هنگام فرودین که رساند ز ما درود؟/ بر مرغزار دیلم و طرف سپیدرود
کز سبزه و بنفشه و گلهای رنگ رنگ/ گویی بهشت آمده از آسمان فرود
دریا بنفش و مرز بنفش و هوا بنفش/ جنگل کبود و کوه کبود و افق کبود
جای دگر بنفشه یکی دسته بدروند/ وین جایگه بنفشه به خرمن توان درود
کوه از درخت گویی مردی مبارز است/ پرهای گونه‌گون زده چون جنگیان به خود
اشجار گونه‌گون و شکفته میانشان/ گل های سیب و آلو و آبی و آمرود
چون لوح آزمونه که نقاش چربدست
الوان گونه‌گون را بر وی بیازمود ... : ملک ‌الشعرای بهار
*
جان چیست؟ تا به پیش ِ نگاه، آورم تو را / آن به، که عاشقانه، به راه آورم تو را
 ای در شکنج ِ دوزخ ِ پاکیزه دامنی/ خواهم، که در بهشت ِ گناه آورم تو را
 خرم شبی، که تا سر ِ آن خوابگاه ِ ناز / بر روی ِ دست، چون پر کاه آورم تو را
 تا سرمه سای ِ آن صف ِ مژگان ِ دلکشی
 پیروزم، ار به جنگ ِ سپاه آورم تو را... : فریدون توللی
*
مگو شعر تو سر تا پا گنه بود/ از این ننگ و گنه پیمانه ای ده
بهشت و حور و آب کوثر از تو/ مرا در قعر دوزخ خانه ای ده... : فروغ فرخزاد 
 *
اینجا که منم ، بهشت جاوید است/ اما چه کنم که خانه ی من نیست
دریای زلال لاجوردینش/ آینه ی بیکرانه ی من نیست
تاب هوس آفرین امواجش/ گهواره ی کودکانه ی من نیست
ماهی که برین کرانه می تابد/ آن نیست که از بلندی البرز
تابید و مرا همیشه افسون کرد … : نادر نادرپور
*
شبی در حال مستی تکیه بر جای خدا کردم/ در آن یک شب خدایا من عجایب کارها کردم
 جهان را روی هم کوبیدم از نو ساختم گیتی/ ز خاک عالم کهنه جهانی نو بنا کردم
 کشیدم بر زمین از عرش، دنیادار سابق را/ سخن واضح تر و بهتر بگویم کودتا کردم
 خدا را بنده ی خود کرده خود گشتم خدای او/ خدایی با تسلط هم به ارض و هم سما کردم
 میان آب شستم سر به سر برنامه ی پیشین/ هر آن چیزی که از اول بود نابود و فنا کردم
 نمودم هم بهشت و هم جهنم هردو را معدوم
 کشیدم پیش نقد و نسیه بازی را رها کردم... : کاراپت دِردِریان مشهور به " کارو" برادر ویگن
*
نه حلقه گوش عبیدم، نه از سلاله ی زشت/ چو روحِ سرکش و مستم، نمی روم به بهشت
 هر آنچه می شود از آزموده ها و خطاست/ دلیلِ حادثه ها، ذهنِ من و ذاتِ شماست
 نبسته بالِ مرا هیچ کس به غیرِ خودم/ اگر چه پیرِ خموشم، نه فكر کهنه شدم
 چرای هر چه که چون می شود، زمان و شعور/ جواب می دهد اما، نه با خرافه و زور
 جواب می دهد اما چگونه بنگری اش/ نگو که آمده از غیب، شرحِ دیگری اش
 نکاشت دانه ی کافی، نبرد بهره ی کِشت
جهنم است همینجا، و هم دیارِ بهشت: شراره رضوی
*
بهشت های یک سراینده
از بیشه های سبز و زاشجار سرفراز/از ساقه های سیب و سپیدار و سرو_ ناز
 از چشمه ی زلال و ز اطراف_ جویبار/ از قلب_ جاده ها و ز انبوه_ مرغزار
 از جمع_ شاهکار_ طبیعت، گرفته اند/ خطی کشیده ‌اند، به سوی سرای ‌تو
 بیهوده نیست، نام ‌تو، پردیس گفته اند/ اینجا ، بهشت آمده در زیر پای ‌تو...
 *
من منتظر_ چنان شبی هستم/ مستانه، به آشیان من آیی...
آن عطر_ خوش_ زنانه ی تو/ چون رایحه ی بهشت رویایی
 آکنده برین فضا و پیرامون/ آن جذبه ی شور و حال و شیدایی ...
*
نازنینا ، تو ، ای فرشته ی من / روح و ایمان ، بهشت_ بی دربان
تو ، که جانانه در نظر باشی / چون بهاران ، همیشه گل افشان
دکتر منوچهر سعادت نوری
*
مجموعه‌ ی گٔل غنچه‌های پندار
https://saadatnoury.blogspot.com/2019/07/blog-post_8.html
===========