انقلاب موفق نشد. این همه آدم کشته شدند و جگر عزیزان کشته‌شده‌ها که شاهد تاریخشان بودند و شهید صحنه‌ی آزادی شدند کباب شد اما به ما ترسوترها و جان‌عزیزترها خوش هم گذشت. جگرمان سوخت و هنوز هم می‌سوزد، اما مگر می‌شود حجم اهمیت زنده‌بودن و وجودداشتنمان و دادزدن‌های تک‌تک‌مان را در آن روزهای رستاخیزگونه نادیده گرفت؟ آدم باید کور باشد و این زیبایی به جامانده از آن روزها را در بینابین همین پلشتی‌هایی که هر روز بیشتر از قبل بر سرمان آوار می‌شوند، نبیند.

ایلکای: آخرین بار کی رقصیدید؟