«لیورا» اولین رمان فریبا صدیقیم است. او قبل از این رمان، دو مجموعه ی شعر ، 15 داستان برای کودکان و نوجوانان ، و سه مجموعه داستان کوتاه منتشر کرده است. صدیقیم رشد ادبی خود را با انتشار رمان لیورا – توسط نشر نوگام در لندن- به خوبی طی می کند.
لیورا رمانی است که خوانده می شود و به یاد می ماند.
اگر بخواهم لیورا را در یک جمله خلاصه کنم می گویم لیورا داستان زنی است که با وسواس در گذشته اش زندانی شده و نمی داند چطور در زمان حال زندگی کند. لیورا داستانی عاشقانه است همراه با سوال عاشقانه ای که تا آخر داستان بی جواب می ماند و در نهایت به خواننده این امکان را می دهد که با نویسنده همراهی کند، تخیل کند و معنای عشق را به تناسب حال خود دریافت کند .
فریبا صدیقیم کاراکترهای خودش را خوب می شناسد و گرچه بسیار اندک در مورد ظاهر شخصیت ها حرف می زند اما از طریق حواس پنجگانه نشانه هایی را تحت اختیار خواننده قرار می دهد که به راحتی شخصیت ها را تصویر کند و با آنها همرا ه شود.
رمان از زمان حال شروع می شود اما بزودی به زمان گذشته می رود و تا آخر داستان، زمان حال و دو گذشته ی مختلف را به تداوم در هم می آمیزد. این در هم آمیزی یکپارچگی دارد و بسیار روان اتفاق می افتد، بطوری که خواننده جریان داستان را به راحتی و بدون اشکال تعقیب می کند.
طرح داستان پیچیدگی ندارد . چیزی که پیچیده است شخصیت راوی داستان است و راهی که در برخورد با مسائل و کشمکش های زندگی اش انتخاب کرده. عاملی که به شخصیت لیورا عمق و حذابیت می دهد ، بدیع بودن و عمیق بودن افکار اوست و شیوه ای که در برخورد با دودلی ها و شک ها انتخاب می کند، و همین است که خواننده را با او همراه می کند ؛ با ناتوانی اش در تصمیم گیری، با سوالهای ذهنی اش در مورد عشق، با بی اعتمادیهایش به دنیا، با فرارش از زندگی حال و پناه بردنش به خاطرات کودکی و جوانی اش در گرماگرم انقلاب و با مهاجرتش به خارج از کشور.
لیورا به کیان، شوهرش که 17 سال است با او زندگی می کند شک دارد. بیان همین شک کافی است که داستان را از همان ابتدا جذاب کند و خواننده را به قلاب خود بکشد.
در ابتدا ممکن است خواننده از شک پی دلیل و سکوت شخصیت داستان در برابر مسائل مستاصل شود ، اما دیری نمی گذرد که به علت طرز برخورد های شخصیت داستان آشنا می شود و در می یابد که با شخصیتی درون گرا مواجه است، شخصیتی که در موقعیت های زندگی اش سکوت می کند و در عوض خاطره های دوران کودکی اش یک به یک زنده می شوند تا او بتواند خودش و دلیل سکوتش را بیشتر بشناسد.
در فصل های آینده با زندگی گذشته ی لیورا آشنا می شویم و نیز می فهمیم که پدر لیورا به خاطر زن دیگری مادر را ترک کرده و برای مدتی غیب می شود و این واقعه نه تنها روی زندگی لیورا که روی زندگی همه ی فامیل اثرگذاشته است.
خواننده در رمان به آرامی به ریشه ی شک و بدبینی های لیورا پی می برد، با عواطف او آشنا و دلسوزی و همراهی اش جلب می شود. لیورا در حد پارانویا اضطراب دارد ، با احساسات خود بیگانه است و همین باعث می شود که نتواند در زمان حال زندگی کند. مدت کوتاهی بعد از اینکه همایون، عشق اول لیورا، ایران را ترک می کند او عاشق کیان می شود و کشمکش های عشقی اش آغاز می شود..
کیان شخصیتی جذاب دارد، خوش چهره است و با رمز و رازی که دارد به راحتی لیورا را عاشق خود می کند. آنها 17 سال زندگی شان را با یکدیگر ادامه می دهند. یکی از مشکلات کتاب لیورا به نظر من همین 17 سال جای خالی است که در رمان وجود دارد. آنها بچه ندارند و هیچ یک در حال حاضر راضی به نظر نمی رسند. بندرت با هم ارتباط برقرار می کنند و لیورا با اوچندان حرف نمیزند، اما هنوز با وسواس شدید به این زندگی آویزان است. او حتی کیان را تعقیب می کند و در نهایت برایش کارآگاه خصوصی می گیرد.
لیورا در مورد احساساتش گیج است و وقتی می شنود که همایون، اولین عشق او، به شهر می آید او برای دیدنش با خود کلنجار دارد اما وقتی تصمیم میگیرد که برای دیدن همایون برود، داستان به نحو دیگری پیش می رود. از نظر من صحنه ی دیدار آنها می تواند نقطه عطفی در افکار و احساسات او باشد. اما نظر من به عنوان یک خواننده چه اهمیتی می تواند داشته باشد وقتی این علائم هنوز برای لیورا کافی نیست. او هنوز دو دل است.
می شود گفت لیورا برای هر تصمیمی دو بار فکر می کند، شخصیتی مشاهده گر دارد و در ذهن خود به مسائل بعد وسیعی می دهد و به همان نسبت در زندگی اش مدتها بی عمل و حتی بی عکس العمل است. و شاید فقط از طریق باز بینی خاطرات است که می تواند خودش را دوباره در گذشته اش ببیند تا علت این نکته ضعف را دریابد و عاقبت دست به عمل بزند، همانطور هم که خودش هم در جایی از رمان تکرار می کند:" چرا حرف نزدم؟" که من ترجمه اش می کنم:" چرا عمل نکردم؟" این بی عملی در کودکی اش طبیعی است. تنها جایی که ما لیورا را بسیار فعال می بینیم در جوانی و زندگی سیاسی اوست که از نظر من بیشتر نقشی است در بروز عشق به جای اینکه واقعیت عشق باشد؛ نقشی که لیورا به آن احتیاج دارد.
همانطور که گفتم داستان لیورا چندان پیچیده نیست و نویسنده انتهایی باز خلق می کند که خواننده خودش تصمیم بگیرد.
لیورا کتابی پر از اندیشه و تحریک کننده است ، کتابی که به روان انسانها و روابط عاطقی آنها توجه می کند و نیز نشان می دهد که چگونه یک حادثه در گذشته می تواند روی تمام زندگی تاثیر بگذارد و آن را دگرگون کند. لیورا زن غمگینی است؛ نمی تواند اعتماد کند، به راحتی عشق بورزد، فراموش کند و ببخشد. نویسنده در طی داستان به خوبی نشان می دهد که او به دنبال بخشش و در نهایت صلح درونی است و ارتباط عمیق تر با خودش.اما پایانش هر چه باشد، آیا می توانیم اطمینان کنیم که لیورا زن شادتری خواهد شد؟
فریبا صدیقیم زنی یهودی است و لیورا قهرمان داستان نیز یهودی است اما این رمان از نظر من عمدتا در مورد موقعیتی انسانی است. این واقعیت که او یهودی است و مسائل مذهبی مطرح شده، تمام تعریف او نیستند و هیچ اتری در کم رنگ کردن پیغام های انسانی داستان ندارند. لیورا می تواند هر مذهبی داشته باشد، تمرکز نویسنده بر مذهب نیست و به نسلی تعلق دارد که کم و بیش تمام این روایت ها را تجربه کرده است؛ نسلی گم شده. همین بعد وسیع تر است که به رمان زیبایی می دهد.
نکته ی بدیع و مبتکرانه در این رمان از نظر من بیشتر از همه چیز قدرت زبان فریبا صدیقیم است. زبان مدرن و پر از تخیل او توانسته فضا و شخصیتها را به زیبایی بیافریند. مهارتی که در چیدن و انتخاب کلمات، تصاویر و صحنه ها دارد به خوبی نشان میدهد که او یک شاعر است. کتاب لحظات شاعرانه بسیار دارد اما نویسنده افراط نمی کند و خواننده را غرقه نمی سازد . نویسنده قصه گو است و می داند چطور قلاب خود را به ذهن خواننده بیندازد تا او به راحتی و با علاقه پیش برود. فریبا نویسنده ی زبر دستی است، اما سعی نمی کند خواننده را تصنعی تحت تاثیر قرار دهد و به خاطر چیرگی اش بر زبان خودنمایی کند. کتابهایی هستند که در آنها تکنیک بر متن غالب است اما خوشبختانه در کتاب لیورا این اتفاق نمی افتد و او متن را فدای تکنیک نمی کند. شیوه ای که فریبا صدیقیم در پیش بردن و خلق داستان دارد منحصر به فرد است.
بی صبرانه منتظر رمان بعدی اش هستم.
آذرین صادق
نظرات