در زبان ما واژه حمال یک دشنام است......مردیکه حمال، یا برو گمشو حمال و از این قبیل را همه شنیده ایم. جالب اینجاست که مرادف  فارسی حمال، که باربر باشد، بار منفی‌ ندارد و  نشنیده ایم کسی‌  به کسی‌ بگوید برو گمشو باربر یا مردیکه باربر. علّت این امر چیست؟ چرا از میا‌‌ن تمام  مشاغل، حمالی را بعنوان فحش انتخاب کرده ایم؟ چرا نه‌ آب حوضی یا مقنّی و یا مسئول تخلیه چاه فاضلاب؟ حمال بیچاره چه خطائی مرتکب شده که مستوجب این بی‌ احترامی باشد؟

 

                                                           ------------------------------------------------

 

یکی‌ از سوره‌های کوچک اخر قرآن، که در دبستان ما را به خواندن آن وامیداشتند، سوره المسد بود. بعضی‌ ممکن است به یاد داشته باشند......تبت یدا آبی لهب و تب‌    ما اغنی ماله و ما کسب........ الی‌ اخر.

این سوره تنها سوره ایست که در آن شخصی‌ به آسم  مورد حمله لفظی قرار میگیرد.

آبی لهب برادر عبدالله و عموی پیغمبر اسلام میباشد و همسایه دیوار بدیوار او در مکه بوده. زمانی که محمد  دعوت  به اسلام  را آغاز می‌کند، اهالی مکه و بخصوص خویشان قریشی او به مخالفت با او بر می‌خیزند و او را مسخره میکنند و `شاعر مجنون` میخوانندش. از جمله همین آبی لهب از مخالفان سر سخت او بوده و میگویند زمانی که محمد پسر خود را در کودکی از دست میدهد، آبی لهب از شدت خوشحالی به رقص و پایکوبی میپردازد. زن آبی لهب نیز که شخص سرتقی بوده، به تاسی‌ از شوهرش، زباله و هیزم سوخته جلوی در خانه محمد میریخته تا مردم را از ورود به خانه او باز دارد.

سوره المسد آبی لهب و زنش را مورد حمله قرار میدهد.........بریده باد دست آبی لهب و مرگ بر او..........و در آیه چهارم زن او را به باد حمله میگیرد و میگوید..... و امراته حمالة حطب    فی‌ جیدها حبل من مسد.... که یعنی‌ ....و زن او حمال هیزم که بر گردنش طنابی از لیف خرماست.