بلاگی به عنوان " صادق هدایت و برتری نژادی در عصر رضا شاه" حاوی نکاتی است که شایستهٔ توصیفی جز چرندیات نیست. ولی این نوع حمله به یکی از ستارگان درخشان فرهنگ و ادبیات ایران معاصر در بحبوحهٔ انقلاب مهسا و حملهٔ شیمیایی به کودکان ایران یا از سر نادانیست است یا سو` نیت و دگما.
حمله به رضا شاه و محمد رضا شاه وطن ساز هنوز و هنوز بعد از ۴۴ سال و بدون قیاس و انصاف و نادیده گرفتن قتل عام فرهنگی، اقتصادی، و جانی ایرانیان به دست ننگ اسلامی تازگی ندارد. به همان سبک خود جمهوری ننگ که با پیچاندن حقیقت محض روز را شب و آفتاب را تاریکی جلوه میدهد که تفرقه را در میان ایرانیان پایدار نگاه دارد. حمله به صادق هدایت زیر پرچم مصنوعی برابری جبهه ایست جدید در تحریف و حمله به ستارگان فرهنگ و ادبیات ایران. این همان گرگ قدیمی است در لباس گوسپند.
این نکات در آن بلاگ اشاره شد که شاید تصحیحی یا ترمیمی حاصل شود ولی بهتان و سو` نیت و جهل با حقیقت و انصاف و پژوهش میان خوشی ندارند و کامنت را حذف کردند که خدای نکرده کسی زاویه یی جز دیدگاه ساختگی آنان را ببیند. نرود میخ آهنین در سنگ.
بر خلاف ادعاهای بی اساس آن بلاگ:
هیتلر گیاه خوار نبود و این دروغ به جز مزخرفات خود فاشیستها نیست. چسباندن آن به صادق هدایت و به سوال بردن انسان دوستی و حیوان دوستی او هم نشان از سو` نیت دارد و هم تنبلی در حقیقت جویی. صادق هدایت ولی تا روز آخر زندگی گیاه خوار بود ولی ظاهراً احتیاجی به اشاره به ان به اندازه دروغ پردازی در گیاه خوری هیتلر نبود.
صادق هدایت نژاد پرست نبود و از اسلام و اسلام گرا یی نفرت داشت و آن را علت زوال ایران میدانست. و بعد از ۴۴ سال نکبت اسلامی حرف او را همه اکنون درک میکنند.
صادق طرفدار هیتلر نبود و سبیل او هم هیچ ربطی به هیتلر و دار و دسته ش نداشت. در نامه ای از بمبئی به مجتبی مینوی (۱۳۱۶) در باره ناسیونالیسم آلمان صادق نوشت: "...تو هم مثل همه حرف میزنی که چون گابل، هیتلر را ژنیِ ازلی و ابدی جلوه میدهد و همه باید تملق بگویند و باور کنند، و من میگویم باید اخ و تف روی گبلز و هیتلر هر دو انداخت."
صادق هدایت با وجود پیگیری بسیار توده هیچ گاه به توده نپیوست. بعضی نظرات چپ گرایانهٔ او همسو با افکار قالب آن زمان بود ولی چسباندن او به توده سو` نظر است.
در یک بلاگ پر از تهمت و ادعاهای بی پایه و اساس آن بلاگ صادق را هم به تودهای و هم فاشیست هیتلری بودن متهم میکند. ظاهراً تضاد فاحش این دو هم کک آنان را در حال نوشتن این دری وریها نمیگزد.
هرانسان حتی نیم انصافی که آثار صادق را خوانده و میشناسد خوب به بی اساس بودن این بهتانها آشناست. شاید اینگونه تهمتها که در طول زندگی کوتاهش هم بود او را آن قدر رنجاند و از ایرانیان نا امید کرد که آن گونه خود به پایان رساند. خوشبختانه صادق بسیار عمیقتر و درخشان تر از آن است که این کوته نظران و ابلهان که دوست خود را از دشمن نمیدانند و نمیخواهند, بتوانند به ارزشها و اصالت او خدشهای وارد کنند.
شرح حال صادق هدایت به قلم خودش:
من همان قدر از شرح حال خودم رَم میکنم که در مقابل تبلیغات آمریکاییمآبانه. آیا دانستن تاریخ تولّدم به درد کسی میخورد؟ اگر برای استخراج زایچهام است، این مطلب فقط باید طرف توجّه خودم باشد. گرچه از شما چه پنهان، بارها با منجّمین مشورت کردهام، اما پیشبینی آنها هیچوقت حقیقت نداشته. اگر برای علاقهٔ خوانندگان است؛ باید اول مراجعه به آراء عمومی آنها کرد چون اگر خودم پیشدستی بکنم مثل این است که برای جزئیات احمقانهٔ زندگیم قدر و قیمتی قائل شده باشم. بهعلاوه، خیلی از جزئیات است که همیشه انسان سعی میکند از دریچهٔ چشم دیگران خودش را قضاوت بکند و ازین جهت مراجعه به عقیدهٔ خود آنها مناسبتر خواهد بود مثلاً اندازهٔ اندامم را خیاطی که برایم لباس دوخته بهتر میداند و پینهدوز سر گذر هم بهتر میداند که کفش من از کدام طرف ساییده میشود. این توضیحات همیشه مرا به یاد بازار چارپایان میاندازد که یابوی پیری را در معرض فروش میگذارند و برای جلب مشتری به صدای بلند جزئیاتی از سن و خصایل و عیوبش نقل میکنند. از این گذشته، شرح حال من هیچ نکتهٔ برجستهای در برندارد نه پیش آمد قابلتوجهی در آن رخ داده، نه عنوانی داشتهام، نه دیپلم مهمی در دست دارم و نه در مدرسه شاگرد درخشانی بودهام بلکه برعکس همیشه با عدم موفقیت روبهرو شدهام. در اداراتی که کار کردهام همیشه عضو مبهم و گمنامی بودهام و رؤسایم از من دل خونی داشتهاند بهطوریکه هر وقت استعفا دادهام با شادی هذیانآوری پذیرفته شدهاست. رویهمرفته موجود وازدهٔ بیمصرف قضاوت محیط دربارهٔ من میباشد و شاید هم حقیقت در همین باشد.
شاید اگر ایرانیان گوش شنوا به هشدارهای هدایت و فروغها و فریدون ها.. داشتند ننگ اسلامی بر ایران چیره نمیشد که این چنین این ملت کهن و غنی را به پستی کشد.
نظرات