عمومی

دنبال کن

Jahanshah Javid


سن: ۶۳ |

متولد شهر: آبادان |

عضو از ۱۱ مهر ۱۳۹۱

ما ـ‌ هرکدام‌مان‌ ـ حاصل سودای آدم‌هایی هستیم که به‌هوای تقسیم کردن سهم رنج‌شان به وجودمان آورده‌اند. بعد فهمیده‌اند این رنج تقسیم‌ناپذیر است و حضور ما نمی‌تواند بخشی از سهم رنج‌شان را بردارد. کسانی که به وجودمان آورده بودند، نمی‌توانند به عقب برمان گردانند تا بتوانیم دوباره نباشیم. پس رهایمان می‌کنند. وظیفه‌ی والدین رها کردن است. این نقص آن‌ها نیست.—ایلکای
من از هفت دولت آزادم، نه غمگینم نه که شادم... نه در حسرت دیروزم، نه به فردا امید دارم ... نه اونقدرها جوونم که / نگران مرگ باشم ... نه اونقدرها نشئه ام که / تو فکر ترک باشم ...—آرش سبحانی
ایلکای: زندگی در دیکتاتوری تراژدی است و من به تمام کسانی که سعی می‌کنند دست کم جغرافیای‌شان تحت دیکتاتوری نباشد حق می‌دهم. نفس کشیدن بدون بوی مرگ باید جالب باشد.—ایلکای
کلید حل مشکلات نه در دست حکومت جمهوری اسلامی بلکه در اعماق چاهی است که ایران را در آن گرفتار کرده است. از این رو به گمانم اغراق نیست اگر بگوییم در این لحظه حکومت جمهوری اسلامی با همه‌ی هیمنه و ثروتی که از سرمایه‌های مردمان اندوخته نیز همچون ما با واهمه، تردید و تشکیک به عاقبت کار می‌اندیشد.—ایمان آقایاری
... ایران نیازمند فداکاری ماست. آزادی و آبادی ایران، حفظ یکپارچگی کشور و ملتش، و حق حاکمیت مردم بر پایه قانون و عدالت، خواست همه ماست. اگر بهای آن حتی خون ما باشد، آماده‌ایم با افتخار و شرافتمندانه مقابل ملت ایران تعظیم کرده و جانمان را فدای ایران کنیم تا امید را در آب و خاک این سرزمین و در دل مردمان رنج‌دیده‌اش زنده نگه داریم و آینده را آنگونه که همگان می‌خواهیم بسازیم و به ارمغان بیاوریم.—‏حسین رونقی
سپاس از کسانی که آزرده جان... شدندی از آن هزل زحمت رسان... من اما نرنجم از آن طعنه زن... که آزاد باید روال سخن—هادی خرسندی
با اتوبوسی لب‌به‌لب پر از آدم، به‌سوی هرات حرکت کردند. هوا سنگین بود و صداها در اتوبوس گم می‌شد. هیچ‌کس با صدای بلند نمی‌خندید، هیچ نوزادی گریه نمی‌کرد. انگار همه می‌دانستند که چیزی به پایان رسیده است. وقتی به هرات رسید، اولین چیزی که دید، غبار بود. خیابان‌هایی کم‌نور، ساختمان‌هایی با دیوارهای شکسته و مردمانی که نگاهشان در زمین گم شده بود.—مرجان دوستی شکیب
اگر قرار باشد سیاستی نو در ایران شکل بگیرد، باید بر شانه‌ی نقد، پاسخ‌گویی و پیوند با جامعه‌ای زنده، متکثر و چندصدایی در داخل و خارج استوار شود؛ نه بر شانه‌ی ارواحی که از تاریخ عبور نکرده‌اند. اگر قرار است گذار از جمهوری اسلامی به دموکراسی در ایران ممکن شود، باید از اسطوره‌سازی، اقتدار موروثی و تمایل به دخالت خارجی عبور کرد. —مهرداد درویش‌پور
من ده ساله که می‌خوام یه کاری رو بکنم اما هربار به دلایلی کاملا خارج از کنترل من، مجبورم به تعویق بندازمش. تهش فقط میتونم با قوه‌ی شناختیم به اون چیزی که ته ذهنم وول می‌خوره، و تقلای تزریق امید می‌کنه، بگم «از رنجی خسته‌ام که از آن من نیست». از این خونه هم باید برم. «باید» برم.—ایلکای
اکنون که جنگ تمام شده، و یا وقفه‌ای در آن افتاده، نیروهای به اصطلاح سیاسی و مدنی مخالف یا منتقد جمهوری اسلامی که با نقاب انسان‌دوستی یا ملی‌گرایی عملا به تطهیر حکومت مبادرت کردند، تاسفی از بابت تداوم سیاست‌های ایران‌ویران‌کن و جنگ‌افروزانه‌ی رژیم ابراز نمی‌کنند. اینان که نگران کشته شدن یک انسان _حتی نظامی_ بودند، اکنون نگران فوج فوج شهروندانی که با اتهامات واهی همچون «جاسوسی برای اسرائیل» بازداشت می‌شوند نیستند. —ایمان آقایاری

بیشتر