صاحب این قلم پس ازمطالعۀ کتاب استاد توانایان فرد تصمیم گرفت برخی از اشارات مرحوم شاهزاده ایرج میرزا در یکی از اشعار معروفش را با همین شیوه تحلیل اقتصادی حضرت استادی تقسیر نماید. این است آن شعر:

آب حیات است پدر سوخته / حبّ نبات است پدر سوخته

وه چه سیه چرده و شیرین لب است /  چون شوکولات است پدر سوخته

آب شود گر به دهانش بری/ توت هرات است پدر سوخته

تا بتوانیش بگیر و بخور / صوم و صلاة است پدر سوخته

می نرسد جز به فرومایگان/ خمس و زکات است پدر سوخته

سخت بود ره به دلش یافتن / حصن کلات است پدر سوخته

تنگ دهان، موی میان، دل سیاه/  عین دوات است پدر سوخته

احمد و از مهر چنین منصرف/  خصم نجات است پدرسوخته

با همه ناراستی و بد دلی /  خوش حرکات است پدر سوخته

قافیه هر چند غلط می شود / باب لواط است پدرسوخته

و این است تفسیر مارکسیست اسلامی برخی از نکات:

  • «آب حیات است پدر سوخته»: یعنی و من الماء کل شیء حی: همه چیز از آب است و بر آب است. چنان که شاعر بزرگ اسلامی گفته: از آب برآمدیم و بر آب شدیم. البته منافقان و معاندان می گویند از خاک برآمدیم و بر باد شدیم. مزخرف می گویند. تحقیقات ما نشان داده که خیام با دانش وسیع اسلامی و بینش دقیق مکتبی و اعتقاد به ولایت مطلقه فقیه هرگز نمی توانسته چنین حرفی برخلاف نص صریح امام خامنه ای زده باشد.
  •  «حبّ نبات است پدر سوخته»: یعنی شیرینی زندگی ناشی از مبارزۀ طبقاتی است و ارزش ناشی است از کار بدون دخالت سرمایه.
  • «می نرسد جز به فرومایگان»: یعنی ارزش افزوده surplus value کار اکثریت توسط اقلیت به یغما می رود.
  • «خمس و زکات است پدر سوخته»: یعنی برای جبران استثمار سابق الذکر باید مالیات اسلامی برقرار گردد و یک پنجم سهم رئیس است، چنان که رودکی هم در همین باب فرموده: «کاروانی زده شد، کار گروهی سره شد»!
  • «با همه ناراستی و بد دلی، خوش حرکات است پدر سوخته»: یعنی اقتصاد اسلامی با این که دست راستی نیست، دست چپی هم نیست، چنان که خودمان فرموده ایم: لا شرقیه، لا غربیه/ حتی، نَعَم، نامرئیه!
  • «قافیه هرچند غلط می شود، باب لواط است پدر سوخته»: بنا بر تحقیقات اخیر استاد دکتر غریب جهاندیده استاد ممتاز زبان و تاریخ ادبیات فارسی در «دار العلوم سعدی» در کلکته هند، و متخلص به «پیمانه» این مصراع را منافقین و ظاهراً مسعود رجوی به نمایندگی از حزب بعث عراق به دیوان ایرج میرزا اضافه کرده اند، اما گویا معنای آن این بوده که باید عواید معموله از مراکز فساد را پس از کسر مخارج و غسل اسلامی (همان money laundering کفار) به بیت المال فرو ریزند تا این صنایع نیز جای خود را در میان سایر صنایع بومی از قبیل: تسبیح سازی، مونتاژ لوله هنگ، ارتشاء، نزله بندی، دعا نویسی، دور ناف نویسی، نوره کشی، وافور سازی، منقل گردانی، تولیدات مَن تشاء و گرز، وسایل تمشیت از قبیل چوب و فلک و داغ و درفش ووسایل قطع اعضای طاغی بدن و جز آن... پیدا کند که از ابن عباس و چند راوی ثقۀ دیگر نقل شده که قال الصادق رکوب اللحم، اکل اللحم، دخول اللحم، و فی الجمله لحمک لحمی. ان شاء الله.

شهدّالله که دورۀ ما، اگرچه دورۀ اختناق بیست ساله و دویست ساله و دو هزار و پانصد سالۀ استبداد شاهنشاهی بود، اما اوضاع این قدر هم شیر در شیر نبود. درست است که کسی Ph.D. نداشت و خیار و کمبزه فقط در بهار یافت می شد، اما آدم باسواد و باشعور بیشتر داشتیم. اگرچه هنوز «فرنگ دیده ها» به ایران بازنگشته بودند، و کسی از معنای ناسیون و شوونیسم و ستم ملی و طبقاتی و مضاعف و دولایه و دو وجهی و دو جنبی  و جنگ طبقاتی خبر نداشت، اما انسان میهن دوست خیلی بیشتر وجود داشت. کمتر کسی قادر به چاپ کتاب بود، اما کتابها با معنی و مقالات ناشی از تبحر و دانش بود. هنوز حکومت اسلامی درست نشده بود، اما دین و ایمان مردم محکمتر بود. «شیوۀ تحقیق علمی» هنوز باب نشده بود، اما تنفر از یکدیگر به واسطه اختلافات جزئی یا حتی کلی رسم نبود، خلاصه بگویم، اگرچه دوره ما عیناً دورۀ ماقبل تاریخ بود، اما اقلاً نسبت به خودمان آگاه بودیم و لجن مال کردن بخشهایی از فرهنگمان به عنوان افتخارات قومی و دینی و تحقیر ملیت و انسانیت و فحاشی نسبت به تاریخ و فرهنگ باعث سرافرازی نبود. اگرچه «نقد ادبی مدرن» وجود نداشت و کسی فروید و یونگ نمی شناخت، اما جرأت اهانت به بزرگان ادب و فرهنگ هم وجود نداشت. بله، خیلی از جوانها فرصت ابراز وجود نداشتند، اما هیچ شاگردی برای تصاحب منصب استاد به مرگ او نمی کوشید. راستی که عهد خوب دقیانوس و اختناق استالین بود!

چشم به راه بخش چهارم و پایانی این مطلب باشید!

اقتصاد اسلامی: زنده باد معاویه!