ژینوس صارمیان
۱۸ تیر سالگرد کودتای نوژه یا عملیات «نقاب» (نجات قیام ایران بزرگ) بود که شاید نسل امروز اون رو به خاطر نداشته و کمتر در موردش شنیده باشه. در تاریخ بعد از ۵۷ شاید کمتر واقعهای تا این حد در پرده ابهام باقی مانده و روایت های ضد و نقیضی در موردش گفته شده باشه.
آنچه که من اینجا مینویسم هم به واسطه صغر سن در اون مقطع نمیتونه مشاهده دقیق و مستدلی باشه و بر پایه مطالبیست که بعدها خوندم.
در تیر ماه سال ۱۳۵۹ قرار بود چند فروند هواپیمای جنگی از پایگاه نوژه (شاهرخی سابق/همدان) حرکت و اهداف متعددی از جمله بیت خمینی رو بمباران کنند. اما این عملیات قبل از وقوع لو رفت و به گفته برخی «کودتایی بود که به قصد اجرا نشدن طراحی شده بود». هماهنگ کننده این عملیات در خارج از کشور شاهپور بختیار بود که با همراهی جمعی از ایرانیان سعی در فراهم کردن منابع مالی داشت. یکی از بزرگترین اشتباهات بختیار شاید درخواست کمک از عراق بود که با بمباران کردن یک نقطه مرزی بهانهای برای پرواز هواپیماها فراهم بشه. در حالیکه عراق آن روزها در تدارک حمله به ایران بود و با وجود اینکه در اینمورد به بختیار هشدار داده شده بود، توجهی نکرده بود.
در مورد لو رفتن کودتا روایات مختلفی وجود داره از حرف زدن چند نفر در مورد عملیات در تاکسی تا مراجعه همسر یکی از خلبانان به نهاد ریاست جمهوری در مورد جلسات مشکوک شوهرش تا رفتن خلبانی که به خواسته مادرش که گفته بود شیرش رو حلال نمیکنه به منزل خامنهای و محتملترین سناریو اینکه صدام که حتی از نام خلبانان باخبر بوده، مقامات KGB شوروی رو مطلع و آنها هم لیست رو به سران حزب توده و حزب هم توسط «عمویی» به شخص خمینی داده بود. از طرفی مکالمههای مستقیم با منزل بختیار و بیمبالاتیهای انجام شده هم به لو رفتن ماجرا کمک کرده بود. بطوریکه همه نهادها و مقامات از وقوع کودتا باخبر بودند. شاید این کودتا در واقع نقشهای بود برای شناسایی بهترین خلبانان کشور که هنوز به رژیم شاهنشاهی وفادار بودند و یا توطئه عراق برای حذف ماهرترین خلبانان نیروی هوایی، پیش از حمله به ایران.
مهمترین درسی که از این کودتای نافرجام میشه گرفت اینه که اپوزیسیون خارج از کشور هیچوقت شناخت درستی از شرایط ایران نداشته و هرگز ابایی از قربانی کردن بهترین فرزندان این مرز و بوم هم نداره و در صورت به خطا رفتن معادلات، مسئولیتی هم برعهده نمیگیره. هنوز کم نیستند کسانی که جوانان رو به جنگیدن با دست خالی ترغیب میکنند.
در سال ۵۹ شرایط کشور مساعد کودتا نبود. زمانی که هنوز زنها حاضر به لو دادن شوهران و مادران حاضر به قربانی کردن فرزندان، برای حفظ دین بودند، افکار عمومی آمادگی پذیرش کودتا رو نداشت، چنانچه کمتر از دو ماه با وقوع جنگ ایران و عراق سیل داوطلبان حضور در جبههها گواه این موضوعه. در جریان محاکمات حداقل ۱۲۰ نفر از بهترین افسران وطنپرست ایرانی به جوخه اعدام سپرده شدند و شاید اگر جنگ شروع نمیشد، عده بیشتری کشته میشدند.
این متن رو امشب به یاد رشادت «شادروان تیمسار ایت محققی» نوشتم که یکی از بهترین خلبانان نیروی هوایی ایران بودند. یادشان گرامی .
جنگ عراق دو ماهی بعد از نوژه آغاز شد.
صدام هم طبیعی است که آرزو داشت کودتا پیروز شود و او مجبور به لشکرکشی به ایران نشود.
تمام کودتا های دنیا شانس پیروزی شان کم است.
شانس این یکی هم بسیار کم بود.
همه کودتاچیان هم از این موضوع مطلع بودند.
اما برای بسیاری از آنها چاره دیگر، دست روی دست گذاشتن و تماشای نابودی میهن شان بود.
آنها این شانس کم را به آن چاره دیگر ترجیح دادند.
از این ادعایتان هم چیزی نفهمیدم:
مهمترین درسی که از این کودتای نافرجام میشه گرفت اینه که اپوزیسیون خارج از کشور هیچوقت شناخت درستی از شرایط ایران نداشته و هرگز ابایی از قربانی کردن بهترین فرزندان این مرز و بوم هم نداره و در صورت به خطا رفتن معادلات، مسئولیتی هم برعهده نمیگیره.
فکر کودتا در ایران و در میان نظامیان متولد شد.
دستگاه بختیار تنها بال خارجی آن را بر عهده داشت.
لو رفتن آن هم در ایران رقم خورد و ربطی به اپوزیسیون خارج از کشور نداشت.