عکس از سایت دکتر کاوهِ فرخ
تا به آنجا رسیدیم که خسرو پرویز شروع به پاسخ به اعتراضات کرده بود و بر طبق شمارهگذاری نولدکه، اعتراض شمارهٔ ۱ را در بخش پیش پاسخ داده بود. اینجا اعتراضات شیرویه یادآوری شده و سپس بقیهٔ پاسخهای خسرو پرویز که در تاریخ طبری درج شده است آورده میشود. بگفتهٔ نولدکه خسرو پرویز به همهٔ اعتراضات یک به یک پاسخ داده است و هرچند طبری کاملترین روایت را از اسناد تاریخی آورده است ولی شامل همهٔ پاسخ خسرو پرویز نمیشود.
اعتراضات شیرویه:
۱. بر پدرت بشوریدی و ستم راندی و پادشاهی را از او گرفتی و چشمان او را میل کشیدی و او را به بدترین گونه بکشتی و دربارهٔ او گناه بزرگی کردی.
۲. و نیز با ما پسران خود رفتار بد کردی و ما را از همنشینی با نیکان باز داشتی و هرچه ما را مایهٔ آسودگی و شادمانی و آرزو بود از ما گرفتی.
۳. و نیز با کسانی که روزگاری دراز در زندان تو بودند رفتار بد کردی چندانکه از درویشی و تنگدستی و دوری از شهر و زن و فرزند در رنج و بدبختی افتادند.
۴. و نیز در کار زنان خود نیک ننگریستی و مهر خود از ایشان دریغ داشتی و نگذاشتی تا با مردان دیگر شوی کنند و از ایشان فرزندان آرند و ایشان را بر خلاف میل خودشان نزد خود نگاه داشتی.
۵. و نیز از همه زیردستان خود خراج بسیار خواستی و با درشتی و سختی بر ایشان ستم راندی.
۶. و نیز مالی را که به جور از مردم بگرفتی بینباشتی و دلشان را بر خود تباه ساختی و آفت و زیان بر سر ایشان فرود آوردی.
۷. و نیز در مرز روم سپاهیانی را پیوسته نگاه داشتی و ایشان را از زن و فرزندشان دور داشتی.
۸. و نیز تو با موریسیوس پادشاه روم غدر کردی و نیکیهایی را که او با تو کرده بود نشناختی: او ترا پناه داده و آزمون نیک داده بود، شرّ دشمن را از سر تو باز کرده و گرامیترین و برگزیدهترین دختر خود را به تو داد. و از این روی نام ترا بلند ساخته بود، اما تو حق او را سبک شمردی و چوب صلیب را که تو و مردم بلاد تو به آن نیازی نداشتید به او باز نگردانیدی با آنکه او آنرا از تو خواسته بود.
اکنون اگر حجتهایی در ردّ این گناهان که برشمردیم برای ما و مردم داری باز گوی و اگر حجتی نداری زود بسوی خدا بازگرد و توبه کن تا دستور خود را دربارهٔ تو بفرماییم». اسپاذگشنسپ این پیام شیرویه را نیک بشنید و روی به خسرو نهاد تا آن پیام را باز رساند.
بقیهٔ پاسخ خسرو پرویز:
۲. پاسخ ما به آنچه دربارهٔ پسران ما گفتی چنین است: همهٔ پسران ما بجز آنان که خداوند از ما باز گرفت درست اندام بودند. لیکن ما بر شما پسبانان گماشتیم تا نگذارند به کارهایی که به شما مربوط نباشد دست یازید زیرا بیم داشتیم که از شما بر مملکت و رعیت زیانی برسد. پس ما برای پوشاک و سواری و دیگر نیازمندیهای شما مخارج فراوان کردیم که خود آن را میدانی. اما ترا بویژه سرگذشتی است و آن چنین است: ستارهشماران در زایجهنامهٔ تو چنین دیدند که از تو یا به سبب تو بر ما بدی خواهد رسید. با اینهمه به کشتن تو امر نفرمودیم و بر زایجهنامهٔ تو مهر نهادیم و آن را به همسر خود شیرین دادیم و با اینهمه حکم ستارهشماران را استوار میداشتیم. پرمیشا پادشاه هند در سال سی و ششم پادشاهی ما فرستادگانی با نامه نزد ما فرستاد و در آن نامه از هر دری سخن گفته بود و برای ما و شما پسران ما هدایا فرستاده بود و به هر یک از شما نامهای نوشته بود. هدیهای که برای تو فرستاده بود یاد میآوری که پیلی و شمشیری و بازی سپید و دیباجی زربفت بود. چون در هدایا و نامههای شما بنگریستم دیدم که برنامهٔ تو به هندی نوشته است: «مضمون این نامه را پوشیده نگاهدار». پس بفرمودیم تا هدایا و نامهها را به هر یک از شما باز دهند اما نامهٔ ترا به جهت آن جمله که نوشته بود نگاه داشتیم و دبیری هندی بخواستیم و بفرمودیم تا مُهر نامه بشکند و آن را بر ما بخواند. در آن نامه چنین نوشته بود: «مژده باد ترا و شاد زی و دل خوش دار که تو روز دی به آذر از ماه آذر سال سی و هشتم از پادشاهی خسرو تاج بر سر خواهی نهاد و بر تمام مملکت او پادشاه خواهی شد». پس ما را یقین شد که تو پادشاه نخواهی شد مگر از راه مرگ و نابودی ما و با آنهمه از وظیفه و پاداش و معونت و جز آن که در حق تو بود چیزی نکاستیم تا چه رسد که امر به کشتن تو کنیم. پس بر نامهٔ پرمیشا مهر نهادیم و آن رابه زن خود شیرین سپردیم. شیرین هنوز زنده است و عقل و تن او درست است، اگر بخواهی میتوانی زایجهنامهٔ خود و نامهٔ پرمیشا را از او بگیری و بخواهی تا از خواندن آن نالان و پشیمان شوی.
۳. پاسخ ما به آنچه دربارهٔ کسانی که پیوسته در زندان بودند گفتهای چنین است: پادشاهان گذشته از کیومرث۱۱۷ تا پشتاسپ همه از رویِ داد حکم میراندند و از زمان بشتاسپ تا زمان ما حکم به داد کنند با دین و پرهیزگاری. اگر تو از خرد و دانش و ادب بیبهرهای از بزرگان دین که ستونهای کیش ما باشند بپرس تا بدانی که حال کسانی که به پادشاهان عصیان کنند و با ایشان خلاف ورزند و عهد ایشان بشکنند و با گناهان خود سزاوار کشتن باشند چون است. در پاسخ تو خواهند گفت که چنین کسانی سزاوار رحم و بخشایش نباشند. با اینهمه بدان که ما در زندان دائم نینداختیم مگر کسانی را که از روی داوری درست میبایست کشته شوند یا در چشم ایشان میل کشیده شود و یا پای و دست و یا یکی از اندامهای بدن ایشان بریده شود. چه بسا که زندانبانان و کسان دیگر از وزیران ما به یاد ما میآوردند که این زندانیان در خور کشتن هستند و میگفتند: «ایشان را زود بکش پیش از آنکه چارهای بیندیشند و ترا بکشند». اما چون ما بقای جان مردم همیخواستیم و خونریزی را روا نمیداشتیم در کار ایشان درنگ همیکردیم و کار ایشان را به خدا میگذاشتیم و جز زندان کیفر دیگری برایشان جایز نمیشمردیم جز آنکه ایشان را از خوردن گوشت و شراب و بوییدن گلها باز داشتیم و در این کار از آنچه در سنت دین ماست که کشتنیان را باید از لذت و خوشی باز داشت، عدول نکردیم. ما فرمودیم که خوردنی و آشامیدنی و دیگر نیازمندیهای ایشان را به اقتصاد به ایشان بدهند و ایشان را از آمیزش با زنان ایشان و از زاد و ولد باز نداشتیم. اکنون میشنوم که تو میخواهی این فتنهجویان دوروی کشتنی را رها سازی و فرمودهای تا زندانشان را ویران کنند. اگر تو ایشان را رها سازی خدا را خلاف کردهای و به خود بدی خواستهای و به دین خود سستی و شکست آوردهای زیرا دستور دین تو چنین است که بر کشتنیان رحم نیاوری و بر ایشان نبخشایی و با اینهمه، دشمنان پادشاهان هرگز مملکت را دوست ندارند و آنان که بر پادشاه عصیان کردهاند طاعت او را گردن ننهند و حکیمان در پندهای خود چنین گفتهاند: «در کیفر کسانی که درخور کیفرند درنگ مکن که درنگ در کیفر ایشان داد را ببرد و تدبیر مملکت را زیان دارد». اکنون اگر در رها ساختن این دورویان سرکش کشتنی نابکار ترا خوشی دست دهد فرجام بد آن را در تدبیر مملکت و آمدن زیانها و آشوبهای بزرگ به همکیشان خود، خواهی یافت
۴. ————
۵. اینکه گفتهای ما خواسته و کالا و غلات و جز آن از بلاد مملکت خود گرد آوردیم و آن از مالیاتگیری به ستمکارانهترین راهها و بدترین سختگیریها بر زیردستان و سختترین ستمرانیها بوده است، نه از جنگ با دشمنان و پیروزی با ایشان، چنین گوییم: پاسخ درست به سخنی که از روی نادانی و بیخردی باشد همانا پاسخ نگفتن است، زیرا پاسخ نگفتن مانند خستو شدن به گناه است و همانا برهان قوی و عذر آشکار ما در دفاع از خویش در آنست که هرچه را از ما پرسیدهای باز نماییم؛ بدان ای نادان که مملکت پادشاهان را پس از خداوند خواسته و سپاهیان بر پای همیدارد بویژه در مملکت ایران که دشمنان از هر سوی آن را در میان گرفتهاند تا آنچه را که به دست اوست فرو ببرند، تنها راه بازداشتن آنان و جلوگیری از آنچه میخواهند از ایران بربایند سپاه بسیار و سلاح و ابزار جنگ فراوان است و تنها راه بدست آوردن سپاه بسیار و دیگر نیازمندیهای جنگی داشتن زر و سیم فراوان است و راه گرد آوردن زر و سیم برای روز نیاز کوشش و جد بسیار در گرفتن مالیات است و این بدعتی نیست که ما نهاده باشیم بلکه ما در این کار از پدران و گذشتگان خود پیروی کردیم زیرا ایشان نیز مانند ما زر و سیم گرد آوردند و در افزودن آن بکوشیدند تا ایشان را در تقویت سپاه و برپا داشتن کارها و دیگر چیزها که در آن سیم و زر بکار آید پشتیبان۱۱۹ باشد. اما بهرام دوروی با گروهی از نابکاران کشتنی همسان خود بر این زر و سیم و گوهر که در گنجخانههای ما بود تاختن آوردند و هرچه بود پراگندند و بر باد دادند و ببردند و چیزی بر جای نگذاشتند جز بعضی از سلاحهای ما که نتوانستند آن را نابود سازند و ببرند و در آن رغبت نکردند. پس از آن به سپاس خداوندی ما مملکت خود را باز گرداندیم و کارهای ما استوار شد و رعیت به طاعت ما گردن نهاد و ما ایشان را از بند ستم و شری که گرفتار آن بودند رهانیدیم، به هریک از چهار سوی کشور خود اسپهذی فرستادیم و بجز اسپهبذان بر آن نواحی پاذوسپانان بگماشتیم و در مرزهای خود مرزبانان نهادیم و کارگزاران کاربر چابک بر سر کار آوردیم و همه را به سپاه فراوان تقویت فرمودیم تا پادشاهانی را که با ما سر خلاف داشتند و دشمنان ما را سرکوب کردند. در سال سیزدهم پادشاهی ما سپاهیان ما چندان به دشمن تاختن بردند و غارت کردند و اسیر گرفتند که هیچیک از دشمنان ما در خاک خود نمیتوانست جز به پاسپان یا به زنهار ما و یا با ترس و بیم خود را آشکار سازد تا چه رسد به اینکه به گوشهای از خاک ما بتازد و یا آنچه را که ما ناپسند میداریم مرتکب شود. در این سالها چندان از غنایم زر و سیم و گوهر و مس پرند و حریر و استبرق و دیبا و چارپایان و سلاح در کالاخانهها و گنجخانههای ما جمع شد و چندان برده و اسیر فراهم آمد که اندازه و اهمیت آن بر مردم پوشیده نماند. در پایان سال سیزدهم پادشاهی ما که بفرمودیم نقش نوی برای سکه زدن بر زر و سیم بسازند، شمارگران به ما گزارش دادند که بجز زر و سیمی که برای روزی سپاهیان خود به کنار نهاده بودیم در گنجخانههای ما دویست هزار کیسه بود که جمع آن هشتصد هزار هزار مثقال بود. چون دیدیم که مرزهای ما استوار شده است و دشمن را از مرزهای زیردستان خود باز داشتهایم و بر دهنهایی که برای فرو بردن مال زیردستان ما باز شده بود پوزهبند زدهایم و بساط امن همه جا گسترده است و چهار سوی مملکت از فشار و غارت در امان است، بفرمودیم تا بازماندهٔ مالیات سالهای گذشته را باز ستانند و هرچه از زر و سیم و گوهر معدنی از کالاخانهها و گنج خانههای ما بردهاند به جای خود بازگردانند.۱۲۳ در پایان سال سیام پادشاهی ما بود که بفرمودیم نقش نوی برای سکه زدن بر زر و سیم بسازند، بجز اموالی که برای روزی سپاهیان خود به کنار گذاشته بودیم و بجز اموالی که پیش از آن برای ما شمرده بودند چهارصد هزار کیسه بود که جمع آن هزار هزار و ششصد هزار هزار مثقال بود.۱۲۴ این همه که برشمردیم بجز آن چیزیست که خداوند از راه انعام و بخشش خود از اموال پادشاهان روم در کشتیهایی که باد بسوی ما رانده بود، بر خواستههای ما بیفزود و ما آن را «گنج باد آورد»۱۲۵ نام نهادیم. اموال ما از سال سیام پادشاهی ما تا امسال که سال سی و هشتم پادشاهی ماست، رو به فزونی است و آبادانی مملکت ما و امن و آسایش زیردستان ما و نیرومندی و استواری مرزها و اطراف مملکت رو به افزایش است. اکنون میشنویم که تو از روی پستی به سخن نابکاران سرکش کشتنی کار میبندی و میخواهی اینهمه مال را بپراگنی و از میان ببری. اکنون ترا میآگاهانیم که این گنجینهها و زر و سیم جز با رنج و کوشش بسیار و جز با بخطر انداختن جانها بدست نیامده است و این همه برای آن بوده است که دشمنانی را که از هر سوی این مملکت را فرو گرفتهاند و میکوشند تا هرچه در آنست بگیرند، دفع کنیم. برای دفع این دشمنان در هر زمان پس از یاری خداوند، تنها با خواسته و سپاه میتوان آماده شد و سپاه نیز جز به مال نیرمند نتواند بود و مال نیز آنگاه سود دارد که فراوان باشد. پس هرگز در اندیشهٔ پراگندن این اموال مباش و در آن گستاخ مشو زیرا که آن پناهگاه سلطنت و مملکت تست و ترا در برابر دشمنان نیرو و پشتیبان است».
اسپاذگشنسپ بسوی شیرویه بازگشت و سخنان خسرو را بی آنکه از آن کم کند به او بازگفت. بزرگان ایران باز پیش شیرویه رفتند و گفتند: «این درست نباشد که ما را دو پادشاه بود، یا بفرمای که خسرو را بکشند و ما چاکران فرمانبردار تو باشیم و یا آنکه ترا از تخت برداریم و او را فرمان بریم». شیرویه از این گفتار بشکست و در او سستی۱۲۷ پدید آمد و به کشتن خسرو فرمان داد.
۱۱۷)
ایرانیان، چنانکه معروف است، گیومرث را نخستین پادشاه میدانند. به عقیدهٔ ایرانیان زرتشت در زمان پشتاسپ ظهور کرده و وحی دینی خود را آورده است. در اینجا و در جاهای دیگر ساسانیان در نظر ایرانیان جانشینان واقعی پادشاهان اساطیری دانسته شدهاند.
۱۱۹)
در اخبارالطّوال دینوری در اینجا افزوده است (البته دینوری قسمتهای دیگر را مختصرتر و کوتاه آورده است): یکی از پادشاهان هند به جدّ او خسرو اول نوشته بود که مملکت ایران مانند باغی است که در و دیوار آن را باید از گزند چارپایان حفظ کرد. دیوار این باغ سپاهیانند و در این باغ مال و خواسته. از شاهنامه بر میآید که این مطلب در اصل روایت موجود بوده است: که ایران چو باغیست خرّم بهار شکفته همیشه گل کامکار… الخ».
۱۲۳)
در اینجا به تهمت سنگینی اعتراف شده است. تحصیل بازماندههای مالیاتی پس از سالیان دراز اقدام بسیار ظالمانهایست و مطابق ظاهر حق و قانون رسمی هم باشد از سختی و ظالمانه بودن آن نمیکاهد. اما پر کردن مجدد گنجینههایی که سالها در معرض دزدی و اسراف قرار گرفته باشد فقط هنگامی امکانپذیر میگردد که از کسانی که بدهی نداشته باشند نیز مالیات اخذ شود. بهرحال، جزئیات این اعمال به هر ترتیبی تنظیم شده باشد علاوه بر سختی و ظالمانه بودن نفسِ آن فشارها و ستمکاریهای بیشمار را نیز موجب میگردید.
۱۲۴)
اتهام نفس ادامه مییابد. این مبلغ که دو برابر مبلغ مذکور در فوق است ممکن است تا اندازهای درست باشد و یا مبالغهآمیز باشد بهرحال برای مملکتی که بطور کلی فقیر است و پادشاه آن در جنگی وحشتناک درگیر شده که مخارج آن از درآمد حاصل از غنائم و غاراتش بیشتر بوده است غبطهانگیز نیست مخصوصاً که پس از گرد آوردن اینهمه ثروت با مرگ او آنهمه بر باد برود. پر کردن گنجینهها از هوی و هوسهای قدیم شاهان بزرگ مشرقزمین بوده است. در اینجا باید به مبالغ هگفتی که مقدونیان در گنجخانههای هخامنشیان یافته بودند توجه داشت. پس از آنهمه چپاول که از این گنجها شده باز با بقایای آن جانشینان اسکندر جنگهای درازی توانستند راه بیندازند، در صورتیکه اگر نیمی از این گنجها را عاقلانه بکار میبردند میتوانستند راه آسیا را بر روی این فاتح بزرگ ببندند.
۱۲۵)
این واقعه را ابنقتیبه (ص۳۲۹) و مسعودی (ج۲ ص۲۲۶ به بعد) و فردوسی و دیگران نیز ذکر کردهاند. ابنقتیبه میگوید که امواج دریا کشتیها را در اسکندریه بسوی خشکی راند، مسعودی بجای اسکندریه انطاکیه گفته است.
۱۲۷)
فردوسی گفته است: «بترسید شیروی و ترسنده بود که در چنگ ایشان یکی بنده بود» (۲۰۴۳).
شیرویه [قباد] و خسرو پرویز -۱
شیرویه [قباد] و خسرو پرویز -۲