خدا رحمت کند مرحوم علامۀ وحیدی که عبارت «مارکسیست اسلامی» را وضع کرد. حقیقتاً باید اذعان کرد که با دقت نظر و علم کامل این عبارت را وضع کرد و البته جان بر سر آن نهاد و مارکسیستهای اسلامی در بدو به قدرت رسیدنشان او را روی صندلی چرخدار و در سن بالای نود سالگی اعدام انقلابی کردند.

حقیقت این است که بعضی از تفکرات التقاطی را جز با این عبارت نمی توان توصیف کرد و توضیح داد. واژه من درآوردی مرحوم محمد نخشب یعنی «اسکوم» - که از ترکیب «اسلام» و «کمونیسم» ساخته بود بیانگر عمق فاجعه نیست. کسانی که دو ایدئولوژی اسلام و مارکسیسم را در هم آمیخته اند و از آمیختگی بدترین جلوه های این دو مذهب، مذهب جدیدی پی ریخته اند که با توسل آن به قدرت و ثروت می رسند را چه می توان نامید جز مارکسیست اسلامی؟

بله عرض می کردم، محقق دانشمند جناب دکتور توانایان فرد در کتاب خود ضمن انتقاد ملیح از رؤسای حکومت مقدس اسلامی نوشته است: «در چند سال گذشته بسیار بودند کسانی که کارهایی را به دست گرفتند که دانش انجام آن را نداشتند» و توصیه کرده است که «اگر امثال و حکم ایران زمین که تبلور تجربیات گذشتگان می باشد» به کار بسته شده بود وضع بهتر می بود. دانشمند محترم به عنوان استدلال دندان شکن بر این نظر خود، بدون هیچ مقدمه ای از جلال الدین رومی نقل کرده اند که:

کار بی استاد خواهی ساختن؟/ جاهلانه جان بخواهی باختن!

صاحب این قلم گمان می کند که حضرت استادی بدون اطلاع دقیق از محتوای داستان «کنیزکی که با خر خاتون  شهوت می راند» این بیت را از آن نقل کرده اند. شاید هم با زبان ادب به بزرگان جمهوری اسلامی می گویند که مسئولان نظام مقدس «کدو را ندیده اند» و شاید هم تداعی این بیت در ذهن محقق ارجمند ناشی از آن باشد که پنداشته استنباط عمومی از فرمایش بنیانگذار جمهوری اسلامی که «اقتصاد مال خره» اشاره به همین داستان حضرت مولاناست، زیرا می دانیم آن فقید سعید با مثنوی مأنوس و اخت بود و شیوۀ رفتار اقتصادی جمهوری اسلامی هم  بی شباهت به عمل خر یاد شده با خاتون نامبرده نیست:

یک کنیزی شد خری بر خود فکند/ از وفور شهوت و فرط گزند

آن خر نر را به «گا» خو داده بود/ خر جماع آدمی پی برده بود

یک کدویی بود حیلت سازه را/  در ذَکـَر کردی پی اندازه را

در قضیبش آن کدو کردی عجوز/  تا رود نیم ذَکـَر وقت سپوز...

خر همی لاغر شد و خاتون او/  ماند حیران کز چه شد این خر چو مو؟...

در تفحص اندر افتاد او به جدّ/ شد تفحص را دمادم مستعد...

چون تفحص کرد از حال اِشـَک/ دید خفته زیر آن نر خر کپک

از شکاف در بدید آن حال را/ پس عجب آمد از او انزال را

خر همی گاید کنیزک را چنان/ که به عقل و رسم مردان با زنان

]توصیه می شود این بیت در نظام مقدس اسلامی و به توسط رئیس فرهنگستان جناب غلامیزید شداد ظالم به این شرح «تصحیح قیاسی» شود: خر چنان گاید توان اقتصاد/ هم به عقل و رسم آخوند زمان[

در حسد شد گفت این چون ممکن است؟/ پس من اولی تر که خر مِلک من است...

در فرو بست آن زن و خر را کشید / شادمانه، لاجرم کیفر کشید

در میان خانه آوردش کشان/  خفت اندر زیر خر هم در زمان

هم بر آن کرسی که دید او از کنیز/ تا رسد در کام خود آن قحبه نیز

پا درآورد و خر اندر وی سپوخت/ آتشی از کیر خر در وی فروخت

خر مودب گشته در خاتون فشرد/ تا به خایه در زمان خاتون بمرد...

مرگ بد با صد فضیحت ای پدر/ تو شهیدی دیده ای از کیر خر...؟

آن کنیزک می شد و می گفت آه/ کردی ای خاتون تو اوستا را به راه

گفت ای خاتون احمق این چه بود/ گر تو را استاد خود نقشی نمود

ظاهرش دیدی سری از تو نهان/ اوستا ناگشته بگشادی دکان؟

(این بیت همان است که گذشته از استاد توانایان فرد، از سوی صدر مائو «عدم احترام به تجارب توده ها» نام گرفته بود و البته مولوی صدها سال قبل از او بیان کرده بود، رجوع کنید به Mulavi vs. Mao از همین قلم)

کار بی استاد خواهی ساختن؟/ جاهلانه جان بخواهی باختن...

.....

بله، استاد توانایان فرد نظراتی هم درباره اقتصاد اسلامی دارد. از جمله می فرماید: «یکی از مباحث اقتصاد اسلامی این است که ما ]یعنی اقتصاد دانان اسلامی[ می گوییم در اسلام و قرآن مجید این کار است که ارزش می آفریند. می گوییم کلیۀ کارها چیزی نیست جز طبیعت + کار انسان». البته ایشان نفرموده اند کجای قرآن مجید چنین حرفی آمده؛ لزومی هم ندارد، در قرآن مجید هم آمده که هر رطب و یابسی در آن هست، این هم یکی از همان رطب و یابس ها.

حالا بگذریم که این تئوری را اول ریکاردو عرضه کرد و بعد مارکس از او وام گرفت و وارونه کرد تا تئوری خودش را بسازد. شاید قبل از ریکاردو هم یکی از ائمه اطهار – یا غیر اطهار – گفته باشد و ما بی خبر مانده باشیم، به هر جهت حضرت استادی و سایر اقتصاددانان اسلامی برخلاف اقتصاد دانان مُشرک دو سه قرن اخیر هیچ نقشی برای سرمایه قائل نیستند. ایشان برای اثبات عدم اهمیت و نقش سرمایه در اقتصاد به استنتاجاتی دست زده که خوانندگان گرامی بهتر است برای اطلاع از آن و نیز مکاشفات و حاصل تتبعات علمی ایشان به اصل کتاب مراجعه کنند و از سرچشمه مستفیذ شوند که از قدیم گفته اند: «چند ریزی بحر را در کوزه ای؟»

اما اگر نظر بنده را درباره اقتصاد اسلامی بپرسید، گمان می کنم اقتصاد دانان اسلامی برای حل و فصل مسائلشان، به جای ور رفتن با تئوریهای غربی و شرک آلود و بازی با کلمات و الفاظ مستهجن غیر اسلامی از قبیل کار و سرمایه و ارزش و تولید و بهره وری و این قبیل کلمات لایتچسبک، به مطالعۀ تاریخ توسعۀ اسلام بپردازند و این گونه مقولات را با توجه به آنچه دانشمندان و مورخان قرون اولیه اسلام توجیه کرده اند، با عنایت به سنت غزوات و سرایا تشریح و تبیین نمایند، و بر آن اساس دریابند که اقتصاد اسلامی دوبخش دارد: 1- غارت اموال؛ و 2 – تقسیم غنائم. شعار تظاهرات در صدر انقلاب شکوهمند اسلامی ایران هم در تأیید همین معنی بود:

مصادره، مصادره/ از اون بگیر، به ما بده!

استاد برادر همچنین معتقد است که برخی از شاعران ایرانی به جای «کمک ]گرفتن[ از هنر شعر در افزایش شعور طبقاتی مردم در مبارزه همیشگی تاریخی آنان» بی تفاوتی پیشه کرده اند و حتی به دفاع از سرمایه داری برخاسته اند! از جمله وحشی بافقی که از دشمنان مبارزات سندیکایی و از مزدوران قلم به مزد و سگ زنجیری امپریالیسم مغول به سرکردگی چنگیر جهانخوار گفته است:

به ذوق کارفرما پیش نه پای/  که خیزد ذوق کار از کارفرمای!

و گویا سعدی ست که مشت محکمی به دهان یاوه گوی او و اربابانش زده و دربارۀ خوی درندگی و سگانۀ وحشی بافقی سروده بوده است:

نه سگ دامن کاروانی درید / که دهقان ظالم که سگ پرورید

و البته منظور سعدی در این بیت همانا امپریالیسم جهانی هون است که به علت محافظه کار بودن شاعر و لاسیدن با ارباب قدرت زنگی، به منظور پنهان کاری تبدیل به دهقان گردیده است.

ادامه دارد...