عمومی

دنبال کن


عضو از ۵ شهریور ۱۳۹۹

نیمی از اساتید معترض اخراجی به دانشگاه بازگردانده نشده‌اند

 

هرانا

پس از اعتراضات سال ۱۴۰۱ تا تابستان ۱۴۰۳، موجی از اخراج و قطع همکاری با استادان در دانشگاه‌های دولتی و آزاد شکل گرفت. به گزارش روزنامه شرق و روایت شماری از اساتید اخراجی، نیمی از این افراد تاکنون به دانشگاه بازگردانده نشده‌اند. در این گزارش آمده است که وزارت علوم در جریان اخراج، تعلیق و قطع همکاری دانشگاه‌ها با اساتید، با استناد به اتهاماتی غیرقابل اثبات و یا غیرموثق دست به تشکیل پرونده زده و از راه‌های قانونی همچون تمدید نکردن قرارداد شغلی یا تعلیق وضعیت علمی بهره برده است. با روی کار آمدن دولت مسعود پزشکیان در سال ۱۴۰۳ و وعده بازگرداندن استادان و دانشجویان اخراج‌شده، امیدهایی برای جبران این وضعیت شکل گرفت و برخی استادان نیز به دانشگاه‌ها بازگشتند. با این حال، «شرق» می‌نویسد بیش از یک سال پس از آغاز دولت جدید، بسیاری از استادان از توقف پرونده‌ها، نبود پاسخ مکتوب روشن و گره خوردن روند بازگشت به جلسات سنجش صلاحیت عمومی خبر داده‌اند؛ حتی برخی از بازگشت‌کرده‌ها نیز از محدودیت‌های تازه و حذف امتیازات پژوهشی سخن گفته‌اند.

در این گزارش، با شماری از استادان گفت‌وگو شده است. نقل‌قول‌های مستقیم از #مهدی_خویی (دانشگاه علامه طباطبایی)، #مهشید_گوهری (دانشگاه فردوسی مشهد)، #حسین_مصباحیان (دانشگاه تهران) و #محمد_سلطانی (دانشگاه اصفهان) آمده که از تجربه اخراج، روندهای مبهم اداری، فشارهای امنیتی و بن‌بست در مسیر بازگشت گفته‌اند. همچنین گزارش به‌صورت غیرمستقیم یا باواسطه به وضعیت #رهام_افغانی‌خراسکانی (دانشگاه شهید بهشتی)، #بهدخت_نژادحقیقی (دانشگاه تهران) و #زهرا_موسوی‌خامنه (دانشگاه الزهرا) پرداخته و توضیح می‌دهد که پرونده بازگشت این افراد یا بی‌پاسخ مانده یا در چرخه‌های اداری و گزینشی متوقف شده است.

در ادامه، برای نشان دادن گستردگی موضوع از استادان دیگری نیز نام برده می‌شود که هنوز به دانشگاه بازنگشته‌اند؛ از جمله #علی_سرزعیم، #فرهاد_شریعت‌راد، #محمد_فاضلی، #رضا_امیدی، #معصومه_قاراخانی، #حسن_باقری‌نیا، #آرش_اباذری و #زهرا_خشک‌جان. جمع‌بندی این گزارش نشان می‌دهد که با وجود وعده‌های دولت جدید برای بازگرداندن استادان اخراجی، بیش از نیمی از آنان همچنان بیرون از دانشگاه مانده‌اند و بخش مهمی از تصمیم‌گیری نهایی نیز به سازوکار «هیئت عالی جذب» در شورای عالی انقلاب فرهنگی گره خورده است.

زنی که صدای پرده‌نشینان شد؛ ماگه رحمانی، اولین زن داستان‌نویس و تذکره‌نویس افغانستان


بهروز اخلاقی، آسو

«برای من نه تنها راه رفتن با چادری ناراحت‌كننده بود، بل من اساس همچو قانونی را مورد سؤال قرار می‌دادم.» (ماگه رحمانی)  

در اوت ۱۹۵۰ [مرداد ۱۳۲۹]، به فاصله‌ی کمی پس از برگزاری اولین انتخابات پارلمانی، صدها مرد و اندک‌شمار زنان جوانی با برقع یا بی‌چادری به خیابان‌های کابل آمدند و خواستار گشایش فضای سیاسی شدند. ماگه رحمانی نیز در شمار این زنان بود. صبح روز بعد از این تجمع، دو مأمور جلو دروازه‌ی خانه‌ی پدری او حاضر شدند و گفتند که به فرموده‌ی دولت حق خروج از خانه را ندارد، مگر با چادری. زن جوان که تصمیم داشت به هیچ روی تن به چادری و برقع ندهد دو سال تمام را در حصر خانگی سر کرد و دو مأمور روز‌ و شب پشت دروازه‌ی خانه‌اش به نگهبانی نشستند. نشریات غیردولتی و احزاب کوچک به‌تازگی تأسیس شده بودند و دانشگاه کابل رونق گرفته بود اما این آزادی‌های شکننده و اندک هنوز شامل حال زنان نمی‌شد. ماگه رحمانی به جرم «تن ندادن به عرف» باید خانه‌نشین می‌شد. از انتشار مهم‌ترین کتاب او، پرده‌نشینان سخنگوی، تنها یکی دو ماه می‌گذشت و او حالا به سرنوشت زنان ادیبی دچار شده بود که اولین بار خودش تاریخ پرده‌نشینی‌شان را روایت کرده بود.

ماگه رحمانی داستان‌نویس، پژوهشگر ادبی و فعال اجتماعی، از پیشگامان هر سه‌ی این عرصه‌ها در افغانستان است. او با انتشار داستان کوتاه «دوست بدبختم» در شماره‌ی دوم مجله‌ی ادبی «آریانا» در سال ۱۹۴۸ به‌عنوان اولین زن داستان‌نویس توجه جامعه‌ی باسواد افغانستان را به خود جلب کرد. در سال ۱۹۴۹ جز اینکه اولین داستان‌نویس زن بود، به‌عنوان فعال اجتماعی و سیاسی نیز شناخته می‌شد. نهضت زنان روشنفکر با چاپ داستان ماگه و آوازخوانی میرمن پروین در رادیو و انتشار مجله‌ی زنان «میرمن» وارد دوران تازه‌ای شده بود؛ انگشت‌شمار زنانی همچون او و میرمن پروین جسارت ورود به اجتماعات را یافته بودند و می‌کوشیدند تا دختران و زنان جوان را با اهمیت تحصیل و تعلیم آشنا کنند. در همان مقطع تاریخی، برای اولین‌بار، لطیفه کبیر سراج به‌عنوان گوینده‌ی خبر به رادیو رفته بود و پس از او صدای ماگه هم از رادیو کابل در بخش خبر شنیده می‌شد.

زندگی و زمانه‌ی ماگه رحمانی

ماگه رحمانی متولد سال ۱۹۲۴ [بهار ۱۳۰۳] در مسکو است. پدرش غلام‌احمد رحمانی در طول مأموریتش به‌عنوان کارمند سفارت افغانستان در مسکو با دانشجوی جوانی که اصالتاً اهل قفقاز بود ازدواج کرد. «ایرینا» و احمد رحمانی درست در شش‌هفتگی فرزندشان، ماگه، مسکو را به مقصد کابل ترک کردند، اما این حضور بسیار کوتاه بود و این‌بار غلام‌احمد رحمانی از سوی دولت امان‌الله‌ خان به‌عنوان دبیر اول سفارت افغانستان در ترکیه مأمور شد و ماگه‌ی دوساله و مادرش همراه پدر راهی آنکارا شدند.

او در سال‌های زندگی در ترکیه به دلیل داشتن معلم سرخانه‌‌ی فرانسوی به زبان فرانسه مسلط شد و تا نوجوانی تنها روسی و فرانسه می‌دانست و آشنایی اندکی با زبان دری داشت. چهار سال بعد با تغییر محل مأموریت این‌بار خانواده راهی مسکو شد و ماگه تحصیل را در این شهر آغاز کرد و تا دوره‌ی متوسطه‌ی اول به زبان روسی درس خواند.

روزگار خوش خانواده‌ی رحمانی در اوایل دهه‌ی ۱۹۳۰ با سقوط دولت امان‌الله‌ خان و آغاز درگیری‌های داخلی در افغانستان به پایان می‌رسد. ماگه در تنها مصاحبه‌اش (با لیلی رشتیا و عنایت سراج) می‌گوید: «پس از قدرت گرفتن محمد نادرشاه (معروف به نادرخان)، همه‌ی دیپلمات‌ها به وطن فراخوانده شدند. پدرم ما را در اتحاد جماهیر شوروی رها کرد و به افغانستان برگشت. او در اكتبر ۱۹۳۲، با چند تن از رفقایش كه مخالف رژیم جدید بودند به جرم جمهوری‌خواهی دستگیر گردید. شماری از آنان اعدام شدند و شماری در محابس كابل برای شانزده سال محبوس ماندند و آنجا فرسودند. پدرم با چند تن دیگر در ارگ شاهی محبوس بود. در محابس دیگر شهر، زندانیان اجازه‌ی ملاقات هفته‌وار به شمول همسر و دختر و باقی افراد اناث خانواده را داشتند. امّا در زندان ارگ، تنها به افراد ذكور خانواده اجازه‌ی ملاقات داده می‌شد.»

در تمام این مدت، ماگه و مادرش در مسکو از سرنوشت پدر بی‌خبر بودند. ماگه در مدرسه‌ای که آلمانی‌های گریخته از حکومت هیتلر در مسکو تأسیس کرده بودند آلمانی می‌آموخت. اما به‌زودی دولت شوروی به ایرینا رحمانی حکم کرد که تنها در صورتی اجازه‌ی اقامت در این کشور را دارد که از تابعیت افغانش صرف‌نظر کند. طی این مدت آنها تنها دو نامه از احمد رحمانی دریافت کرده بودند و درست وقتی که از بی‌خبری و شایعات به این نتیجه رسیدند که پدر نیز در شمار اعدامیان است، دوباره نامه‌ای به دستشان رسید و این نامه سبب شد که ماگه‌ی چهارده‌ساله و مادرش از طریق هرات به افغانستان بازگردند. محمد هاشم خان، صدر اعظم وقت حکومت محمدظاهر شاه، به ایرینا اجازه‌ی اقامت داد و ماهانه نود افغانی به این مادر و دختر مقرری پرداخت شد اما پدر همچنان در زندان بود.

پس از سال ۱۹۳۸، ماگه به مکتب مستورات کابل رفت که در واقع شفاخانه‌ای برای زنان بود که مکتبی نیز در خود داشت و به دختران پرستاری و قابلگی می‌آموخت. خودش می‌گوید: «طبعاً فارسی را به‌ویژه در دبیره نمی‌دانستم، در این مکتب فارسی را خیلی زود آموختم و در آن متبحر شدم. مکتب امکان بیرون رفتن از خانه و هم‌نشینی با دیگر دختران را فراهم کرد. حلقه‌ی کوچک خانواده‌ی پدرم نمی‌توانست نمونه‌ی عام زنان افغان باشد و از این‌رو مکتب به مثابه‌ی حیات نوینی برایم بود. با خانواده‌های افغان از هر قوم و طبقه‌ای آشنا شدم، با فرهنگ و ادبیات شفاهی به‌ویژه انسی یافتم.»

با پایان دوره‌ی دبیرستان در سال ۱۹۴۴، ماگه به‌عنوان آموزگار زبان فرانسه، ریاضیات و جغرافی در دبیرستان مَلالی، ویژه‌ی دختران، استخدام شد. او از بیست‌و‌دوسالگی همکاری با نشریات را هم آغاز کرد و برای اولین‌بار به حلقه‌ی زنان تحصیل‌کرده‌ای پیوست که مفهوم آزادی و مساوات را به واسطه‌ی زندگی در اروپا تجربه کرده بودند و در پی ترویج این مفهوم در افغانستان بودند. او می‌گوید: «در اروپا کلان شده بودم. این‌که بخواهم به هر جایی بروم یا با هر کس معاشرت کنم برایم طبیعی بود. اما در محیط كابل خود را دفعتاً تحت شرایطی یافتم كه نظر به سنن كشورم جزئی‌ترین حركتم با قیودات مختلف رو‌به‌رو می‌شد. نه تنها باید سر تا پای خود را در چادری، كه مزاحم حركات عادی مانند راه رفتن می‌شد و ساحه‌ی دیدم را تنگ می‌ساخت، می‌پوشانیدم، بل حتی اجازه‌ی آن را نیز نداشتم كه به تنهایی از خانه بیرون شوم و یا با افرادی خارج از خانواده معاشرت داشته باشم. از این قیودات از همان ابتدا منزجر بودم و در هر فرصتی زیر پایش می‌گذاشتم.» >>>

انتشار اولین آلبوم شروین حاجی‌پور

 

بی بی سی

شروین حاجی‌پور، خواننده و ترانه‌سرا، خبر داد که اولین آلبومش با عنوان «واقعی» در دی ماه منتشر خواهد شد و از مخاطبانش خواست این آلبوم را «قانونی» خریداری کنند. برخی هم در شبکه‌های اجتماعی از انتشار این آلبوم با «مجوزهای دولتی» انتقاد کرده‌اند.

شروین حاجی‌پور در شبکه اجتماعی ایکس نوشت: «ممنونم که با تهیه قانونی این مجموعه از ما حمایت می‌کنید تا تو مسیرمون واقعی بمونیم.»

روزنامه هم‌میهن در گزارشی نوشت که این آلبوم «پس از کسب همه مجوزهای لازم حالا برای پیش‌فروش رسمی، در سایت رسمی این خواننده ارائه شد.»

برخی از کاربران شبکه‌های اجتماعی به آقای حاجی‌پور انتقاد کرده‌اند که او در حالی از انتشار با مجوز آلبومش خبر می‌دهد که کمتر از دو هفته پیش از محدودیت رفت‌وآمد در برخی از اماکن عمومی گلایه کرده بود.

شروین حاجی‌پور کمتر از دو هفته پیش (۱۷ آبان ماه) با انتشار ویدئویی در اینستاگرامش از منع ورودش به باشگاه‌های ورزشی و کنسرت، ممانعت از اجاره خانه، و محرومیت از این قبیل حقوق شهروندی خبر داده بود.

شروین حاجی‌پور در این ویدئوی کوتاه گفت:‌ «من نماندم در این کشور که گوشه خانه‌ام بنشینم یا تحقیر شوم یا نتوانم کار یا ورزش کنم.»

اما از انتشار آلبوم آقای حاجی‌پور استقبال هم شده است و رسانه‌های ایران نوشته‌اند که استقبال خوبی از پیش‌فروش آلبوم شده است.

آلبوم «واقعی» را موسسه فرهنگی هنری آراد پخش کرده است.

حکم یک سال زندان برای جعفر پناهی

 

رادیو فردا

وکیل جعفر پناهی خبر داد که دادگاه انقلاب اسلامی برای این کارگردان سرشناس ایرانی یک سال حبس صادر کرده است.

مصطفی نیلی روز دوشنبه ۱۰ آذر در صفحهٔ ایکس خود نوشت که شعبهٔ ٢۶ دادگاه انقلاب اسلامی تهران به صورت غیابی جعفر پناهی را بابت «فعالیت تبلیغی علیه نظام» به یک سال حبس و دو سال ممنوعیت خروج از کشور و ممنوعیت عضویت در گروه‌ها یا دستجات سیاسی و اجتماعی محکوم کرده است.

وکیل این کارگردان سینما افزوده که «در فرصت قانونی اقدامات لازم جهت اعتراض به این حکم را انجام خواهیم داد».

جعفر پناهی ۶۵ ساله تابستان سال ۱۴۰۱ بازداشت و زندانی شد و پس از نزدیک به هفت ماه حبس در زندان اوین، سرانجام در پی اعتصاب غذای خشک، با قرار وثیقه به‌طور موقت آزاد شد.

فیلم «یک تصادف ساده» او سوم خرداد امسال برندۀ نخل طلای هفتاد‌وهشتمین جشنوارهٔ فیلم کن شد؛ جایزه‌ای معتبر برای فیلمساز معترضی که بیش از ۱۵ سال اجازۀ خروج از ایران را نداشت.

در روزهای پیش از جشنوارهٔ کن، فشار نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی بر سازندگان این فیلم تشدید شد و تماس‌هایی از سوی آن‌ها با برخی از سینماگرانی که در تولید آن نقش داشتند صورت گرفت و برخی از آنان نیز برای ارائه توضیح احضار شدند.

جعفر پناهی فیلم «یک تصادف ساده» را بدون دریافت مجوزهای حکومتی و همچنین بدون رعایت حجاب اجباری بازیگران زن در ایران ساخته است.

فرانسه ۲۶ شهریور این فیلم را به عنوان نمایندهٔ خود برای رقابت در بخش بهترین فیلم بین‌المللی جوایز اسکار انتخاب کرد.

این کارگردان سرشناس ایرانی هم اکنون در کشورهای مختلف تور معرفی و نمایش این فیلم انجام می‌دهد. «یک تصادف ساده» داستان گروهی از زندانیان سیاسی سابق را که بازجو و شکنجه‌گر سابق‌شان را اسیر کرده‌اند، روایت می‌کند. فیلم این پرسش بنیادی را مطرح می‌کند که آیا مخالفان هم باید مثل حاکمان خشونت بورزند؟

از زمان اعتراض‌های «زن، زندگی، آزادی» در پاییز ۱۴۰۱، حضور و نمایش فیلم‌های جریان غیررسمی یا زیرزمینی ایران در جشنواره‌ها و برنامه‌های بین‌المللی به شدت افزایش یافته و این فیلم‌ها در غیاب آثار مجوزدار جریان رسمی تبدیل به نمایندگان اصلی سینمای ایران شده‌اند.

زنان عرب ایرانی، زندگی‌هایی که درباره‌اش چیز زیادی نمی‌دانیم

 

مریم فومنی، آسو

زنانی سیاه‌پوش، با عبایه‌هایی که از سر تا قوزک پایشان را پوشانده، در زیر هرم آفتاب جنوب ایران، با چهره‌هایی خسته و مستأصل ــ این تصویر رایجی است که از زنان عرب ایران در رسانه‌ها می‌بینیم. کمی بیشتر که بگردیم، داستان این زنان به قتل‌های ناموسی، ازدواج‌های اجباری، خودکشی‌های از سر ناچاری، کم‌آبی و فقر و کم‌سوادی گره خورده است. این رنج‌‌ها و آن عبایه‌های سیاه گرچه بخشی از واقعیت زندگی بسیاری از این زنان است اما همه‌ی ماجرا نیست.

همان‌طور ‌که شیما سیلاوی می‌گوید، زنان عرب ‌صرفاً به‌علت عرب‌بودن، زندگی یکسانی ندارند: «تعداد زیادی از مردم عرب کشاورز و دامدارند و در مناطق روستایی زندگی می‌کنند، تعدادی هم شهرنشین هستند و با چالش‌های متفاوتی مواجه‌اند. در کلیشه‌های ساخته‌شده اما زن عرب توسری‌خور است، صدایش درنمی‌آید، به‌زور شوهرش می‌دهند و سرش را می‌برند.» اما به گفته‌ی این فعال حقوق بشر، بسیاری از زنان عرب می‌کوشند تا از این قالب‌های ازپیش‌ساخته خارج شوند.

زنان ایرانی اهل هر جا که باشند و هر هویتی که داشته باشند از تبعیض‌های قانونی و شرعی و عرفی در امان نیستند. برای زنان عرب و دیگر زنان گروه‌های اقلیت که سایه‌ی سنت‌های قومی و قبیله‌ای را نیز بر بالای سر دارند، تبعیض‌ها سنگین‌تر و چندلایه‌تر است.

هدی کریمی، فعال مدنی و روزنامه‌نگار آبادانی، در گفت‌وگو با «آسو» ماندگاری این تبعیض‌های مضاعف را نتیجه‌ی پشتیبانی حکومت از آیین‌‌ و رسوم و قواعد نانوشته‌‌ی قبیله‌ای می‌داند. همدستی حکومت با ساختار مردسالارانه‌ی قبیله‌ای، گاه به صورت سکوت در برابر سنت‌هایی همچون «نهوه» ــ که عاملیت زنان در ازدواج را به رسمیت نمی‌شناسد ــ دیده می‌شود، گاه در قالب حمایت‌های قانونی و تخفیف در مجازات مردانی تجلی می‌یابد که به بهانه‌ی «ناموس» زنان خانواده و قبیله‌ را به قتل می‌رسانند، و گاه به تلاش برای تحکیم رسوم قدیمی‌ای مثل «خون‌بس» می‌انجامد که زنان را غرامتی برای حل نزاع می‌شمارد و آنها را مجبور به ازدواج ناخواسته می‌کند.

تلاش زنان عرب برای مقابله با پدرسالاری در حکومت و قبیله

شیما سیلاوی می‌گوید: «حکومت از یک طرف ما را قبیله‌محور و قوم‌گرا می‌خواند و از طرف ‌دیگر وضعیتی را که در آن به سر می‌بریم مثل چماق به سرمان می‌کوبد. در واقع، حکومت ترجیح می‌دهد که اصلاً به بعضی مسائل نپردازد. به ما می‌گوید که شما در قبیله‌ی خودتان این مشکل را حل کنید. ولی ما در کشور مدرنی زندگی می‌کنیم که باید در آن دادگاه و نظام تحقیق و تفحص و رسیدگی قضائی وجود داشته باشد. نمی‌توانیم اجازه دهیم که مشکلاتمان را قبیله حل کند. اما از قضا جمهوری اسلامی از واگذار کردن مسئله‌ی قتل‌های ناموسی یا زن‌کشی به قبیله خیلی استقبال می‌کند.»

در چنین شرایطی زنان عرب، به‌ویژه در سال‌های اخیر، کوشیده‌اند تا ساختارهای مردسالارانه‌ی کهن موجود در حکومت و قبیله را به هم بریزند.

لیلا، مدیر یک مدرسه‌ی دخترانه در اهواز، می‌گوید که هم زنان تغییر کرده‌اند و هم نگاه به زنان عوض شده است: «زمانی بود که یک زن عرب جرئت اظهارنظر در مورد هیچ‌چیزی را نداشت و فقط وظیفه داشت در خانه‌ مادری و همسرداری کند ولی الان این‌طور نیست و این نگاه خیلی کم‌رنگ‌تر شده است. بی‌فرهنگی‌ و ظلم‌ و خشونت‌ علیه زنان خیلی کمتر شده است.»

به‌ گفته‌ی رانیه، دانش‌آموخته‌ی رشته‌ی مطالعات جنسیت، زنان عرب شاید با سرعتی کمتر از جاهای دیگر تغییر کرده‌اند اما در سال‌های اخیر سن ازدواج و بارداری در میان زنان عرب‌ طبقه‌ی متوسط شهری بالاتر رفته است و در این بخش از جامعه خبری از قتل‌های ناموسی به گوش نمی‌رسد.

حبیب، نویسنده‌ی اهوازی، نیز به «آسو» می‌گوید که در بین دوستان و نزدیکانش که اغلب تحصیل‌کرده و از طبقه‌ی متوسط شهری هستند، دیگر دیده نمی‌شود که زن‌ها را در خانه نگه‌ دارند و به آنها آزادی ندهند و برایشان ارزشی قائل نباشند. به گفته‌ی او، نه تنها آمار ورود به دانشگاه در میان عرب‌ها بیشتر شده و وضعیت قبلی را تغییر داده بلکه تعداد دختران تحصیل‌کرده هم افزایش یافته است.

این نویسنده‌‌ی عرب، دسترسی به تلویزیون‌های ماهواره‌ای و شبکه‌های اجتماعی مجازی را هم در ایجاد این تغییرات مؤثر می‌داند: «با فراگیر شدن تلویزیون‌های ماهواره‌ای، ما با دیگر شکل‌های زندگی عربی آشنا شدیم و دیدیم که عراقی‌ها، سوری‌ها و عرب‌های اطراف خلیج‌فارس سبک دیگری از زندگی دارند. فیلم‌ها و سریال‌هایی که درباره‌ی این زندگی‌های متفاوت می‌دیدیم روی مردم ما هم تأثیر گذاشت. در سال‌های اخیر هم شبکه‌های اجتماعی، و به‌ویژه اینستاگرام، چنین کارکردی داشته است. ما به‌واسطه‌ی زبانمان با دیگر خرده‌فرهنگ‌های جهان عرب مرتبط می‌شویم، با آن‌ها دوستی و گفت‌وگو می‌کنیم و در این میان خیلی چیزها رد و بدل می‌شود.» >>>

 

بازداشت علی صبوری و دیگر عوامل برنامه کمدی «نصف شب»

 

دادبان

خبرگزاری میزان، رسانه رسمی قوه قضاییه در ایران، از تشکیل پرونده و بازداشت عوامل ساخت برنامه کمدی «نصف شب» خبر داده است.

به گزارش این خبرگزاری، دستکم برای ۷ نفر از عوامل دخیل در ساخت این برنامه اینترنتی پرونده تشکیل شده و علی صبوری، مجری و تولیدکننده اصلی به همراه شماری دیگر از عوامل در نتیجه این مساله، بازداشت شده‌اند.

به نوشته رسانه رسمی قوه قضاییه دلیل تشکیل پرونده و بازداشت این افراد «بر اساس ماده ۶۳۸ قانون مجازات اسلامی (تولید و انتشار محتوای خلاف عفت و اخلاق عمومی) و سایر مقررات مرتبط با فضای مجازی» صورت گرفته است.

مرکز رسانه قوه قضائیه برخورد با عوامل این برنامه را در راستای «سالم‌سازی فضای مجازی» دانسته و نوشته در این برنامه «محتوای خلاف شئون اخلاقی و اجتماعی» تولید و نمایش داده شده است.

به گزارش دادبان، ادعای بازداشت عوامل تولیدکننده برنامه نصف شب با استناد به ماده ۶۳۸ قانون مجازات اسلامی در حالی است که اساسا آنچه در این ماده به عنوان جرم مورد شناسایی قرار گرفته، مجازات تعزیری درجه ۸ دارد و بازداشت شهروندان به استناد آن ممنوع و مصداق بازداشت غیر قانونی و خودسرانه است.

پارلمان اروپا «سرکوب سیستماتیک و تشدید آزار» بهائیان در ایران را محکوم کرد

 

بی بی سی

پارلمان اروپا در قطعنامه‌ای « سرکوب سیستماتیک و تشدید آزار و اذیت جامعه بهائی در ایران» را محکوم کرد.

نمایندگان پارلمان اروپا در این بیانیه «آزار و اذیت، بازداشت و مصادره اموال» را از جمله موارد نقض حقوق بهائیان شمردند و از مقامات ایران خواستند که تبعیض علیه جامعه بهائیان را متوقف کنند و همه کسانی را که به دلیل اعتقادات مذهبی خود بازداشت شده‌اند، فورا آزاد کنند.

قطعنامه‌های پارلمان اروپا الزام‌آور نیست.

در این قطعنامه همچنین آمده است: « زنان جامعه بهایی به دلیل جنسیت‌شان با ظلمی فراتر از ظلم سیستماتیک نسبت به کل جامعه بهائیان روبرو هستند و تعداد زنان زندانی، دو سوم کل بهائیان بازداشت شده را تشکیل می‌دهد.»

نمایندگان پارلمان اروپا در این قطعنامه گفتند که طبق اعلامیه جهانی حقوق بشر، همه افراد فارغ از هرگونه تمایزی مانند نژاد، رنگ، جنس، زبان، مذهب، عقاید سیاسی یا عقاید دیگر، ملیت یا جایگاه اجتماعی یا موقعیت های دیگر، باید از کلیه حقوق و آزادی های مندرج در آن اعلامیه برخوردار باشند.

در قانون اساسی ایران، جامعه بهائی بر خلاف جوامع زرتشتی، یهودی و

مسیحی به عنوان اقلیت‌های مذهبی به رسمیت شناخته نشده‌ است.

نمایندگان پارلمان اروپا همچنین در بخشی از این قطعنامه از افزایش آمار اعدام‌

در ایران انتقاد کردند و از دولت ایران خواستند که از مجازات اعدام «به عنوان ابزاری برای سرکوب سیاسی و مذهبی» استفاده نکند.

قوانین بین‌المللی مجازات اعدام را فقط به «جدی‌ترین جرایم» محدود می‌کند.

پرورش «سوژه‌ی مؤمن»؛ بحران مدرسه و نظام آموزشی در ایران


پرویز نیکنام، آسو

در سال ۱۳۹۷ کتابی با عنوان مرگ مدرسه؟ منتشر شد. این کتاب مجموعه مقالاتی بود که پژوهشگران حوزه‌ی آموزش و پرورش با نگاهی انتقادی به مدرسه و نظام آموزشی نوشته بودند. این کتاب با واکنش تندی از سوی وزارت آموزش و پرورش و معلمان روبه‌رو شد؛ آن‌ها معتقد بودند که مدرسه مساوی با نظام آموزشی نیست و مدرسه به‌رغم بدرفتاری نظام آموزشی با آن، همچنان «مهم‌ترین فرصت یادگیری برای عموم کودکان و نوجوانان کشوراست.» انتقادها حتی از این هم فراتر رفت و گفتند که آماج انتقاد کتاب، معلمان و مدیران مدارس بوده‌اند و جایگاه آنها را نزد دانش‌آموزان و خانواده‌های آنها تضعیف کرده است.

نعمت الله فاضلی، پژوهشگر مسائل آموزشی و نویسنده‌ی کتاب‌هایی درباره‌ی مدرسه و نظام آموزشی، می‌گوید: «با انتشار این کتاب، طرفداران مدرسه، به‌خصوص معلمان، خیلی ناراحت شدند و گفتند مدرسه نمرده، ساختمان‌هایش هست و ما در مدرسه درس می‌دهیم و مدرسه هنوز کارهای خوبی برای جامعه انجام می‌دهد.»

فاضلی می‌گوید این انتقادها سبب شد تا کتاب مسئله‌ی مدرسه را بنویسد و نشان دهد که چرا مدرسه وظیفه‌اش را در قبال جامعه انجام نمی‌دهد. او می‌گوید: «در این کتاب این پرسش را مطرح کردم که کار مدرسه این است که سوژه تربیت کند، یعنی آدمی برای زندگی در جامعه‌ی امروز و به‌خصوص برای جامعه‌ی فردا. چون بچه‌ها بعد از مدرسه به بزرگسالی می‌رسند و بنابراین مدرسه تربیت انسان برای فرداست. در کتاب توضیح دادم که مدرسه این کار را نمی‌تواند بکند.»

امروز یکی از مهم‌ترین مشکلات مدرسه بحران سواد است که فاضلی در کتاب الفبای زندگی به تفصیل به آن می‌پردازد و می‌گوید همه‌ی ما بچه‌ها را به مدرسه می‌فرستیم اما این بچه‌ها «خوانا و نویسا» نمی‌شوند و این مشکل در دانشگاه هم ادامه دارد.

به عقیده‌ی فاضلی، اکنون وضعیت مدرسه به علت ناتوانی در خوانا و نویسا کردن دانش‌آموزان شبیه به دریاچه‌ی ارومیه است که به بیابان ارومیه تبدیل شده؛ مدرسه هم که اقلیم فرهنگ است حالا دیگر وجود ندارد. وقتی از خشک شدن دریاچه‌ی ارومیه حرف می‌زنیم این وضعیت مشهود و ملموس است؛ وقتی از فرونشست زمین صحبت می‌کنیم همه می‌توانند آن را ببینند و حس کنند. اما بحران مدرسه را نمی‌توان به سادگی دید.

این نگاه در حالی مطرح می‌شود که بعضی عقیده دارند که مشکلات مدرسه به کمبود کلاس درس و معلم، ساختمان‌های فرسوده یا حقوق پایین معلمان خلاصه می‌شود. فاضلی می‌گوید که این مشکلات وجود دارد اما اصل مسئله نیست >>>

وحید عابدینی، استاد ایرانی در آمریکا آزاد شد

 

بی بی سی

وحید عابدینی، استاد ایرانی دانشگاه اوکلاهما که پلیس مهاجرت و گمرک آمریکا او را بازداشت کرده بود، از آزادی خود خبر داده است.

او در پیامی که ساعاتی پیش در شبکه‌های اجتماعی منتشر کرد، نوشته است: «خوشحالم که اطلاع بدهم که امشب از بازداشت آزاد شدم.»

آقای عابدینی در شبکه لینکدین تجربه بازداشت خود را «بسیار ناراحت‌کننده» خوانده و از کسانی که او را حمایت کردند تشکر کرده است.

یکی از نزدیکان آقای عابدینی در بیانیه‌ای به رسانه‌ها گفته بود که او در فرودگاه و هنگام پرواز به واشنگتن، پایتخت آمریکا بازداشت شده است.

آقای عابدینی، که دکترای علوم سیاسی دارد و استادیار ایران‌شناسی در دانشگاه اوکلاهما است، قصد داشت برای شرکت در کنفرانس مطالعات خاورمیانه به واشنگتن سفر کند.

او قرار بود روز یکشنبه ۲ آذر/۲۲ نوامبر در کنفرانس ایران‌شناسی مقاله‌ای ارائه کند. اما به دلیل بازداشت نتوانست در این کنفرانس شرکت کند.

اطرافیان آقای عابدینی تا روز دوشنبه در مورد بازداشت او اطلاع‌رسانی نکردند.

دانشگاه اوکلاهما هم روز یکشنبه حاضر نشد که خبر را تایید کند و در پاسخ به بی‌بی‌سی فارسی تنها گفت که نظر نخواهد داد.

بزرگداشت فروهرها در سالگرد قتل حکومتی آنها در تهران

 

رادیو فردا

مراسم بزرگداشت داریوش فروهر و پروانه اسکندری در بیست‌ و هفتمین سالگرد قتل آن‌ها به دست نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی در خانه و محل قتل آن‌ها برگزار شد.

این مراسم به رسم هر ساله توسط پرستو فروهر، فرزند آنها، و با حضور ده‌ها تن از فعالان مدنی و اعضای خانواده و دوستداران این دو چهرهٔ مخالف حکومت جمهوری اسلامی برگزار شد.

ویدئویی که از این مراسم در شامگاه شنبه یکم آذر در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد حاضران را نشان می‌دهد که در حیاط خانه و تاریکی شب سرود «ای ایران» می‌خوانند، شعار «زن زندگی آزادی» سر می‌دهند و به سخنرانی پرستو فروهر گوش می‌کنند.

پرستو فروهر پیشتر با بیان این‌که وظیفه دارد «دادخواهی ناتمام جنایت‌های حکومتی» را یادآوری و پیگیری کند، اعلام کرده بود: «تداوم این سنت دادخواهانه در یکم آذر، ثمرۀ تلاش و همبستگی جمعی "ما" بوده است در پافشاری بر حق دادخواهی و عدالت، در باور بی‌چون‌وچرای "ما" به آزادی و برابری.»

داریوش فروهر و پروانه اسکندری اول آذر سال ۱۳۷۷ در خانۀ خود به دست عوامل وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی کشته شدند.

قتل آن‌ها بخشی از پروژهٔ قتل دگراندیشان بود که به «قتل‌های زنجیره‌ای» شهرت یافت و به استعفای قربانعلی دری نجف‌آبادی، وزیر وقت اطلاعات، و بازداشت سعید امامی، معاون او، منجر شد.

سعید امامی که طراح اصلی این قتل‌ها معرفی شده است، بعدها در حین بازداشت در زندان با خوردن داروی نظافت جان باخت.

طی این سال‌ها پرستو فروهر که خود ساکن آلمان است، هر سال علی‌رغم تهدید نیروهای امنیتی و فشار آنان به تهران می‌رود و مراسم بزرگداشت والدین خود را در خانه‌شان برگزار می‌کند.

او روز شنبه در گفت‌وگو با رادیوفردا توضیح داد که مقصود او از «دادخواهی» چیست و آیا در شرایط موجود به‌ هدف نهایی می‌رسد. اینجا بشنوید:

بیشتر