ژینوس صارمیان

با وجود اینکه مدتهاست فرصت نکرده‌ام سریال و حتی یک فیلم سینمایی ببینم و آبونمان کانال‌ها و شبکه‌های مختلف بلاستفاده مونده ، دیشب بالاخره آخرین قسمت سریال «پایتخت» رو دیدم. اعتراف میکنم در این روزهای سخت و در زمانی که هیچ روزنه امیدی برای بهبودی وضعیت جهان نمیبینم، تنها دلخوشی‌ام برگشتن به خونه و دیدن اپیزود جدیدی از پایتخت بود. قطعا از حواشی سریال و انتقادهای سختی که به آن شده هم بیخبر نماندم.

این مجموعه از نظر من تلفیق موفقی از «طنز» و فیلم‌های ایام «کریسمس» شبکه هالمارک بود. از همان‌هاییکه آدم‌های خوب و مهربون در شهرهای کوچک زندگی میکنند و کلیسا میرن و برعکس همه ادمهای پولدار و موفق ساکن شهرهای بزرگ و خبیثند و اعتقادی هم به معجزه کریسمس ندارند. در انتها هم زن و مردی بهم میرسند و تماشای اون با یک سرخوشی سطحی به پایان میرسه….

کلا همانطور که آدم وقتی میخواد به بچه‌اش بگه سیگار نکش و با رفقای ناباب حشر و نشر نکن، باید یک سرگرمی سالم و یا دوستانی مناسب رو جایگزین کنه، صرف ایراد گرفتن از پایتخت و برحذر داشتن مردم از تماشای آن بدون جایگزین کردن برنامه‌های مفرح راه بجایی نمیبره. پایتخت مثل سایر سریال‌های کمدی هیچ ادعایی در آموزش و ارتقا سطح آگاهی مردم نداره و اصولا در فیلم‌های طنز اغلب قهرمانان باهوش و تحصیل‌کرده نیستند (مثل شخصیت «جویی» در سریال فرندز) و با نادانی خود لحظات شادی خلق میکنند.

بجز اینها رمز موفقیت پایتخت اتفاقا برخلاف ادعای مخالفانش در واقعی بودن ادمهاست. ادمهای معمولی که در شرایط غیرمعمولی قرار میگیرند. ادمهایی که با وجود اینکه گاهی بهشون انگ « شخصیت سمی»  میزنیم ولی همه ما به خوبی باهاشون ارتباط برقرار میکنیم و نمونه‌هاش رو در بین اطرافیان و دوستان‌مون داریم. بهمین دلیله که نه تنها موفق به خنداندن ما میشه بلکه هرجا که لازم باشه میتونه اشک‌مون رو هم در بیاره.

کدوم یک از ما میتونه ادعا کنه که در خانواده‌اش دعوایی مثل بهتاش و نقی و یا در مسافرت‌های خانوادگی جر و بحث های مشابه رو تجربه نکرده؟ ولی در پایان هر اتفاقی هم که افتاده، در شرایط سخت اعضای خانواده همدیگرو رها نکرده‌اند. شاید بهمین دلیل باشه که از بین این همه سریال رنگ و وارنگ میشینم و پایتخت نگاه میکنم. چون دلم برای سرزمینم، خانواده‌ام و دیدن ادمهای معمولی بشدت تنگ شده ….