در این سوی پنجره

من هستم و سکوت شب

و اطاقی

پر از تنهایی من

پر از سکوت من

پر از سکوت خدا ...

در این سوی پنجره

حتی زنجره های شب

بی صدا می آیند و ، بی صدا می روند...

همه ی بودن های من

قابی ست شکسته

آویزان

بر دیواری ، مرده از جنس سکوت

وقتی که حتی باد ، 

سکوت و تنهایی ما را

در ایوان شب جا می گذارد

عصمت پنجره ها را نشکنیم

آخر چه سود

پنجره باز باشد یا بسته

آنگاه که نگاه من

بر طاقچه های شب

بجا مانده باشد...

amoo darvish