ژینوس صارمیان

دو سال پیش در همین روزها بود که یخچال‌مون خراب شد و در حراجی های چهارم جولای یخچال جدیدی خریدیم.  چند هفته پیش درست موقعی که مهمون برامون اومده بود، وقتی میخواستم لیوان‌ها رو با یخ پر کنم دیدم یخساز کار نمیکنه. خدا رو شکر یخچال گارانتی داشت و برای تعمیرش وقت گرفتم. برای روز سه‌شنبه بین ساعت۱۲-۸ صبح. چهار ساعت مرخصی گرفتم و تعمیرکار نیومد. نزدیک ظهر ناامید شدم و رفتم سر کار.

ساعت دو و نیم بعد از ظهر یکی با لهجه اسپنیش زنگ زد و گفت: خوزه هستم تا نیم ساعت دیگه میرسم اونجا.

من: مگه الان ساعت ۱۲-۸ صبحه؟

خوزه: اکی، نو پرابلم یک روز دیگه میام.

من: چرا خیلی هم پرابلمه. من دیگه نمیتونم آف بگیرم. باید روز شنبه بیای.

روز جمعه ساعت ده صبح یکی دیگه با همون لهجه زنگ زد و گفت: در اینوری پارک کنم یا اونوری؟ گفتم: مگه امروز شنبه است؟ … قرار شد شنبه یک نفر دیگه بیاد. تمام روز شنبه بارونی رو تو خونه چشم به در موندم و دریغ از تعمیر کار…

خلاصه با چت به نمایندگی مورد نظر «لووز» حالی کردم که یک شرکت تعمیرکار دیگه رو بفرسته. این یکی امریکایی بود. ساعت ۶:۳۰ صبح «ریچارد» پیغام داد که مدل و شماره سریال یخچالت رو بفرست. فرستادم. دوباره مسیج داد که باید دنبال قطعه بگردیم.

دو روز بعد وقتی تازه نزدیکی‌های صبح خوابم برده بود، ساعت ۵:۴۵ دقیقه بامداد یک پیغام از ریچارد اومد: قطعه مورد نظر در بازار پیدا نمیشه. یک ایمیل از طرف لووز برات با گیفت کارت فرستاده میشه تا یخچال جدیدی بخری!!!! با چشمان خواب‌الود دشنامی نثار جد و آباد ریچارد و لووز و یخچال کردم که بابا مگه قراره کلیه پیوندی برام بفرستید که لازمه کله سحر اورژانسی بیدارم کنی؟

چند روز بعد با خوشحالی برای خرید یخچال جدید عازم لووز و با بالا رفتن نجومی قیمتها مواجه شدم. به فروشنده گفتم: با این پولی که دادین الان جایخی هم نمیشه خرید، چه برسه به یخچال. گفت: مثل اینکه در جریان تورم و بالارفتن قیمتها نیستی؟ در عوض مدل‌های جدید هوشمنده. مثلا میتونه بهت پیشنهاد کنه که با محتویات داخل یخچال چه غذاهایی درست کنی؟ یا اینکه بدون باز کردن در یخچال فقط با یک ضربه «تپ» داخلش رو ببینی...

بالاخره بعد از چند بار رفتن و اومدن و تکرار شعارهای کلیشه‌ای در ذهنم که «تو لایق بهترین‌ها هستی، کی از خودت عزیزتر»… دل رو به دریا میزنم و یک یخچال جدید سفارش میدم.

امروز که تعطیل بود از صبح بیدار شدم و محتویات یخچال قدیمی رو خالی و خونه رو برای یک «شروع جدید» آب و جارو کردم. گوشی تلفن مرتب پیام اپدیت برام میفرستاد که یخچالت الان انبار رو ترک کرد، الان فلان نقطه است، نیم ساعت دیگه میرسه، یک ربع دیگه، …نزدیک ساعت ۱۲ تلفن زنگ زد که ما اومدیم.

گفتم: خوش اومدین، به نگهبانی اطلاع دادم.  از اسانسور مخصوص حمل بار بیاین.

طرف گفت: میشه قبل از اینکه ما بیایم بالا، تو بیای پایین یخچال رو ببینی…. 

باربر که پسر جوون ریز نقشی بود، تلفنش رو به سمت من گرفت و گفت: ببین عکسش رو برات گرفتم. یخچالت این شکلی شده، میخوای تحویلش بگیری؟ الان با رییسم حرف میزنم …

و من مثل دامادی که در شوق دیدار تازه عروسش سر از پا نمیشناسه و یهو میبینه عروس «آبله رو» از کار در اومده،  وارفتم. یخچال در حین نقل و انتقال دچار زدگی‌ها و فرورفتگی‌های متعدد در بدنه‌‌اش شده بود. 

رییس: از وضعی که پیش اومده واقعا متاسفم. میتونم یک تخفیف عالی بدم که یخچال رو در همین شرایط تحویل بگیرین.

من: تخفیف عالی مثلا چقدر؟

رییس: چهار صد دلار

من: نه آقا ممنون. من الان اگر برم مغازه دست دوم فروشی احتمالا با نصف این قیمت یخچال قشنگتری پیدا خواهم کرد.

و به این ترتیب دست از پا درازتر به خونه برگشتم و دوباره مشغول برگردوندن شیشه‌های ترشی و مربا به یخچال شدم.