عرفان قانعی فرد
برای علاقمندان به تاریخ معاصر: 
سالروز درگذشت شاه و پدیده تروریسم ایرانی

عرفان قانعی فرد/ پژوهشگر تاریخ/نشریه ایرانیان واشنگتن

۵ مرداد ۱۳۵۹ که هنوز چندان در شیپور جنگ ندمیده اند، شاه ایران چشم بروی جهان می بندد. آنهم در ماه هایی که در عجب بود و تا روز آخر حیات هم باورش به عهدی ایام نبود. از رابرت آرمائو شنیده ام که وقتی در بیمارستان زمزمه جنگ را از تلویزیون شنید در حال سوپ خوردن بود که ناگهان بشقابش را زمین گذاشت و آهی کشید . اما در لابلای خاطراتش، خصوصا قسمت های حذف شده و نیامده در کتاب "پاسخ به تاریخ" که در گوشه ای هنوز هم بطور محرمانه نگهداری می‌شود؛ بر نکته ای اشاره دارد و آن هراس از ترور و تصویر تروریسم است.

اکثر جریان‌های سیاسی داخل ایران در قبل از ماجرای ۱۳۵۷ به سمت ترور و حرکت مسلحانه رفتند، بلا استثنا از مارکسیستی تا اسلامی.

مثلا موتلفه اسلامی از ترور "حسنعلی منصور" شروع کرد یا شاخه نظامی موتلفه کسی را مانند "سید علی اندرزگو" داشت که کارش تامین سلاح بوده و اقدام برای تخریب و خرابکاری، آنهم با ۱۵ پاسپورت و اسم جعلی. یا حزب الله مربوط به سازمان حزب ملل که بعدها در مجاهدین خلق ادغام شد. البته اقرارشان آن بود " می خواهند شهریور ۱۳۵۰، علیه جشنهای ۲۵۰۰ ساله حرکت مسلحانه و قهرآمیز داشته باشند"
کسی هم مثل "عزت شاهی" که بعدها به داخل مجاهدین خزید، اول دفتر هواپیمایی ال عال اسرائیل را منفجر کرد ، دوم میخواست که ۱۰ بمب بمناسبت ۱۰ سالگی انقلاب سفید منفجر فرماید که نشد. به زندان رفت و طبق روایت یک افسر امنیت در زندان قصر /بند ۳ : می خواست با کمک "عیسی بیگلو" و "حاج مهدی عراقی" در غذای زندانیان موسوم و مشهور به سیاسی، سم بریزند و بعد گناهش را چو داغ ننگ بر پیشانی ساواک بزنند.!

یا مدعیان جبهه ملی در شهریور ۱۳۴۹ در باختر امروز، مشوق عملیات چریکی بودند. بماند که خود نهضت آزادی در بطن خود سازمان مجاهدین خلق را پرورد و خود ابراهیم یزدی (در ش ۴۵۲ ،روزنامه مردمسالاری) می گوید جزوه اول چگونه اغتشاش و آشوب برپاکردن را او نوشته و به مجاهدین خلق داده و اشاره‌ای دارد که با فداییان اسلام و نواب صفوی هم چه مراوداتی داشته اند از آن زمانی که جنازه رضا شاه را به ایران آوردند و می خواستند در خیابان شهر به آتش اش کشند. خلخالی هم بعدها از قصدش برای آتش زدن جنازه رضا شاه در تلویزیون داد سخن داشت.

خاطرات بسیاری افراد پس از ۱۳۵۷ منتشر شده که مثلا گروهی به چین و کوبا رفته و دوره نظامی و چریکی دیده اند[ایرج کشکولی و...] و البته کاسترو از طریق بزرگ تروریست قرن ، یاسر عرفات، با ایرانیان معترض مربوط شد و سلاح و بمب دستشان داد و یا سال ۱۳۴۱ پس از اغتشاشات داخلی، اسلامی های تندرو تحت تاثیر گفتمان انقلاب دینی وابسته به نهضت آزادی راهی مصر و الجزایر شدند [خاطرات محمد توسلی،ابراهیم یزدی و...] و معلم ذهنی شان علی شریعتی که خود باورمند به قیام مسلحانه بود [طبق مقاله و کتاب اسلامی و...]، آن رابطه را ساخته و پرداخته کرد. اولین کاردار ایران پس از ۵۷ در لیبی هم در مصاحبه اش [تاریخ ایرانی ۱۳۹۳]، افشاگری می کند که چون برخی کشورهای منطقه با شاه در تضاد و عناد بودند مانند الجزایر و مصر و سوریه و یمن جنوبی و لیبی و یاسر عرفات و ...حضرات چریک تفنگچی. مشهور به انقلابی رفتند و دوره چریکی و تخریب و ترور دیدند.

البته اکنون در پرداختن به سندها ارتباط های رنگین با خارجی ها هم مشهودست و شاید چندان شعار استقلال هواداران شرکت کننده در ماجرای ۱۳۵۷ رنگ و بو ندارد. مثلا جبهه ملی حامی منافع خارجی بوده و روابط حسنه بخشی از آن با کنفدراسیون و عراق و .... اظهرمن الشمس است [مانند ماسالی و کلانتری و ...] و باختر امروز را منتشر می کردند و تردد آنان بین اروپا و عراق هم علنی بود.

یا هنگامی که مجاهدین خلق در ۱۸ آبان ۱۳۴۹ هواپیمای ایرباس خط دبی و تهران را ربودند و به عراق رفتند شخص یاسر عرفات بود که رباینده ها را نجات داد آنهم بنا به هماهنگی نهضت آزادی. چه رابطه‌ی عاشقانه ای بین الجزایر و فلسطینی ها و یاسر عرفات و جماعت نهضت آزادی و مجاهدین خلق می تواند باشد؟

یزدی هم امروزه معتقدست "فقط محو و مجذوب سقوط شاه بودیم و در مثلث بیروت و قاهره و بغداد کارمان پرورش چریک بود".

عکس معروف صف کشیدن حضرات جبهه ملی و نهضت آزادی برای بوسیدن و به آغوش کشیدن یاسرعرفات هم معرف حضور همه هست. او هم در آبان ۱۳۵۹ در آغاز جنگ ایران و عراق در کنار صدام و علیه ایران موضع گرفت و حتی امروز هم فلسطین در جبهه عربستان سعودی است. یا مشهوراست که محمدالبصری رهبر جناح انقلابی مراکش در آغاز فروردین ۱۳۵۸ در تهران به روزنامه ها گفت اولین باری نیست که با مجاهدین خلق ایران رابطه و تماس داریم. از ۱۹۷۰ در اردگاه های چریکی فلسطینی ها و دیگر جاهای اروپا این مراودات بوده و هست.

..... قضیه تروریسم در ایران و سیاست شاه به همان اوایل کارش بازمی گردد و تا ۱۳۵۷ به اوج میرسد. و شاید بتوان سخنانشان با رسانه‌ها را دوباره بازخوانی کرد که می گفت سرکوب نبوده بلکه اجرای قانون بوده.

بعد از سال ۱۳۲۷ که حزب توده میخواست شاه را ترور کند طبق قانون مصوبه مجلس، مرام اشتراکی و فعالیت کمونیستی در ایران ممنوع بوده. بماند که امروزه روز پس از فروپاشی کمونیسم در پایان جنگ سرد بتازگی فرزند مطهری در مجلس از امکان فعالیت کمونیست و چپ در ایران سخن می راند.

در آن ایام دهه ۱۳۳۰ رسانه های وابسته به توده را اگر بازخوانی کرد مرتبا مصدق السلطنه را به شکنجه‌ها و دستگیری ها در زندان شهربانی متهم می کنند. بعدها در سال ۱۳۳۲ توده ای ها جزو طرفداران مصدق السلطنه شدند تا ایران و شاه سقوط کند و کشور جز اقمار شوروی شود.
البته بعد از ۱۴ آذر ۱۳۳۰ که شعبان جعفری به تحریک مصدق السلطنه ، دفتر روزنامه‌های چپ و توده‌ای مخالف [فرمان،داد،آتش، چلنگر و...] را به آتش می کشد ، در ۱۷ آذر ۱۳۳۰ محمدرضا آشتیانی زاده آن را لکه بدنامی و ننگ می داند و می گوید نخست وزیر مدعی آزادی دستش بخون آلوده است و....

البته وظیفه حزب توده ، اجرای ماموریت واقعی اش، یعنی هموار کردن زمینه برای تسلط کمونیسم جهانی بر ایران بود. بماند مدتی هم در سالهای اخر جنگ جهانی دوم ، دو جمهوری ۵۰ کیلومتری در ایران را حمایت کردند.

پس از این مثال ها- از خروارها مثال منتشر شده و مُستند- اکنون جریان های مسلح شرکت کننده در ماجرای ۱۳۵۷، با جنجال می گویند "بی انصافی است به حرکت انقلابی قهرآمیز و سلحشور ی ما بگوئید تروریستی!". و با هزار دلیل و برهان ، مبارزه مسلحانه را توجیه می کنند که فضای سیاسی آزاد نبوده و .... اما انفعال وقتی است که به یک سخن بیات شده از بازرگان اشاره می کنند که "ما آخرین کسانی هستیم که مبارزه سیاسی می کنیم " و.... که البته هیچ عقلانیت سیاسی و خرد در ان گفته مشاهده نمی شود. عاقبت از بطن نهضت آزادی همان سازمان مخوف مجاهدین خلق درست شد و جهانیان دیدند که چه جنایاتی کردند و امروزه روز هم در مقابل نسل جوان، نهضت آزادی بخودش می گوید "پیشگام مبارزه مسالمت آمیز"!!

ایشان از سال ۱۳۴۲ مرتبا تمام هوش و حواسش در جلب نظر نسل جوان خام و پرشور برای مبارزه انقلابی بوده. با افکار موهوم و خرافات تشویق انان به مبارزه رادیکالی را در نظر داشته و بی تاب در فروپاشی مملکت و تسریع انقلاب بوده. از جمله تماسها با نمایندگان مجلس و تهدید آنها به چاقو زنی و .... البته [بنا به روزنامه های اواخر شهریور ۱۳۵۸ ]بنی صدر به بازرگان گفت : تو اصلا نظام نداری بابا!، در حقوق بشر و این خرده فرمایش ها گیر کردی... علی رغم اینکه همان بنی صدر که [در مصاحبه ویدئویی] معتقدست در زندان های ساواک با خرس به دختر مردم تجاوز کرده اند!، بازرگان هم در روز اول انقلاب به نیوریورک تایمز گفت: "مگر چه می خواستیم، جز همین حکومت پیامبر و علی که الان درست شده بر اساس قرآن؟."

اما این جماعت چپ و اسلامی - ۳۶ سال پس از مرگ شاه - هنوز هم نمی خواهند پاسخ دهند که اگر آزادی سیاسی نبوده و شما به سمت سلاح رفته اید، کعبه آمال شما چه بود؟ شوروی استالین و چین و کره شمالی و کوبا و انورخوجه آلبانی و قذافی لیبی؟، آنجا ها برایتان بهشت موعود بوده نه جایی دیگر در کره زمین.

کمونیست‌ها ی ایرانی -چه طرفدار چین یا شوروی -هردو خواهان دیکتاتوری پرولتاریا بودند، نتیجتا به قول پرویز ثابتی: امروز دیگر داد سخن شان از آزادی و دموکراسی بی معناست و چنین حقی هم سلب است. و بهتر است کمونیست و چریک و توده ای و ...لطف فرموده دم از آزادی نزنند چون در عمل خیانت به مارکس است. طرفداران دیکتاتوری پرولتاریا با دموکراسی سازگاری ندارند و دیوار برلین مایه شرم انسانیت همین چندسال پیش فروریخت.

اما کو گوش شنوا؟ وقتی آفت جان و مال و کیان ملک و مملکت شدند ، حالا شده‌اند آزادی خواه! ، اصولا ساختار فکری چپ با جامعه ایرانی همگن و سازگار نبوده و نیست. به گمانم پروژه جنبش چپ چریکی قبل از ۱۳۵۷ بسته شده و به بن بست رسیده و امروزه هم فقط و فقط ، غوغای آن باقی است و نزدیک به ۷۰% چریکها هم قشر احساسی جوان بودند و میانگین سنی جوانان - هر دو گرایش چپ- کمتر از ۳۵ سال بوده اند. انهم بدون تجربه و خام و ضعیف و جزم باور و شستشوی مغزی داده شده. خود را قیم طبقه کارگر نامیدن آنهم بدون هر مشروعیت و صلاحیتی. ادعای رهبری جنبش کارگری را داشتن اما بی هیچ نفوذی. در واقعه تروریستی سیاهکل هم که خود دهقانان، تروریست ها را طناب پیچ کردند و تحویل. دادند. حرکت تروریستی هم در دانشگاهها تاثیری نداشت؛ چون چریک بازی ، آرمان نبود. صر فا این دو سازمان به یک سری ترور کور -مانند شیوه داعش امروز- دلخوش بوده و الان کارنامه واهی می بافند. نوعی فرهنگ استبدادی و ذهنیت مطلق اندیشی در منهج شان نهادینه شده و نشان بلند مرتبگی شان هم امروزه در رسانه های اجتماعی، همین فحاشی هاست و خشونت کلامی و انکار حقایق و برچسب زدن ها.

وقتی در ۱۹ بهمن ۴۹ در واقعه تروریستی سیاهکل ، ۱۲ نفر دستگیر شدند و به حکم ارتش تیرباران شدند. در ۱۹ فروردین ، ژنرال فرسیو را در جلو فرزند ۱۵ ساله اش، تیرباران کردند. کلا چریکهای فدایی، از سیاهکل تا ۵۷، حدود ۱۷۰ کشته داشتند که ۳۸ اعدامی بوده. حال در درگیری ها و ۱۷۰۰ مورد خرابکاری، چند نفر سرباز و پاسبان و مامور کشته شده؟ به حساب چه؟ حفظ امنیت...

و در برنامه ساواک در پرگار بی بی سی هم این پرسش را مطرح کردم که کدام سو اول شلیک گلوله را آغازید؟

جزنی سال ۴۵ از رییس شهربانی وقت،مبصر، تقاضای عفو می کند و خودش در کتاب ۳۰ ساله نوشته که عروسی تقلبی برگزار می کردند تا اعانه حزبی جمع کنند. خودش و همسرش و خواهرانش و مادر و دایی اش فعال حزب توده بوده اند ، انهم طبق نوشته خودش. بعد در کمیته دانشجویی حزب جبهه مثلا ملی تشریف داشته و نشریه پیام دانشجو منتشر کرده. معتقد به روش قهرآمیز بوده. در ذهنش ، کعبه آمال، کوبا بوده و جنبش کارگری و بسیج دهقانی و عملیات پارتیزانی و ....خالق و مولد یک سازمان ضد توسعه و مروج فقر و خشونت در ایران بوده. از سال ۴۶ که به شمال رفته، چه هدفی داشته،؟ ترور!

یا مثلا صفایی فراهانی و صفاری آشتیانی فرار کردند و به الفتح پیوستند و با سلاح از عراق به ایران بازگشتند و اقدام اول انقلابی سرقت ۱۶۹۰۰۰ تومان از بانک ملی خیابان وزرا. یعنی مبارزه در شهر و نبرد در کوهستان با پول دزدی. بعد از سیاهکل ، آرم سازمان داس و چکش . انگیزی وطن پرستی هم بعد از ۵۷، رفتن به شوروی بود. و گروهی هم به عراق و به تیربار بستن همراهان خود.

حالا در کنار ترورهای مشهور و مکتوب شده، پاسبان یا نگهبان کشی هم در بین این حضرات، مرسوم بوده. مثلا سروان نوذری در ۱۴ اسفند ۵۴ سرپرست گارد تامین امنیت دانشگاه آریامهر به ضرب گلوله کشته شد و شبانه اعلام کردند که مرحله دیگری از مبارزات خلق طی شد. یا در ۳۱ اردیبهشت ۴۵ سرهنگ شفیفر و ترنر را به دست (یک جانی قهار) وحید افراخته، ترور می کنند و ۲ کیف همراه انان را هم در فرانسه به سفارت شوروی تحویل می دهند. هر کدام از سازمان ها برای جلب افکار عمومی دست به ترور می زدند. خرداد ۵۳، شرکت جنرال الکتریک را منفجر می‌سازند. البته الان همین مجاهدین خلق به سمت آمریکا و عربستان رفته‌اند به قصد برافروختن آتش جنگ علیه ایران. مانند اصلاح طلبان و مشارکت پس از ۵۷، که از دیوار سفارت آمریکا بالا رفتند و امروز دم از عادی سازی رابطه با آمریکا می زنند یا فرزندانشان مقیم آمریکاست.

یا در ۲۳ خرداد ۵۱ با ورود نیکسون به تهران، بمب گذاری کردند و اتومبیل ژنرال هارولد را در خیابان دولت ، چهارراه قنات منفجر کردند و دو پایش قطع شد و یک مادر و دختر رهگذر هم کشته شدند. و متاسفانه امروز هم بزرگترین دانشگاه کشور به اسم فرد وابسته به مجاهدین خلق است . شریف کسی بود که درون گروه سال ۵۴ به قتل رسید. اینکه مرحله اول اسلامی بودند و بعدها منحرف شدند، سخنی بی معناست. یا نخست وزیر مملکت هم یک مجاهدین خلقی بود، محمد علی رجایی. که سالهای ۴۰ از نهضت آزادی به مجاهدین خلق پیوسته بود.

یا انفجار رستوران سنتی خوانسالار در ۲۲ مرداد ۱۳۵۷ توسط گروه توحیدی صف را یکی از مهم‌ترین عملیات این گروه به رهبری محمد بروجردی ، از بنیانگذاران سپاه می نامند. رستوران بالاتر از میدان آرژانتین بود و توسط «علی تحیری» و «عباسعلی احمدی» شناسایی شد. البته عباسعلی احمدی در این عملیات یک دست و یک پایش را از دست داد و مُرد .

[ بعدها خبرگزاری فارس نوشت که محسن آرمین از جمله دانشجویان پیوسته به سازمان بود. افراد عضو هسته مرکزی شامل محمد بروجردی، مجید بیگ‌زاده، هادی بیگ‌زاده، محسن آرمین، عباسعلی احمدی و حسین صادقی بود و در هسته اصفهان نیز افرادی چون سلمان صفوی، محمد منتظری، سیدمهدی هاشمی و... عضویت داشتند. و آنان با شناسایی و جذب فعالان هیاتی و یا بریدگان از سازمان مجاهدین خلق یک تشکیلات نیرومند چریکی را پی‌ریزی کردند. استراتژی این گروه هم جنگ مسلحانه بود که در دی ماه 1356 همزمان با سفر کارتر گروه فعال‌تر از پیش شد. انفجار موتورخانه کاخ جوانان و انهدام بزرگترین دکل برقی که بخش عظیمی از برق تهران را تامین می‌کرد، انفجار و اشتعال کارخانه کیان تایر و..... و این گروه توحیدی صف با شش گروه دیگر تلفیق شده و «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» را تشکیل دادند. و محمد سلامتی، بهزاد نبوی، محسن آرمین، مصطفی تاج‌زاده، هاشم آقاجری، ابوالفضل قدیانی، فیض‌الله عرب‌سرخی و صادق نوروزی، مؤسسین سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران و همچنین، از موسسان یا اعضای «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» بودند که در سال ۱۳۶۱ از سازمان مذکور کناره گرفته بودند و ۷ گروه بنیانگذار این سازمان عبارت بودند از؛ گروه امت واحده (بهزاد نبوی عصر سابق سازمان مجاهدین خلق)، گروه توحیدی بدر (حسین فدایی) و سلمان صفوی، اکبر براتی، حسین صادقی و محمد عطریانفر با محمد منتظری و...گروه فلاح ( محمد منتظرقائم، حسن منتظرقائم و مرتضی الویری)،گروه فلق (مصطفی تاج‌زاده و حسن واعظی )، گروه منصورون ( محسن رضایی، محمدباقر ذوالقدر و علی شمخانی) ، سید حسین علم الهدی ،که اعدام انقلابی پل گریم، مستشار آمریکایی از اقدامات برجسته این گروه بود. از اعضای کلیدی دیگر این سازمان در بدو تشکیل می‌توان بهزاد نبوی، محسن مخملباف، فریدون وردی‌نژاد، علیرضا شجاعی‌زند، پرویز قدیانی، محسن رضایی، علی شمخانی، محسن آرمین، هاشم آغاجری، فیض‌الله عرب سرخی، مجتبی شاکری، حسین فدایی، عبدالحسین روح‌الامینی، حسین زیبایی‌نژاد، سعید حجاریان، سید حسین علم الهدی، محمد منتظرقائم، مصطفی تاج‌زاده، حسن واعظی، محمد عطریانفر و حسین صادقی را نام برد] و...

امروزه می گویند شکنجه شدیم اما خودشان آدم ربودند، قتل کردند، تسویه حساب خونی کردند و... [مثلا در کتاب شورشیان آرمان خواه یا بر بال آرزو و ....] شرح ها درین باره امده است. امروزه اسمش را انگیزه خیرخواهانه نهاده اند. با کمترین شک و شبهه ای، شخص را کشته اند. مثل ترورهای حمید اشرف که به کودکان هم رحم نکرد.

اصولا ساختار جنبش چریکی با آزادی عقیده و دموکراسی سازگاری ندارد. فضای داخلی این سازمان های چریکی ایرانی هم خفقان و زشتی بوده است و هنوز هم همانست. همه چیز را سیاه و سفید می بینند، بدور از هر عقلانیت و حقانیتی. باعینکی جزم باورانه. صرفا مرام و هدف شان ترور و گسترش تروریسم بوده. از کودک تا پاسبان و درجه دار. افراد بی گناه را در خون و خاک انداختن برای اثبات موجودیت و هویت خویش. آدم ربایی را قهرمانی نامیدن نشان مغز بیمار است. لابد ساواک هم نباید واکنش نشان می داد تا دیوانگان خودشیفته و تحریک شده ، شهر را به آشوب و آتش بکشانند. یا ضدیت با زن، واپس گرایی محض مانند ترور عبدالله پنجه شاهی و .... بخاطر عشق بازی شان، اعدام انقلابی کردند بجرم دلبری. مگر داعش امروز چه می کنند؟ و بعدها چپ ها رفتند به سمت سلب آزادی زنان و اوردن حجاب به ایران، مانند مجاهدین خلق.

وقتی هم شاه رفت همه این سازمان ها، مانند نشریه کار تیر ،۵۸، خواهان انتقام بیشتر و خون بیشتر و اعدام بیشتری بودند و یک نفرت بی ربط از شاه داشتن که تا امروز ادامه دارد. یا نوشته های علی اصغر حاج سید جوادی در آن سالها بوی خون می دهد.

همان مهدی بازرگان هم که حضرات چپ وی را جاده صاف کن و مزور و ....می نامیدند [ در ۱۲ اسفند ۵۸ در روزنامه ها] به دروغ گفت: تعداد اعدام های دادگاه های انقلاب به ۶۰ نفر نرسیده و بالاتر از ۱۰۰۰۰۰ نفری نیست که طی این سالها شاه و حکومتش کشته. کسی هم به مترجم قران نگفت، دروغ به این شاخداری ؟ با کدام سند!؟

اکثر جریان ها هم نیاز مالی شان از سرقت و دزدی تامین می شد. در کنار کشتارگاه راه انداختن ، سرقت و راهزنی هم جزو مرام شان بود. مانند سرقت های بانک آیزنهاور در ظفر و میرداماد و ... ونک و ...که حتی برای ۳۳۰۰۰ تومان هم آدم کشته اند. برخی جریان های انقلابی و مبارز و آزادی طلب هم در دزدی اول خاموش شدند مانند گروه آرمان خلق کتیرایی در بهمن ۴۹ که در اولین حمله سرقت مسلحانه به بانک ملی دستگیر و نابود شدند. ساواک جنایتکار! آن مبارزان دموکراسی طلب! را نابود کرد!. یا شاخه انقلابی حزب توده و سازمان رهایی بخش ایران، تیر ۴۸، در بانک ملی ایران و انگلیس خیابان تخت جمشید برای ۲۹۰۰۰۰ تومان نابود شد.

یا کنفدراسیون دانشجویی که برنامه تروریستی گسترده و خرابکاری برای جشن ۲۵۰۰ ساله داشتند. علی شایگان دولت مصدق السلطنه رهبر جبهه ملی آمریکا در کنگره ۱۳ کنفدراسیون دعوت به مبارزه مسلحانه می کند. یا بدون عرق وطنپرستی واقعه تروریستی سیاهکل را حماسه می نامند و نوحه‌گری می کنند. یاکنگره ۱۶ ،در دی ۵۳، با پیام دو سازمان مجاهدین و فداییان شروع می شود....از خرداد ۵۴ تا ۵۷ تنها یک کار داشته اند. آنهم اشغال سفارت های ایران در کشور های ار وپا. البته ماهیت ضد ایرانی انها و ارتباط با اجنبی توسط ارتش قبل از کنگره ۱۳ اعلام شده بود،فروردین ۵۰. 
بازیچه اطلاعاتی سازمان های امنیتی کشور های مختلف بودند و وقتی چین و ایران بهم نزدیک شدند کعبه آمالشان فروریخت. دانشجویانی که در نشریه خود با خط درشت نوشته اند خلیج عربی و یا ۳ جزیره هم مال ایران نیست!.و...

*****

آری!، پس از نوشتن کتاب "در دامگه حادثه" و گفتگویم با پرویز ثابتی، آب به لانه موچگان ریخته شد و فهمیدم که نسل قدیم و پیروز ۱۳۵۷، تمایل ندارد تا نسل جوان، جستجو کند و بکاود و یا پرسشگری کند. انگار نباید حقایق را بگوید چون متهم به همکاری با خامنه ای و حکومت و ناکجا آباد و... می شود. اما تاریخ بی رحم است و تعارفی هم با کسی نداشته و ندارد.

همانطور که روزنامه ها علنا می نویسند که رهبر فعلی ایران، خامنه ای مدافع شخص نواب صفوی است، شخصی که تنها هنرش قتل احمد کسروی است و همانطور که کسینجر در مقابل لاریجانی در جلسه سوئیس خطاب به خبرنگاران و همچنین در آخرین کتابش می گوید که رهبر فعلی ایران، خامنه ای، مترجم کتاب سیدقطب( اندیشه گر اسلام تکفیری و جهادی و سلفی) است و یا مثلا منتقدان تاریخ معاصر می گویند که مذهبیون در آتش زدن ۳۰ سینما در قبل از انقلاب نقش داشته اند و .... باید بی تعارف هم به ریشه شناسی تفکر تروریسم در ایران اشاره کرد.

آری !، شاه ، با دقت گزارش های محرمانه درباره ترویج خشونت و تروریسم را می خواند و به پشت پرده حقایق و وقایع آگاه شد و رفت . حوصله خواندن حسن البنا و مودودی و اخوان المسلمین و سید قطب و .... هم نداشت. و در گفتارش به توسعه ترور و خرابکاری در زیر نام و علم مذهب یا کمونیسم و... شاره کرد اما شاید کسی نشنید و افسوس که فعلا آن کاست ها منتشر نشده که شاید ورق تازه ای برای مورخ ها و پژوهشگران باشد و کعبه هم کج نمی شود اگر روایت های مختلف را بخوانیم و بسنجیم. و باید دوباره مورخان بنشینند و بخوانند که بدانند کدام جریان واقعیت را بی تحریف و مصادره به مطلوب کردن، باز می گوید.

اما تجربه ۱۵ ساله ام در این رشته می گوید: این قافله تا روز حشر، لنگ است و گاهی باید سکوت کرد و چیزی نگفت و فقط خواند و خواند.