
من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقیا/ آن جام جان افزای را برریز بر جان ساقیا
بر
دست من نه جام جان ای دستگیر عاشقان
دور از لب بیگانگان پیش آر پنهان ساقیا…:
مولوی
*
این کوزه چو من عاشق زاری بوده ست/ در بند سر زلف نگاری بوده ست
این دسته که بر گردن او میبینی/
دستیست که برگردن یاری بوده ست:
خیام
*
آن جام طرب شکار بر
دستم نه/ وان ساغر چون نگار بر
دستم نه
آن میکه چو زنجیر بپیچد بر خود/ دیوانه شدم بیار بر
دستم نه:
حافظ
*
آه ای زندگی منم که هنوز/ با همه پوچی از تو لبریزم
نه به فکرم که رشته پاره کنم/ نه بر آنم که از تو بگریزم...
من ترا در تو جستجو کردم/ نه در آن خواب های رویایی
در دو
دست تو سخت کاویدم/ پر شدم پر شدم ز زیبایی
پر شدم از ترانه های سیاه/ پر شدم از ترانه های سپید… :
فروغ فرخزاد
*
یک گل بهار نیست صد گل بهار نیست/ حتی هزار باغ پر از گل بهار نیست
وقتی پرنده ها همه خونین بال/ وقتی ترانه ها همه اشک آلود
وقتی ستاره ها همه خاموشند\/ وقتی که
دست ها با قلب خون چکان
در چارسوی گیتی/ هر جا به استغاثه بلند است
آیا کسی طلوع شقایق را؟/ در دشت شب گرفته تواند دید…:
فریدون مشیری
*
من می روم ز کوی تو و دل نمی رود/ این زورق شکسته ز ساحل نمی رود
گویند دل ز عشق تو برگیرم ای دریغ
کاری که خود ز
دست من و دل نمی رود…:
دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی
*
یک شعر ِعاشقانه به رنگ ِ سپیده بود
وقتی که
دست های سپیدت زمانه را/ معنای تازه داد
آیینه ها ز دور ترین جای این جهان/ هریک به میهمانی ِ دست تو آمدند
تا عطر ِ شادمانه ی آن جان ِ تشنه را / برباغ ِ ما دوباره ببارانند
آیینه ها زدور ترین جای ِ این جهان/ هریک به میهمانی ِ دست تو آمدند
بانوی سربلند ! بانوی درد وُ "بند" !/ در روبروی تیره ترین روزگار ِ تلخ
دست تو از تبار ِ زُلال ِ سپیده هاست/ بگذار از برابرت، سرمست بگذریم
زیباست/ آواز ِ دست های تو زیباست:
رضا مقصدی
*
دست:
از نگاه یک سراینده
دیشب کنار و همدم پیمانه بوده ایم/
دست بوس، نزد_ دلبر جانانه بوده ایم
پیمانه ، بود و باده و بزم ، اما/ از عطر یار سرخوش و مستانه بوده ایم
*
آن شب که ماه بود و فروغ ستاره بود/ بر آسمان چشم تو ما را نظاره بود\
آن شب فضا، همه عطر تن تو داشت/ هر رایحه، ترانه ای از عشق می نگاشت...
آن شب که
دست عشق تو و من به هم فشرد/ غم از میانه رفت و ره نیستی سپرد
آن شب که فصل عشق ورق خورد در کتاب/ چشمان ما یکی شد و بیگانه شد ز خواب
آن شب نشد فسانه و پاینده هست هنوز/ بر صفحه ی خیال ، درخشد بسان روز
دكتر منوچهر سعادت نوری
*
همچنین نگاه کنید به
دست در گلچینی از سروده ها:
تارنمای گنجور
دست در گلچینی از سروده ها:
تارنمای اشعار معاصر
نظرات