رمضون بشه که ثروتمنده  و همیشه نون گندم تو سفره اشه. این موضوع نشان دهنده سفرهای دور و درازشوهر یابی در ازمنه گذشته بود. یعنی شوهر خوب را باید جست. اینکه بشینی تو خونه تا  خواستگار بیاد خیلی جواب نمیده.

 ...  و سرانجام اینکه خشونت آن قدر در فرهنگ زناشوئی  ایرانی نهادینه شده  که آقا موشه با خنده و شوخی به خاله می فهمونه  که در مواقع عصبانیت از دم نرمش برای زدن خاله سوسکه  استفاده خواهد کرد. دم موش درمقابل تهدید به  استفاده از قیچی و ساطور ؛ وزنه بقالی و متر بزاری پیشرفتی به جلو محسوب شده اما نافی خشونت نمی تواند باشد.گذشت زمان و رفتار مناسب آقا موشه حسن انتخاب خاله سوسکه را تایید میکنه. آنها همیشه یار و یاور هم باقی میمونند. در این داستان راجع به فرزندان  این زوج خوشبخت گزارشی ارائه نمیشه. تصور شکل بچه ها هم سخت و دشواره.  انگار باید آقا موشه و خاله سوسکه قبل از ازدواج تست DNA و سایر آزمایشات مربوطه را می دادند تا ا ز سلامت فرزندانشون مطمئن بشوند. شواهد داستان نشون میده که  این زوج جوان اصلا به ترکیب فرزندان احتمالیشون فکر هم نمیکردند.