گل گلاب

ترس از آینده ی ایران، برخلاف نظر بسیاری از دوستان، ناشی از سیاه نمایی و ناامیدی نیست، بلکه ناشی از روبرو شدن با واقعیت جامعه امروز ایران، به دور از خوشبینی و توهمات امیدوارانه است.

اوضاع زیرساختی و زیستی مملکت نیاز به توضیح ندارد و همه شاهد ابربحران های آب و انرژی و محیط زیست و... هستیم.

یکی از بزرگترین تهدیدهای پیش روی ما جدای از حضور میلیون ها مهاجر افغانی در ایران، خالی شدن مملکت از نخبگان و متخصصان و افراد و خانواده هایی است که عمری ذخیره نخبگانی و پشتوانه ی مدیریتی و کارآفرینی و خلاقیت و علم این سرزمین بوده اند.

امروز ویدیویی از آقای عباس امانت دیدم که درباره ی شجره نامه خودش شرح مختصری داد.

سه برادر، هر کدوم وزنه ای در رشته های خودشان و مغضوب جمهوری اسلامی بخاطر بهایی بودن، هرسه دور از وطن!

به لطف سیاست های ایدئولوژیک و پاکسازی های دینی و اعتقادی جمهوری اسلامی، طی این چهار دهه در کنار مهاجرت میلیون ها متخصص ایرانی صدها و هزاران خانواده بزرگ ایرانی مثل امانت، القانیان، خسروشاهی، لاجوردی، ثابت، پرتوی و... هم از مملکت مهاجرت کرده و ایران از علم و ثروت آفرینی و تخصص این سرمایه های وطن محروم شده است.

متاسفانه با مهاجرت هر فرد نخبه و متخصص، کل نسل های آتی آن خانواده که اکثرا مثل نسل های قبلی متخصص و نخبه و تاثیر گذار هستند، دیگر به مملکت بر نمیگردند و نسل های آینده ی ایران از خدمات این افراد محروم می شود.

آقای فلسفی بعنوان آخوندی که آتش بهایی ستیزی را در ایران شعله ور تر ساخت، به بهائیان زمان پهلوی انگ جهان وطنی و نداشتن عرق ملی و حس وطنپرستی نسبت به ایران می زد.

در بیدادگاه های اول انقلاب هم به کلیمیان و زرتشتی و آشوری و مسیحی حتی خانواده های بزرگ مسلمان ایران انگ نداشتن عرق ملی و همکاری و شراکت با غرب و... می زدند.

زمانه گذشت و حکومت آخوندیِ جمهوریِ مطلقه ی اسلامیِ سرسپرده ی مطلقِ روسیه! به هر نماد وطنپرستی و ملی گرایی تازید و دائم دم از امت سازی، حمایت از مستضعفان جهان، همبستگی با آزادگان جهان، تقسیم منابع ایران با ملت های مسلمان جهان و... زد.

در این راه منابع و منافع ایران را صرف توهمات امتگرایانه خودش کرد و ایران را به فقر و فلاکت و ویرانی کشاند.

تاریخ چند هزار ساله ایران را کتمان و آنرا ظالمانه خواند و نمادهای ملی را از سطح جامعه و سیستم آموزشی حذف کرد.

حال در روزگار ذلت و فروپاشی اش، دست به دامن ملی گرایی و نمادهای باستانی ایران شده و مدام دم از ایران و وطن و پادشاهان باستانی که تا چندی قبل همه را منحط و منحرف و ظالم مینامید می زند.

عبرت ماجرا آنجاست که همان کلیمیان و بهائیان و مسلمانان ایرانی زخمی از حکومت جمهوری اسلامی و رانده شده از وطن تلاش میکنند چهره مخدوش شده ایران توسط حکومت اسلامی واپسگرا را بازسازی و چهره واقعی ایران بزرگ و تاریخی را به جهان عرضه کنند.

ایران تنهاست، مظلوم است و از دست ما شاکی!

اوضاع وطن به مرحله ای از فروپاشی رسیده است که مشخص نیست حتی با سقوط جمهوری اسلامی هم بتوان ایران را بازسازی و زخم های عمیق وارد شده بر پیکرش را درمان نمود.

ما مانده ایم با وطنی ویران و سوالاتی بی پاسخ!

آیا امکان بازسازی زیرساخت های صنعتی و خدماتی مملکت وجود دارد؟
آیا می توان الیگارش هایی که در جای جای مملکت ریشه دوانیده و ثروت و منابع مملکت را به گروگان گرفته اند مهار کرد؟

آیا می توان صدها میلیارد دلار ثروت به یغما رفته ی ایران را از حلقوم این مافیاهای هزار سر بیرون کشید؟

آیا مهار روسوفیل ها و دیگر حامیان منافع دُوَل خارجی در مملکت امکان پذیر خواهد بود؟

آیا امکان حل ابربحران آب و انرژی و ریزگرد و جنگل خواری و نابودی محیط زیست وجود دارد؟

آیا میلیون ها متخصص ایرانی که طی چند دهه در کشورهای خارجی تشکیل زندگی داده اند و دوست و خانواده و شغل و داشته هایشان در آن کشورهاست، به ایران باز خواهند گشت؟

آیا می توان قلوب ایرانیانی که جمهوری اسلامی خانواده و دارایی های و آرزوها و آینده شان را به فنا داده است را به دست آورد و آنان را راضی به فراموشی گذشته و شروع روزهای تازه نمود؟

آیا با ادامه حکمرانی فعلی، ایران تا چندسال دیگر قابل زیست و سکونت خواهد بود؟

آیا امکان جدایی دین از سیاست در این سرزمین ممکن است؟

و هزاران سوال بی پاسخ و ترسناک دیگر...

آیندگان درباره سکوت و همراهی ما در این ویرانی و سقوط چگونه قضاوت خواهند کرد؟