طرحی از پندار یوسفی
شیرین عبادی: دو گروه میداندار عرصهی سیاستاند: تشنگان قدرت و شیفتگان خدمت.
با گروه اول صحبتی نیست که در مرام آنها هدف وسیله را توجیه میکند و هر سیاهی در وقتش سفید میشود و هر سفیدی به موقع سیاه. تنها قدرت و تبعات آن برایشان مهم است، با هر مرامی حاضر به سازش هستند، با هر حزب و گروهی ائتلاف میکنند و تن به هر خفتی میدهند تا بر اریکهی قدرت باقی بمانند.
اما تعدادی قلیل از سیاستمداران چون شیفته خدمتاند پای بدین عرصه نهادهاند، آنان در سیاست امکان تحقق آرمانهای خود را میبینند و بدین جهت جذب آن میشوند. این گروه اندک، پایبند قدرت، شهرت و ثروت نیستند، با حربه صداقت به میدان آمده، با مخالفان مدارا کرده، پذیرای هر انتقاد صحیحی هستند و با خون خود با ملتشان میثاق میبندند. با پیروزی آنان تاریخ ورق میخورد.
نکته دردناک آن است که چنین افرادی ممکن است پیروز شده و به حکومت نیز دست یابند اما معمولاً در قدرت باقی نمیمانند زیرا بقا در قدرت ملازمه دارد با دست برداشتن از همان آرمانها – از جمله مدارا با دشمن موجب تجری او شده و امکان توطئه را فراهم ساخته و زمینه ساز سقوط شخص آرمانگرا میشود.
تاریخ به یاد دارد که دکتر مصدق چگونه شکست خورد. او که معتقد بود شاه باید سلطنت کند نه حکومت و برای رعایت قانون اساسی مشروطه، قسم یاد کرده بود، اجازه نداد محمدرضا شاه را هنگام فرار از کشور دستگیر کنند و راضی نشد، به سرنیزه تکیه کند.
هر چند مصدق سقوط کرد، محاکمه و زندانی شد، اما آیا واقعاً مصدق شکست خورد؟ کمترین تأثیر پیروزی مصدق آن بود که کمپانیهای نفتی متوجه شدند با ملتی آگاه طرف هستند و نمیتوانند وقیحانه سرمایه کشوری را به تاراج برند و مجبور شدند سهم بیشتری برای ایران در نظر بگیرند.
تاریخ به یاد دارد آلنده چگونه به شهادت رسید، اما آیا واقعاً او را شکست خورده میداند؟
سیاستمداران آرمانگرا حتی اگر شکست خورند، باز هم پیروزند و پیروزی آنها پیروزی انسانیت انسان است.
نظرات