در خدمت و خیانت روحانیت
خیانت
خیابانی ست دراز
بی چراغ و بی درخت
از راه آهن تا وقاحت
خیانت
خیابانی ست بویناک
مُردهها را جمع نخواهند کرد
نشسته اما راحت بر طبقها
خودفروشان دوره گرد
دورِ گنبدِ طلا
سرک میکشند ردیفِ مارمولکها
پیشِ دوربین، روی منبرِ فرنگی
ریش چراغان کرده یعنی اشک
تمساحِ پیرِ خیانت
زیرِ ناودانِ طلا
از بیخ بریده خلق را سر
تمساحِ دریده عبا
از بهمنِ نجاست تا اورانیمِ قیامت
قرنها ست میکشند بر سر
جسمانیانِ بیروح
عمامه را
دیگی یخ، از قیمۀ خیانت
کس دیده عمامه ای روزی
در آبادیِ خدمت؟
3/8/2019
عالی!