مجموعه اشعار
فاطمه شمس
H & S Media

 

از عاشقانه‌ها (۴)

هی مستِ مستِ مست تماشا کنی مرا
بی‌گاه و بی‌ملاحظه رسوا کنی مرا

گاهی میان خاطره‌ها گاه توی خواب
هی گم شوم دوباره و پیدا کنی مرا

ای کاش از حوالی این خانه بگذری
از این کویر تشنه و دریا کنی مرا

باید شبیه آیـنه بـاشم مقابلت
تا گرمِ گرم با نفست ها کنی مرا

با رد دست‌خط تو هر بار تب کنم
با بوسه‌های داغ مداوا کنی مرا

اینجا کسی به فکر کسی نیست نازنین
ای کاش باز در بغلت جا کنی مرا

دست مرا بگیر و ببر تا مسافری
با رفتنت مباد که تن‌ها کنی مرا

نگذار بار بعد که از راه می‌رسی
از دست‌های مرگ تمنا کنی مرا.


از عاشقانه‌ها (۵)

چقدر وحشی و زیبا و پرده‌در شده‌ای
شبیه باد، نفس‌گیر و در به در شده‌ای

چطور دل بدهم هی به این و آن وقتی
میان عالم و آدم تویی که سر شده‌ای

از اتفاق تو دیگر فرار ممکن نیست
شبیه وسوسه هر لحظه بیشتر شده‌ای

من آدمم، تب ابلیس در تنم جاری‌ست
تو سیب سرخ که میزان خیر و شر شده‌ای

تو را به شعر کشیدم به احتمال جنون
به جای قافیه هر بار جلوه‌گر شده‌ای

بیا و رد شو و این بار هم بمیرانم
زمین کم است، تو در «ماه» مختصر شده‌ای.


از عاشقانه‌ها (۶)

می‌خواهمت در لحظه‌های بی‌قراری
در خواب و بیداری و این شب‌زنده‌داری

می‌خواهمت در روزهای سرد و خاموش
در اوج این بیهودگی، بیهوده‌کاری

می‌خواهمت در فصل فصل زنده بودن
در روزهای برفی و گرم و بهاری

می‌خواهمت، می‌خواهمت، هر لحظه، هر روز
می‌خواهمت ای خونِ در رگ‌هام جاری!

می‌خواهمت حتی اگر هرگز نباشی
حتی اگر کاری به احساسم نداری

می‌خواهمت از دور از نزدیک، هر جا
هر جا که هستی با تمام هر چه داری

نسخه الکترونیکی این کتاب را از H & S Media خریداری کنید