در باره ی خدمات فرهنگی و ادبی استاد یار شاطر سخن بسیار رفته است و می رود ولی در باره ی سجایا و خصوصیاّت اخلاقی والای این مرد بزرگ کمتر قلم زده شده است. باید توجّه داشت آنچه که تا کنون در باره ی هوش، ذکاوت وخوش حا فظه بودن استاد یار شاطر نوشته و بیان شده ، استعداد هائی است ذاتی که نمی توان آنها را آموخت و یا با کار و کوشش بدست آورد در حالی که سجایا و محاسن اخلافی ، مسائلی است اکتسابی که با کمی هوشیاری ، زیرکی و توجّه می توان آنها را آموخت و به کار بست. با توجّه به آنچه گفته شد ، می خواهم در این نوشته شمّه ای از فضائل و محاسن اخلاقی استاد یار شاطر را بازگو کرده، حشمت سلیمانی او را بنمایانم . باشد که نسل جوانتر و نسلهای آینده را به کا ر آید و سرمشق قرار گیرد.
ممکن است از خود بپرسید که نویسنده ی این مقاله کیست وچگونه به خویشتن اجازه ی چنین مهمّی را می دهد. در دو بند زیر سعی می کنم پاسخ گوی این پرسش بجا باشم.
به هنگام تحصیل در ایران متا سّفانه من همیشه دو قدم ازدست یابی به استا د و محضرش واپس بودم. درزمان دانشجوئی دانشکده ی ادبیّات دانشگاه تهران، نعمت شا گردی او نصیبم نشد چراکه او راهبر و راهنمای دانشجویان آمریکائی بود. وقتی هم که از کار کتابداری در مجلس سنا کناره گرفتم از دوستان و هم کاران دیگرکتابدارم وصف او را می شنیدم که تابستانهائی را که در تهران می گذراندند از کتابخانه ی مجلس سنا استفاده می کردند و از مراجعین مرتّب آن کتابخانه ی پر ارزش بودند. یکی از دوستان کتابدار نقل می کرد که هروقت به کتابخانه می آمدند از خانم کتابدار با همان طنز شیرین و خاصّ خود می خواستد که کتاب " مُهمل التّواریخ " ( مُجمل التّواریخ ) را برایشان بیاورد. ملاحظه می کنید که من سعادت آشنائی نزدیک با او را در دو نوبت از دست داده بودم.
سال ها گذشت و به آمریکا آمدم. در سالهای اقامت در امریکا بیشتر با نوشته های دانش پژوهانه ی ایشان آشنا شدم و بخصوص نوشته ی ایشان در باره ی زرتشت پیامبر در یکی از دائره المعارف ها شدیداَ تحت تأ ثیرم قرار داده بود. با این همه باز هم جز چند دیداردر کنفرانسهائی مربوط به ایران شناسی آن هم بطور خیلی کوتاه ، بهره ی دیگری از مصاحبت ایشان نصیبم نشد ه بود تا این که در یکی از سفرها یم به ایران ، دوست و استاد عزیز و دانشمندم ، زنده یاد دکتراحمد تفضّلی که به دیدنم آمده بود از من خواست که کتاب تازه اش را با عنوان "زبان پهلوی، ادبیّات و دستور آن " با خود به امریکا بیاورم و خدمت استاد روانه کنم که با طیب خاطرو به روی چشم پذیرفتم و پس از بازگشت به آمریکا به عهدم وفا کردم. آنچه که به هیچوجه انتظارش را نداشتم ، کارت تشکّری بود که از استاد به دستم رسید. با خطّ زیبا و مضرّس ( به علّت لرزش دست ) خود از این که من به گفته ی ایشان زحمت کشیده و کتاب را برایشان فرستاده بودم سپاسگزاری کرده بودند. این حرکت بزرگوارانه و حقّ شناسانه ، طوق محبّت خالصانه و وفاداری نسبت به ایشان را بر گردنم آویخت و احساس کردم ، استاد یارشاطر، سلیمانی است که موری را مورد مرحمت قرار داده است. از آن جا رابطه ی نزدیک تر من با استاد و همسر زیبا و فرهیخته اش آغاز شد که خوشبختانه تا آخرین سال های عمراستاد ادامه داشت و من از موهبت حضور و الطافش هر زمان که فرصتی دست می داد ، بهره مند می شدم.
تا به این جا در باره ی یکی از والاترین خصوصّیات اخلاقی استاد یارشاطر که توّجه مساوی به همه ی انسان ها باشد واین که آنچه باعث می شود افراد نزد او اهمّیت پیدا کنند انسانیّت آنهاست و نه مقام و منزلتشان، سخن گفتم.
از دیگر خصوصیّات اخلاقی استاد یارشاطر که در کارهای ادبی و فرهنگی ایشان هم به خوبی می شد بازتاب آن را دید ، علاقه ی شدید به نظم و ترتیب بود. همان دقّتی که در ویراستاری مقالات و مطالب ایشان به چشم می خورد و این که هر واژه باید در جای ویژه ی خود نشانده شود، در محیط خانه و حتیّ آشپزخانه ی ایشان نیز با همان شدّت مقالات ایرانیکا درعمل و اجرا بود.
به یاد می آورم چندی پس از فوت همسر گرامیشان در یکی از سفرهائی که به دیدنشان رفته بودم چون می دانستند که من در کتابداری و طبقه بندی هم مدرککی دارم از من خواستند که در مرتّب کردن قفسه ی ادویه ها درآشپزخانه به ایشان کمک کنم که به روی چشم پذیرفتم و به کمکشان شتافتم. یکایک شیشه های ادویه را ابتدا بررّسی و شناسائی کردیم ، برآنها برچسب چسباندیم و نام آنها را روی برچسب به دو زبان فارسی و انگلیسی نوشتیم. پس از اتمام این مقدّمات به مشکلی دچار شدیم و آن این که آنها را به چه ترتیبی در قفسه های آشپزخانه قرار دهیم؛ بر طبق الفبای فارسی یا انگلیسی؟ سرانجام ، پس از بحثی کوتاه و بر شمردن نکات مثبت و منفی هریک ، تصمیم گرفته شد ادویه هائی را که در پختن غذاهای ایرانی بکار برده می شود به ترتیب الفبای فارسی و آنهائی را که در پختن غذاهای غیر ایرانی بکار می رود به ترتیب الفبای انگلیسی در قفسه ها جای دهیم. این طبقه بندی به خوبی و خوشی و با رضایت خاطر ایشان به اتمام رسید. پس از انجام این مهمّ از ایشان پرسیدم : "شما چه مدّت یک بارآشپزی می کنید؟" که در جواب با لبخندی به لب گفتند: "هیچ وقت. "
این نمونه را به این خاطر ذکر کردم تا نشان دهم که چگونه این دقّت وسواس گونه به نظم و ترتیب و توجّه موشکافانه به جزئیّات، در تمام مراحل و مقاطع زندگی استاد یارشاطر جاری و ساری بود.
استاد یار شاطر با همان دقّت ذکر شده، در جستجو و یافتن خوبیها و زیبائی ها در افراد، اشیاء ، طبیعت و حتّی اجسام هم بودند. سعی می کردند که فقط خوبیها و زیبائی ها را ببینند و بدیها و زشتی ها را یا نبینند یا نادیده بگیرند. ایشان از همه چیز خوب و زیبا لذّت می بردند خواه این چیز، یک تابلونقاشی بوده باشد، یا یک لباس ، یک جفت کفش ، یا ساختمانی ، مبلی ، غذائی (از غذائی که شب قبل خورده بودند با چنان دقّت ، آب و تاب و لذّتی صحبت می کردند که آب از دهان ها جاری می ساخت.) یا خانمی. در این جا لازم است بگویم که وقتی پای خانم ها به میان می آمد دیگر برای ایشان زشت و زیبا مفهومی نداشت چون به نظر ایشان همه ی خانم ها زیبا بودند . اصلاً جنس زن زیبا بود. به نظر می رسد ایشان با برنادشاو هم عقیده بودند که می گوید زن زشت در دنیا وجود ندارد فقط برخی از زنان هستند که نمیتوانند خود را زیبا جلوه دهند. استاد یارشاطر عقیده داشتند که هر خانمی در زندگی و جامعه وظیفه دارد که همیشه در بهترین شکل و فرم ممکنه ظاهر شود تا به چشم ها ی نظاره گر لذّت و خوشی بخشد و محیط اطرافش را زیباتر سازد. بطورکلّی ایشان از همه ی مظاهر طبیعت لذّت می بردند .
بر این باورم که بهترین تعریفی که از قدرت سازمان دهی و متشکّل کردن و مقتصد بودن استاد یارشاطر در کارهای فرهنگی و اجتماعی ، داده شده توسّط یکی از استادان مسلّم معاصرزبان و ادب فارسی است که نام او را در این جا ذکر نمی کنم . این استاد در مجلسی در باره ی این خصوصیّت استثنائی استاد یارشاطر گفته بود که دکتر یار شاطر می تواند با پنج اسکناس یک تومانی ، پنج مرکز ایران شناسی معتبر درپنج قارّه ی دنیا تأ سیس کند. بعدها او از استاد بخاطراین گفته پوزش خواسته بوده و استاد یارشاطرهم مطمئنّش کرده بودند که ازین گفته هیچگونه کدورتی به دل نگرفته اند.
از خصوصیّات دیگر استاد یارشاطر که بسیار مورد تحسین و احترام من بود ، علاقه و اشتیاق ایشان به آموختن چیزهای تازه و آموختن بطور اعمّ بود. هر زمان که ملاقاتی با ایشان برای من فراهم می آمد یا ایشان را سرگرم آموختن زبانی جدید می یافتم یا خواندن و گوش دادن به کتابهائی تازه. استاد یارشاطر از تمام دقیقه های زندگی ، بیشترین استفاده ی سودمند رامی بردند و اعتقاد به زمان کش دادنی داشتند. جالب این که ، هر وقت هم از ایشان می پرسیدی به چه کار سرگرم بودند در جواب بدون مکث می گفتند: " کارهای باطل." اگر کارهای ایشان باطل است کارهای ما باطل اندر باطل اندر باطل است.
گرچه شرح محاسن و سجایای اخلاقی استاد یار شاطر را می توان همچنان ادامه داد و هرچه بگویم باز هم حقّ مطلب را ادا نکرده ام ، با این همه با ذکر فقط یک مطلب دیگر به این بازگویی خاطرات خاتمه می دهم. آن هم در باره ی نظریّه ی استاد یار شاطر در باره ی زمان بود. استاد یار شاطر هم همچون حکیم عمر خیّام ، ریاضی دان ، فیلسوف و شاعر ایرانی اعتقاد به زمان حال و بهره گیری از زمانی که در آن هستیم و به عبارت دقیقترلحظه ها-داشتند. با این تفاوت بزرگ که برداشت خیّام بدبینانه و تؤام با نگرانی است و برای رفع این نگرانی نوشیدن شراب و مستی توصیه می کند در حالی که نگاه استاد یارشاطر کاملاً خوش بینانه است و بجای نگرانی و رفع آن با مستی، استفاده ی بجا و مؤثّر از لحظه ها را پیشنهاد می نماید. استاد یار شاطر معتقد بودند که زندگی مجموعه ایست از لحظه ها که باید آن ها را دریافت و قدرشان را شناخت.
یادشان به خیرکه چشم وچراغ ما بودند و خواهند بود.
تابستان ۲۰۱۸
اگر در سر و بدنه رژیم بوگندوی آخوندی یک مسلمان به والائی و شرافت این هم میهن بهائی وجود داشت, اکنون به سراشیب سقوط گرفتار نبود... من تردیدی ندارم که بازماندگان آن زنده یاد, شاهد نابودی حکومت خونخوار ولایت فقیه بوده, استقرار حکومت خودمختار بهائی را در سرزمین مقدس حیفا, رها از جور صهیونیست های یهود آزار, سیری ناپذیر, کودک کش و متجاوز جشن خواهند گرفت...