بشار اسد، جوجه دیکتاتور سوریه، فرزند حافظ الاسد خونخوار، پس از 13 سال کشتار مخالفین سیاسی و دینی خود، و اواره سازی میلیونها سوری، در نقاط مختلف جهان، سر انجام پا بفرار گذشت و زندگی در تبعید در مسکو را آغاز نمود.

 چرا بشار اسد در 13 سال پیش از این، چنین راهی را بر نگزید، سوالی ست که پاسخ بدان چندان ساده نیست. زیرا که این تنها بشار اسد نیست که شکست خورده است بلکه، در واقع، حامی و نگاهدارنده او بر سند قدرت بعنوان یک نیروی نیابتی، ولی فقیه، حاکم مطلق بر سرزمین ایران، آخوند خامنه ای ست که شکست خورده است. چه اگر امدادهای نظامی حکومت ولایت فقیه، در 13 سال پیش از این نبود و ادامه نمی یافت، بشار اسد  بسرنوشت سرهنگ قذافی دچار میشد. بهمین دلیل، بر عکس او توانست زندگی در تبعید را برگزیند و همچون زین العابدین بن علی، رئیس پیشین جمهوری تونس، زندگی در تبعید را در املاک سرفتی خود در اطراف جهان پیشه کند و.در نتیجه از اینهمه خونریزی و تخریب و ویرانی اجتناب میورزید. اما، بشار اسد هم، همچون دیگر فریب خوردگان اندام زیبای قدرت، آماده بود که به هر دریوزگی تن بدهد، تا همچنان درآغوش قدرت بسر برد، از جمله در یوزگی در برابر رهبر معظم، ولی فقیه، آخوند خامنه ای. اما، تردیدی نباید داشت که بشار اسد در منظر سوری ها جنایتکاری بیش در در تبعید نیست و نخواهد بود.

اما، آنچه در اینجا جالب است آنستکه، بر خلاف بشاراسد که سرانجام شکست را پذیرفت و به تبعید رفت، رهبر معظم جمهوری اسلامی، آخوند خامنه ای، در آخرین سخنرانی خود در باره تبعید متحد عزیز خویش، بشار اسد، نه تنها از شکست سخنی بمیان نیاورد بلکه لاف و گزاف پیروزی را مثل همیشه سر داد، اما، با زیرکی، دست یابی بان را بآینده موکول نمود. یعنی که اگر لازم باشد برای کسب پیروزی، هرگز بدرون خود کوچکترین ترس و یا هراسی از ادامه جنگ و خونریزی و کشت و کشار راه دهید.

چرا که تاکتیکها و استراتژی های جنگی، فن و فنون امنیتی و جاسوسی ای را که آخوند ها و فقها در حوزه های علمیه آموخته اند، آنها را برای ورود بمیدان جنک و جاسوسی و کسب پیروزی آماده ساخته بوده اند، چنانکه در پایان هشت سال جنگ با صدام حسین بامید فتح قدس از راه کربلا، امام خمینی، در ذلت و خواری، دستهای تسلیم را بر افراشت و جام زهر را نوشید و قرار داد صلح با صدام حسین را پذیرفت. حال آنکه، جانشین او، آخوند خامنه ای، فرمانروای مطلق، ولی فقیه، برگزیده الله، چنان در باره نابودی اسرائیل سخن گفت گویی که به پیروزی رسیده است. چون احساس خدائی میکند خود را توانا و دانا بهر امری میداند، از جمله وارونه سازی حقایق، مثل تبدیل شکست در دست دشمن به یک پیروزی بزرگ در تاریخ، در اوج غرور و سر افرازی، بنفع درک و دانش و تدبیر نظامی، برگرفته از فقه اسلامی، بویژه در جنگ با صیهونیسم و ابر قدرت امریکا، توطئه گران اصلی براندازی بشار اسد.

 در شرایط کنونی هنوز نمیتوانیم انتظار ظهور جنبنده یا جنبندگانی را داشته باشیم که برخیزد(ند) و ادعاهای ولایت فقیه مقدس و ماورائی را بچالش بکشند؟ که اصلا، مقاومت یعنی چه و در برابر کی؟ در حالی  که روزی نیست که اسرائیل را به نابودی تهدید نکند. بدون تردید در علم فقه، مقاومت بمنظور نابودی یهودی مسلکان، امری حلال و مورد پذیرش الله تعریف شود. با این وجود، بوده و هستند روشن بینانی که با سینه سپر، محتوی اصلی گفتار ولی فقیه مبتنی برتسلیم و اطاعت و فرمانبری، چنانکه گویی انسان گوسفندی بیش نیست را آشکار ساخته اند. اما، بقیمتی بس بسیارگران. بعضا، یا  در سیاه چالهای نظام و زیر شکنجه بسر برده و میبرند و یا جانشان را بر فراز طناب مرگ از آنان ستانده و می ستانند..

 

یعنی که تحت شرایط حکومت مطلق فقیه، تحت حکومت سلطه و سرکوب، زندان و شکنجه، مگر میتوان ظهور افراد شجاع و نترسی را انتظار داشت؟ مگر بندرت. بشاهدت تاریخ.

 بنگربه نمونه زنده 45 سال حکومت فقیه و فقها، آخوند و طلبه ها، بر کدام چالشگری میتوان انگشت نهاد که حکومت اخوندی و مقبولیت آن در جامعه را مورد سوال و چالش قرار داده باشند. با این وجود، با ابراز خوشحالی ست که اخیرا شاهد ظهور فردی هستیم که میتواند با پشتیبانی قشر وسیعی از جامعه، ساختار قدرت مطلقه آخوندی را بچالش بکشد.آن فرد، فرزند و نوه شاهی ست که جامعه ایران را از فقر و عقب ماندگی نجات داد و در زمان کوتاهی، جامعه را بسوی ساختار یک جامعه مدرن رهنمون نمود که خود دارای داستانی ست طولانی که دکتر عباس میلانی گوشه هایی از تاریخ ناگفته  و یا تحریف شده رضا شاه بزرگ را در گفتگو با آقای میبدی در ویدیوهای اینترنتی اشکار میسازد..

ولی، سوالی که اینجا مطرح است، تداوم و بقای نظام استبدادی ست در 45 سال گذشته، اینبار با شکل و شمایل دینی مبتنی بر توجیهات دینی و تئوری دوران غیبت امام عج و تکلیف جانشینان امام. این بدان معناست که از همان آغاز حکومت آخوندی، ما با ظهور پدیده ای روی در روی گشته ایم، که میتوان آنرا استبداد مضاعف دین و قدرت خواند، استبدادی، افزوده بر تحکیم نظام اجتماعی،استبدادی که اشتهای آن برای سرکوب و خفقان و آدمخواری در فقه اسلامی قابل توجیه است بنا بر مرجعی همچون کلام الله، متن قرآن و زندگی پیامبر و جنگهای او. که پس از شکست 13 سال تبلغ و ترویج پیامبری خویش، بعنوان فرستاده الله و کیش اسلام در مکه، فعالیتی که موجب گریز او بمدینه گردید. محمد، البته بنا بر فرمان الله، در مدینه لشگری از بینوایان برای غارت کاروان بزرگ قریش که از شام باز مییکشت تشکلیل داد و از آآن پس او هم پیامبر برگزیده الله بود و هم فرمانروای لشگری اماده برای نه فقط غارت و چپاول، بلکه تحمیل کیش خود بر شکست خوردگان، امری، کم و بیش، بی سابقه در آنزمان. مثلا، وقتی که اسکندر ایران را فتح کرد، کیش خود را بر مردم تحمیل نکرد. بر عکس تهاجم تازیان که اگر شکست خورده ایرانی امتناع میکرد از پذیرش کیش فاتح، مجبور به پرداخت جریمه و جزیه میشد.

 در اینجا بمنظور آنکه بدانیم پس از شکست بشار اسد بعنوان یکی از اصلی ترین نیروهای نیابتی نظام و میلیاردها دلار هزینه، جامعه ما در آینده بکدام سو روان است. لازم است لحظه ای بگذشته باز گردیم، هر چند مختصر، که نشان دهیم، از زمان ورود آخوندهای مهاجم به میدان سیاست در 57، جامعه نیز تغییر یافته است. جامعه ما، با صعود آخوند بر فراز منبر قدرت، نیز، بیک جامعه دینی، تبدیل گردید، جامعه ای که بر اساس قواعد و مقررات شریعت اسلامی بگردش در آید بگونه ای که بر تمامیت جامعه سلطه  افکند. یعنی که مبادا فراموش کنیم در مبارزه با حکومت آخوندی، تنها با یک نظام سیاسی روی در روی نیستیم بلکه با دینی هم روی در روی قرار داریم که در نهاد قدرت اداغام شده است..که نه تنها ابزار قهر و خشونت را در انحصار دارد بلکه نظامی ست که ریشه در باورهای دینی مردم دارد، دینی که نهادین است در سراسر کشور در یک نهاد وسیع و گسترده، بنام حوزهای علمیه که هم اکنون در وحدت و یگانگی است با نهاد قدرت که نماد آن آخوند خامنه ای و یا هر آخوندی ست- با عمامه یا بدون عمامه، همچون محمد جواد ظریف که نهج البلاغه را از حفظ است و بکارگیرد اندیشه های فنانپذیر، شمشیر زن بزرگ اسلام، امام سوم، حضت علی را در مدیریرت امورخارجی.

 شکست سوریه وضعیت حکومت آخوندی را بکدام سوی ا میگرداند، چندان روشن نیست. تردیدی نیست که نظام ولایت فقیه با فرو ریزی یکی از متحدین خونخوار خود سخت بخود لرزیده است. هم توان سخنگویی، ولی فقیه بسر رسیده است و هم توانش در فرمانروائی. اگر پس از 35 سال، حکومت آخوند خامنه ای ادامه یافته است، افزوده بر ایجاد رعب و وحشت و سرکوب و خفقان، بآن دلیل است که نیروهای مخالف و برانداز، هنوز، نتوانسته اند شخصیتی را ارائه بدهند مورد تایید همگان. اما، آنچه مسلم است، آنستکه این تنها ساختار قدرت نیست که نیرو های برانداز با آن روی در رو قرار گرفته اند بلکه با سلطه دینی روی در روی هستند که در دنیای عینی، در واقعیت روزمره زندگی حضور دارد و هم یک پدیده ذهنی ست که در باورها و ارزشها و گفتار و پندارمان حضورد دارد.

آنچه مبارزه با حکومت آخوندی را دشوار ساخته است، جدا سازی نهاد دین از قدرت است که در حال حاضر در وحدت اند. که این سوال را پیش میاورد که آیا میتوان آخوند و فقیه و طلبه را از قدرت جدا نمود، یکی را بر انداخت و بدیگری صدمه ای نرساند و همچنان پای بند همان ارزشها و باورهای دینی باشیم که آخوند به ما و اجدادمان آموخته است. براساس باورهای دینی و قواعد و مقررات شریعت است که زنان را حیوانتر از مردان می پندارند. یعنی که نمیتوان ساختار قدرت را در هم فرو ریزیم و آنچه بر ان بنیاد گذاشته شده است بدست فراموشی بسپاریم. اهمیت جنبش زن زندگی آزادی در آن است که نه تنها ارائه دهنده ارمان و بیانگر اراده ملی ست، بلکه، شعاریست در نفی اصل اساسی اسلام، تسلیم و اطاعت و فرمانبرداری. حال آنکه، زن زنندگی آزادی، شعاریست که انتظار میرود رضا شاه دوم پرجم آنرا بر اقرازد و ملت را روح و جان مبارزه ببخشد و بر آخوند آهریمن پیروز شود.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com