Image result for love hands wiki
من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقیا/ آن جام جان افزای را برریز بر جان ساقیا
بر دست من نه جام جان ای دستگیر عاشقان
دور از لب بیگانگان پیش آر پنهان ساقیا…: مولوی
*
این کوزه چو من عاشق زاری بوده ست/ در بند سر زلف نگاری بوده ‌ست
این دسته که بر گردن او می‌بینی/ دستی‌ست که برگردن یاری بوده‌ ست: خیام
*
آن جام طرب شکار بر دستم نه/ وان ساغر چون نگار بر دستم نه
آن می‌که چو زنجیر بپیچد بر خود/ دیوانه شدم بیار بر دستم نه: حافظ
*
آه ای زندگی منم که هنوز/ با همه پوچی از تو لبریزم
نه به فکرم که رشته پاره کنم/ نه بر آنم که از تو بگریزم...
من ترا در تو جستجو کردم/ نه در آن خواب های رویایی
در دو دست تو سخت کاویدم/ پر شدم پر شدم ز زیبایی
پر شدم از ترانه های سیاه/ پر شدم از ترانه های سپید… :  فروغ فرخزاد
*
یک گل بهار نیست صد گل بهار نیست/ حتی هزار باغ پر از گل بهار نیست
وقتی پرنده ها همه خونین بال/ وقتی ترانه ها همه اشک آلود
وقتی ستاره ها همه خاموشند\/ وقتی که دست ها با قلب خون چکان
در چارسوی گیتی/ هر جا به استغاثه بلند است
آیا کسی طلوع شقایق را؟/ در دشت شب گرفته تواند دید…: فریدون مشیری
*
من می روم ز کوی تو و دل نمی رود/ این زورق شکسته ز ساحل نمی رود
گویند دل ز عشق تو برگیرم ای دریغ
کاری که خود ز دست من و دل نمی رود…: دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی
*
یک شعر ِعاشقانه به رنگ ِ سپیده بود
وقتی که دست های سپیدت زمانه را/ معنای تازه داد
آیینه ها ز دور ترین جای این جهان/ هریک به میهمانی ِ دست تو آمدند
تا عطر ِ شادمانه ی آن جان ِ تشنه را / برباغ ِ ما دوباره ببارانند
آیینه ها زدور ترین جای ِ این جهان/ هریک به میهمانی ِ دست تو آمدند
بانوی سربلند ! بانوی درد وُ "بند" !/ در روبروی تیره ترین روزگار ِ تلخ
دست تو از تبار ِ زُلال ِ سپیده هاست/ بگذار از برابرت، سرمست بگذریم
زیباست/ آواز ِ دست های تو زیباست: رضا مقصدی
*
دست: از نگاه یک سراینده
دیشب کنار و همدم پیمانه بوده ایم/ دست بوس، نزد_ دلبر جانانه بوده ایم
پیمانه ، بود  و  باده  و بزم ، اما/ از عطر یار سرخوش و مستانه بوده ایم
*
آن شب که ماه بود و فروغ ستاره بود/ بر آسمان چشم تو ما را نظاره بود\
آن شب فضا، همه عطر تن تو داشت/ هر رایحه، ترانه ای از عشق می نگاشت...
آن شب که دست عشق تو و من به هم فشرد/ غم از میانه رفت و ره نیستی سپرد
آن شب که فصل عشق ورق خورد در کتاب/ چشمان ما یکی شد و بیگانه شد ز خواب
آن شب نشد فسانه و پاینده هست هنوز/ بر صفحه ی خیال ، درخشد بسان  روز
دكتر منوچهر سعادت نوری
*
همچنین نگاه کنید به
دست در گلچینی از سروده ها: تارنمای گنجور
دست در گلچینی از سروده ها: تارنمای اشعار معاصر